Maryam, Me & Myself

يادداشت‌هاي مريم خانوم



About Me



مريم خانوم!
شيفته‌ي صدای محمد اصفهانی، کتاب‌هاي پائولو کوئيلو، ترانه‌هاي اندي و کليه‌ي زبان‌هاي از چپ به راست و برعکس! پروفایل کامل مریمی..



تاريخ تولد بلاگ‌م: ۲۸ دي ۸۲

Maryami_Myself{@}yahoo.com


Previous Posts





Friends





Ping
تبادل لینک
اونایی که بهم لینک دادن
Maryam, Me & Myself*

118
GSM
ويکي‌پديا
No Spam
پائولو کوئیلو
آرش حجازی
محمد اصفهانی
انتشارات کاروان
ميدي‌هاي ايراني
Google Scholar
Song Meanings
وبلاگ پائولو کوئیلو
کتاب‌هاي رايگان فارسي
Open Learning Center
ليست وبلاگ‌هاي به روز شده
لينک دادن، به معناي تائيد مطالب از جانب من نيست.

Google PageRank Checker Tool



Archive


بهمن۸۲
اسفند۸۲
فروردين۸۳
ادامه فروردين۸۳
ارديبهشت۸۳
خرداد۸۳
تير۸۳
مرداد۸۳


Subscribe



ايميل‌تون رو وارد کنين تا مطالب جديد براتون فرستاده بشه.





Monday, August 23, 2004
کابوس نیمه شب تابستان

ببین برام چی فرستاده:
The man discovered COLOURS and invented PAINT
The woman discovered PAINT and invented MAKEUP
The man discovered the WORD and invented CONVERSATION
The woman discovered CONVERSATION and invented GOSSIP
The man discovered GAMBLING and invented CARDS
The woman discovered CARDS and invented WITCHERY
The man discovered AGRICULTURE and invented FOOD
The woman discovered FOOD and invented DIET
The man discovered FRIENDSHIP and invented LOVE
The woman discovered LOVE and invented MARRIAGE
The man discovered TRADING and invented MONEY
The woman discovered MONEY and invented SHOPPING
Thereafter man has discovered and invented a lot of things
While the women STUCK to shopping!!! .....

خیلی بانمک بود...
*******
نمي دونم چرا نصفه شب،يه دفعه از خواب پريدم.ميشه گفت تنها چيزي که مي ديدم،ديوار سفيد رنگ روبروم بود و يه چيزي که روي ديوار حرکت مي کرد.روي ديوار که نه!جلوي ديوار...مث مه بود يا بخار شايد!يه بخار سفيد رنگ.سيال بود،روان حرکت مي کرد.هي به چپ و راست متمايل مي شد ولي حس مي کردم ميخواد به سمت راست حرکت کنه.نمي دونم چرا ولي قلبم خيلي تند مي زد.اينجور موقعها نمي تونم چشمامو ببندم يا سرمو ببرم زير بالش که چيزي نبينم.بدتر-در کمال پررويي-سعي مي کنم خوب ببينم!چشمام باز نميشد.چند بار پلک زدم.بازم بود.به خودم گفتم اي کم ظرفيت!باز چهار بار راجع به روح حرف زدي،وهم برت داشت؟...ولي وهم نبود.واقعي بود.مي دونستم از همون چيزاييه که اگه کسي به ديگران بگه،ميگن وهم برت داشته.خودم هم شايد اگه کسي همچين چيزي برام مي گفت،مي گفتم اشتباه مي کني،به نظرت اومده.مطمئني ديديش؟...ولي من ديدم يه چيزي.نمي دونم يه دفعه کجا غيبش زد.چي بود يعني؟
*******
مرسی دیشب تلفن زدی.نمی دونم چرا هر دفعه صداتو می شنوم حس می کنم از دفعه قبل،خیلی بیشتر دوستت دارم.هر دفعه فکر می کنم دیگه بیشتر از این نمیشه کسی رو دوست داشت،آخرشه!ولی دفعه بعد،میبینم اشتباه می کردم.من زیاد اشتباه می کنم...می دونستی؟

[Link] [0 comments]






0 Comments: