Maryam, Me & Myself

يادداشت‌هاي مريم خانوم



About Me



مريم خانوم!
شيفته‌ي صدای محمد اصفهانی، کتاب‌هاي پائولو کوئيلو، ترانه‌هاي اندي و کليه‌ي زبان‌هاي از چپ به راست و برعکس! پروفایل کامل مریمی..



تاريخ تولد بلاگ‌م: ۲۸ دي ۸۲

Maryami_Myself{@}yahoo.com


Previous Posts





Friends





Ping
تبادل لینک
اونایی که بهم لینک دادن
Maryam, Me & Myself*

118
GSM
ويکي‌پديا
No Spam
پائولو کوئیلو
آرش حجازی
محمد اصفهانی
انتشارات کاروان
ميدي‌هاي ايراني
Google Scholar
Song Meanings
وبلاگ پائولو کوئیلو
کتاب‌هاي رايگان فارسي
Open Learning Center
ليست وبلاگ‌هاي به روز شده
لينک دادن، به معناي تائيد مطالب از جانب من نيست.

Google PageRank Checker Tool



Archive


بهمن۸۲
اسفند۸۲
فروردين۸۳
ادامه فروردين۸۳
ارديبهشت۸۳
خرداد۸۳
تير۸۳
مرداد۸۳


Subscribe



ايميل‌تون رو وارد کنين تا مطالب جديد براتون فرستاده بشه.





Saturday, October 23, 2004
داداش سیا
*۲۱ اکتبر


من معمولاً حوصله فيلم تماشا کردن ندارم،مگه اينکه خيلي بيکار باشم و دسته جمعي باشيم،جوگير شم يا اينکه فيلم عروسي باشه:دي!سريال هم خيلي کم و اکثراً همزمان،يه کار ديگه هم انجام ميدم،مثلاً روزنامه يا جدول،گزارش کار يا هرچي!امشب هم داشتم فکر مي کردم اين هفته،سر اين تحليل سايتي که استاد بهمون داده،چقدر ضايع شديم.ما سه شنبه راه افتاديم رفتيم پارک لاله براي تحليل سايت.تحليل سايت هم بايد مصور باشه يعني بدون عکس،نميشه.ما هم تند تند از در و ديوار عکس مي گرفتيم.بعضيا فکر مي کردن ما خليم حتماً!بعضيا حتي زحمت فکر کردن هم به خودشون نميدادن.فقط يه تيکه اي مي پروندن خلاصه!يا ژست مي گرفتن که ازشون عکس بگيريم.ما هم سعي کرديم بهمون برنخوره (برخوردن نداشت که) و بي خيال شيم.پس فرداش (پنج شنبه) که رفتيم واسه بقيه کار،حسابي داداش سيا شديم.قضيه از اين قراره که براي طراحي يه فضا،بايد در ساعات مختلف روز و در روزاي مختلف،بري اونجا رو ببيني که حسابي دستت بياد چه زمانهايي چه آدمهايي از کجاي اون فضا استفاده مي کنن و دليلش چيه!و اينکه بايد بري از خود اونا سوال کني و اين کارا ديگه.

معمولاً مريم شروع مي کنه.من فقط گوش ميدم.بعد که اون کم مياره،تا بخواد الکي کشش بده،منم سوالامو مي پرسم.يه آقاي پيري تا رفتيم گفتيم ميشه چند تا سوال بپرسيم،گفت نه!حالشو ندارم.(خب بنده خدا حوصله ما رو نداشت.)يه دختره (من به مريم گفتيم نريم سراغش.گوش نکرد که!) تا مريم بهش گفت مزاحمتون که نيستم! گفت چرا اتفاقاً...مزاحميد! بابا ادب!بگو حوصله ندارم با کسي حرف بزنم.فقط ادعا دارن بعضيا.يه خانوم و آقايي گفتن زياد طولاني نشه (انگار چقدر تخصصي مي خواستن جواب بدن) و يه آقاي پيري هم که يه کم تحويلمون گرفت،آخرش گفت من ميام اينجا تنها ميشينم که کسي مزاحمم نشه و کنارم نشينه.جالبه که اون موقع،مريم بيچاره خسته شده بود،نشسته بود روي صندلي،کنار همين آقاهه.ديگه روش کم شد حسابي.بلند شد خنديد،گفت پس نشستن من شما رو ناراحت نکنه!کلي ضايع شديم ديگه.

چند تا آقاي بازنشسته روي نيمکتها نشسته بودن.اونا خيلي تحويلمون گرفتن خداييش.خيلي خوب باهامون همکاري کردن.قرار شد عکسي رو که ازشون گرفتيم،دفعه بعد که رفتيم،براشون ببريم(:حرف موزه کنار پارک شد (موزه هنرهاي معاصر) پرسيديم رفتن تا حالا يا نه.يکيشون گفت قبلاً جند بار رفتم.يکي گفت نديدمش.يکي گفت اهلش نيستم.يکيشون هم گفت بليطش خيلي گرونه و اينا.يکي ديگه جواب داد خيلي وقتا مجانيه.بعد دوباره اون آقاهه گفت نه.خيلي گرونه.من خنگ رو بگو چي جواب دادم.گفتم اين دفعه که ما رفتيم،۳۰۰ تومن بود!آقاهه هم عصباني شد حسابي.گفت ۳۰۰ تومن کمه خانوم؟با اين حقوق هاي بازنشستگي که به ما ميدن؟ديدم راست ميگه بنده خدا):


چند تا پسر دبيرستاني كه تابلو بود جيم زدن،اومدن پارک،داشتن اون وسط شروع مي کردن فوتبال بازي کنن.مريم گفت بريم با اينا حرف بزنيم.من راستش شاکي شدم چون مي دونستم عمراً دو کلمه درست جواب نميدن.مريم رفت جلو،گفت ببخشين ميشه چند لحظه وقتتون رو بگيرم.اينو که گفت،همه داد و سوت و هوار که هميشه ما وقت دخترا رو مي گيريم.بچه ها بياين خانوما ميخوان وقت ما رو بگيرن!يکيشون شديداً اصرار داشت که باور کنيم مدرسه رو دودر نکردن!اولش هيچي نگفتم بهش.بعد ديدم ول کن نيست.خواستم فکر نکنه فقط خودش بلده از مدرسه جيم شه!گفتم الان وقت تعطيل شدن که نيست (ساعت ۱۱ بود) اگه خودشون هم زود تعطيل مي کردن،قبل از ۱۱ بايد مي رسيدين.پس فرار کردين.چونه هم نزنين ديگه.


فقط يه لحظه همه ساکت شدن تا مريم،اولين سوال رو بپرسه.دوباره شروع کردن مسخره بازي.ديگه داشتم عصباني مي شدم.بيشتر از دست مريم که حرف گوش کردن،توي مرامش نيست.هميشه تک روي مي کنه.تنها چيزي که باعث ميشه ازش شاکي بشم،همين اخلاقشه.به خودشم گفتم.ميگه مي دونم اخلاق بديه!

هيچي ديگه.مجبور شديم بي خيال شيم،سرمون رو بندازيم بريم يه ور ديگه.چند تا آقاي پير،اون طرف نشسته بودن که شديداً حال و حوصله داشتن.اونا خيلي بهمون اطلاعات دادن (مربوط و نامربوطش بماند) کلي هم بدوبيراه گفتن به خيلي ها.تند تند هم رحمت مي فرستادن به روان بعضيا.(اسم نمي برم که فيلتر نشم)

رفتيم دفتر پارک،نقشه بگيريم.در دفتر باز بود کاملاً.ديدم مريم يه لحظه داخل رو نگاه کرد و زودي برگشت اين ور!خيلي مشکوک بود.چند لحظه بعد،يه دختر و پسر گييييج! اومدن بيرون و شروع کردن به توضيح دادن و اينا.باز دختره بيشتر حرف ميزد.پسره کلاً گيج بود هنوز!من گفتم اينا چرا اين ريختين؟!بعدش فهميدم بد موقع مزاحم شديم.آخه بابا اگه نمي فهمين دفتر پارک،جاي لب گرفتن و اين کارا نيست،لااقل در رو ببندين!


*همون روز،رفتم انقلاب کتاب بخرم.اين آقايون چرا انقدر شکمو هستن خدا؟قيافه هاشون ديدني بود.حالا يا روزه بودن يا نبودن ولي چيزي هم نمي تونستن بخورن!همه اخمو،عصباني،کلافه.حالا اگه وسط روز بود،باز يه چيزي.کله صبح...يکيشون واسه خودش کلوچه چيده بود روي ميز.تا من رفتم تو،زود دويد گذاشتش زير ميز.منم هلن كلر شدم هيچي نديدم.چند نفر فقط حالت عادي بودن يا خوش برخورد!چقدر شکموئين آخه؟(((((((:


*شديداً به پائولو علاقه مند شدم.الان دارم کتاب مکتوبش رو مي خونم.يادداشتهاي کوتاه و قشنگي داره.خيلي قشنگ...حتماً در اولين فرصت سعي کنين بخونين کتاباشو.


*A little kid asks his father, "Daddy, is God a man or a woman?" "Both son. God is both." After a while the kid comes again and asks, "Daddy, is God black or white?" "Both son, both." The child returns a few minutes later and says, "Daddy, is Michael Jackson God?

*ya rooz ye torke ba ye ghazvinie ba ye rashtie ba ye esfahanie ba ye amrikaiiie ba ye faransavie ba man tasmim gereftim oskolet konim

*One day youll ask me:'whats more important 2 u,me or your life?'Ill answer 'my life' and youll go and leave,without even knowing that u r my life!!!!!!!!!

*When you run so fast to get somewhere .. You miss half the fun of getting there. .. When you worry and hurry through your day, .. It is like AN UNOPENED GIFT... .. THROWN AWAY! .. LIFE is NOT a race! .. Do take it slower .. Hear the Music .. Before the song is over!
اينم آفلاينهاي قديمي يه دوست...

[Link] [0 comments]






0 Comments: