About Me
مريم خانوم!
شيفتهي صدای محمد اصفهانی، کتابهاي پائولو کوئيلو، ترانههاي اندي و کليهي زبانهاي از چپ به راست و برعکس! پروفایل کامل مریمی.. Maryami_Myself{@}yahoo.com Previous Posts Friends Ping تبادل لینک اونایی که بهم لینک دادن Maryam, Me & Myself* 118 GSM ويکيپديا No Spam پائولو کوئیلو آرش حجازی محمد اصفهانی انتشارات کاروان ميديهاي ايراني Google Scholar Song Meanings وبلاگ پائولو کوئیلو کتابهاي رايگان فارسي Open Learning Center ليست وبلاگهاي به روز شده
لينک دادن، به معناي تائيد مطالب از جانب من نيست.
Archive
● بهمن۸۲ Counter Subscribe
ايميلتون رو وارد کنين تا مطالب جديد براتون فرستاده بشه.
|
Tuesday, February 15, 2005
پرواز
*۲۵ بهمن *فقط انتشارت کاروان،ترجمه آرش حجازي...خوبيش اينه که اگه ترجمه ديگران رو نديده بودم،قدر ترجمه حجازي رو نمي دونستم...کتاباي پائولو رو ميگم!! *۲۶ بهمن * اين فيلترينگ ديگه حسابي همه رو کلافه کرده.آخه مگه ارکات و hi5 چی داشتن؟به درک که فیلتر شده؛دوستان لطفا اونجا چیزی برام ننویسید.حالا اگه خیلی به سایتهای دوست یابی و اینا علاقه دارین،می تونین برین اینجا که جزو بهترين سايت های دوست يابی شبکه ای است و سابقه ش به قبل از ارکات می رسد.13 ميليون نفر هم کاربر دارد و در مجموع جانشين خوبی برای ارکات(رحمه ا...عليه!) می تواند باشد. کپي رايت لينک اين سايته! *مصاحبه با بوترابي،مدير جديد پرشين بلاگ *راستي چرا امسال،مسابقه وبلاگهاي برتر برگزار نشد؟هرچند تاجايي که من مي دونم،کسي -جز برنده ها البته- از داوري و نتايج راضي نبود پارسال... *رويا - روسي/فراست - Rossi/Fost امشب شنيدم که در خواب گريه مي کردي مگه خواب بدي مي ديدي؟ کسي به خواب ت اومده بود و تو رُ به گريه انداخت؟ با من از روياهات بگو حتي اگه من توشون سهمي نداشته باشم مي دونم که هيچ کس به اندازه ي من تو رُ دوست نداره و هيچ کس به اندازه ي من از اشک تو در خواب هراسان نيست با من بگو! کي هر شب به خواب ت مياد؟ کي تو رُ يه گريه مي ندازه؟ با من از روياهات بگو و يقين داشته باش که عشق من حتا تو خواب از تو مراقبت مي کنه.. (قسمتي از ترانه ي status que...) *از وقتي که عاشق شدم (ديشب به اين نتيجه رسيديم؛من و يکي از دوستان...بگذريم) فرصت بيشتري پيدا کردم؛ فرصت بيشتري براي آن که پرواز کنم وبعد زمين بخورم! و اين عالي ست...! هر کسي شانس پرواز کردن و به زمين خوردن را ندارد تو اين شانس را به من بخشيدي متشکرم! ش. سيلوراستاين چون من اصولاً خيلي آدم بافرهنگي هستم و در تمام عمر پربرکتم! حتي يک سي دي -لوح فشرده!-رو هم،غيرقانوني کپي نکردم،خودم رو موظف مي دونم که کپي رايت تمام مطالب اينجا رو شديداً رعايت کنم ولي چون الان،لينک مستقيم اين دو تا شعر بالا رو ندارم،لينک صفحه اصلي بلاگ رو ميدم؛مي دونم که صاحبش شاکي نميشه(:بابا اخلاق! *امروز،تند تند مشغوي چک ميل و اينا بوديم -مريم و من-بعد...آهان! من همينجا براي دوستاني که سوال کردن،بايد بگم که وقتي من ميگم من و مريم،منظورم خودمه+دوستم که اونم مث من،اسمش مريمه!پس يه وقت فکر نکنين دوستم يا خواهرم يا هرکس ديگه،بعضي وقتا مياد اينجا و به جاي من،بلاگ مي نويسه.نچ! تمام اين اراجيف رو خودم تنهايي مي نويسم(((((: مي گفتم...مشغول چک ميل و اينا بوديم که يهو يکي از بچه ها اومد و درباره انتخاب واحد و حذف و اضافه اينترنتي دانشگاه پرسيد؛از اونجايي که تخصصم،حفظ کردن انواع آي دي و يوآرال و شماره تلفن و اين چيزاست،آدرس سايت دانشگاه رو نوشتم براش.بعدش فکر کردم خب خودمون هم بشينيم انتخاب کنيم -حالا ۲ هفته از شروع کلاسا مي گذره،تازه يادم افتاده!- و وقتي وارد سايت شدم،ديدم اوووه! چه جدي گرفتن قضيه رو؛تمام واحدهاي اين ترم رو نوشته بودن دقيق و من خيلي راحت،بدون بدو بدو يه درسم رو حذف کردم و وقتي خواستم براي مريم هم همين کار رو انجام بدم،نشد!اونم يقه منو گرفته بود،تهديد مي کرد که منو مي کشه؛در واقع اگه مي گفت مي کشمت،خيلي راضي تر بودم تا چيزي که اين مي گفت(((((: و قرار شد که براي اثبات صداقتم،اون درس رو از ليست دروس،به کل حذف کنم:دي حالا خدا کنه سال ديگه،انتخاب واحد جداً اينترنتي نشه چون نميشه سر کامپيوتر نق زد و توي کلاساي پر،ثبت نام کرد!بي شخصيت شديم رفت با اين دانشگاه رفتنمون! *هميشه فکر مي کردم دوستاني دارم که اگه يه روزي حس کنم حالم خوب نيست،مي تونن شادي زندگي رو بهم برگردونن اما اين روزا که شديداً حس مي کنم خيلي تنهام -با اينکه دوروبرم،مث هميشه شلوغه- ديدم که اشتباه مي کردم؛اونا با تمام خوبياشون،نتونستن کمکم کنن،با هرکدوم که حرف مي زدم،مي ديدم اين اوني نيست که من دلتنگشم... *اين چند وقت،چند تا کتاب خريدم؛فکر کنم خيلي وقت بود کتاب غيردرسي -هر چيزي غير از جزوه!- نخريده بودم؛اول بريدا،بعد مکتوب...دومين مکتوب...کيمياگر...شيطان و دوشيزه پريم...حالا هم دارم کنار رود پيدرا نشستم و گريستم رو مي خونم...هيچ کدوم به اندازه بريدا و کيمياگر برام جالب نبوده! مکتوب و دومين مکتوب،اصلاً حالت داستان ندارن و ميتوني هر صفحه ش رو جداگانه بخوني.شيطان و دوشيزه پريم،ماجراي نبرد خوبي و بديه و اين سوال که آدم ها ذاتاً خوب هستن يا بد! بيشتر از همه،قضاوت ناعادلانه اي که توي کتاب مطرح ميشه،برام جالب بود؛چيزي که همه تقبيحش مي کنيم ولي به ذهن همه مون از دم! رسيده.نميگم چي که خودت بري بخوني همه ش رو:دي و خب،بريدا از همه اينا سنگين تر بود به نظرم و کيمياگر،روان ترين و قابل هضم ترينش بود شايد؛فقط با يه چيز کتاباي پائولو مشکل دارم.اونم اينه که شخصيت هاي اصلي يه کتاب،بعضي وقتا توي کتاباي ديگه سرک ميکشن و يهو سروکله شون پيدا ميشه! مثلاً همه چوپانها،لزوماً اسمشون سانتياگو هست! *دارم عادت مي کنم به اين که کاري رو انجام بدم که نتيجه ش رو نمي دونم؛نمي دونم برام خوبه يا نه اما فکر مي کنم لازمه.ميخوام جرات خطرکردن رو داشته باشم و هميشه بتونم به خودم بگم که ضعيف نيستم و و قتي اين رو ميگم،مطمئن باشم که حقيقت محضه،دروغ نيست!من مبارزه مي کنم،به خاطر چيزي که نمي دونم دقيقاً اسمش،هميني که تو ميگي هست يانه.گاهي واقعاً رنج مي برم و گاهي خيلي شادم؛شايد عادي نباشه اما يکنواختي هرروزه رو از زندگيم گرفته و اين خوبه.باعث ميشه کتاب بخونم،به آدمهاي اطرافم دقيق بشم،از شعر بيشتر لذت ببرم.راه برم،حرف بزنم و قدر همه اينا رو بدونم.يه کم اذيت ميشم اما بايد ادامه بدم؛نمي دونم چرا اما مطمئنم... [Link] [0 comments] |