About Me
مريم خانوم!
شيفتهي صدای محمد اصفهانی، کتابهاي پائولو کوئيلو، ترانههاي اندي و کليهي زبانهاي از چپ به راست و برعکس! پروفایل کامل مریمی.. Maryami_Myself{@}yahoo.com Previous Posts Friends Ping تبادل لینک اونایی که بهم لینک دادن Maryam, Me & Myself* 118 GSM ويکيپديا No Spam پائولو کوئیلو آرش حجازی محمد اصفهانی انتشارات کاروان ميديهاي ايراني Google Scholar Song Meanings وبلاگ پائولو کوئیلو کتابهاي رايگان فارسي Open Learning Center ليست وبلاگهاي به روز شده
لينک دادن، به معناي تائيد مطالب از جانب من نيست.
Archive
● بهمن۸۲ Counter Subscribe
ايميلتون رو وارد کنين تا مطالب جديد براتون فرستاده بشه.
|
Wednesday, September 15, 2004
مارگیر
ما کی می خوایم معنی کامنت دادن رو یاد بگیریم؟!
وبلاگ شخصی: (فرقی نمیکنه چی توش نوشته میشه، مهم اینه که نویسندهش دختره) ما ديروز با نازی اينا رفته بوديم عروسی دخترخالهش… جاتون خالی، عروس اینقده خوشگل بود که نگو :* آناهیتا: اول! ركسانا: چه خوب! کاشکی دخترخالهی منم عروسيش بود. آرش: قربون خودت و دخترخالهی دوستت برم من، خوشگلم. بوس بوس :* سارا: خانمی خيلی قشنگ مینويسی، به منم سر بزن! همسايهی وحيد اينا: چرا اينقدر دير آپديت میکنی؟! هانی توپولی: اصلا من باهات قهرم! تو چرا به من سر نمیزنی؟! ویزقولک: آپ کردم! *وبلاگ ادبی (اگه پسر باشه کلاً تحویل گرفته نمیشه، دختر باشه کاملاً برعکس!) من پری کوچک غمگینی را میشناسم که در اقیانوسی مسکن دارد… پری کوچک غمگینی که شب از یک بوسه میمیرد و سحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد. شاعر دل خسته: پرواز را به خاطر بسپار، پرنده مردنیست… غریبهی تنها: با این شعر مجنون شدم، به کلبهی حقیر ما هم سری بزن… پریناز: واااای خدا چه بامزه… فعلاً! امیر: سلام، الهی قربونت برم! تو چرا اینقدر غمگین شدی جدیداً؟! مسافر کوچولو: بسيار الی… (محسن: برید تو کف سواد، وبلاگ ادبی هم میخونه!) امين(كوچه صداقت): سارای عزيز سلام! خوبی؟! خيلی وقته طرفای کوچه خودت نيومدی هاااااا… منتظرم. بابای *وبلاگ مذهبی (تنها نوع وبلاگ که تقریبا دختر و پسر بودن نویسندهش فرقی نمیکنه) یا ستارالعیوب. ولادت با سعادت هشتمین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت، امام رضا(ع) بر شیعیان جهان مبارک باد. ققنوس: بنده هم پیشاپیش ولادت امام جعفرصادق رو تبریک و تهنیت عرض میکنم. اوج تنهایی: ان شاءالله قسمت بشه همه با هم بریم زیارت… التماس دعا گمگشته اي در باد: اللهم صل علی محمد و آل محمد کيميا: سلام. چقدر دلم تنگ شده بود براتون. خوبيد؟؟؟ ضحی: ما خیلی به دعاتون احتیاج داریم… مقربید شما… *وبلاگ تخصصی کامپیوتر (خوشبختانه خارج از محدوده ذهنی دخترها!) اين تابع اطلاعات لازم برای برقراری اتصال را مانند IP, Port میگيرد و در يک structure مخصوص از نوع sockaddr_in قرار میدهد. اين structure در توابع بعدی بهکار میرود. Bootable: خیلی عالی بود، دمت گرم! غریبهی تنها: ما که چیزی نفهمیدیم! (محسن: به کامنتهای ایشون در وبلاگ ادبی دقت کنید!) خفن کامپیوتر: میشه یه مقاله هم دربارهی EstablishUdpSocketConnection بنویسی؟! حرفهای: خاک بر سرت! فکر کردی ما خریم؟! اینو از کجا کپ زده بودی؟ اینکاره: در صورت تمایل تبادل لینک می کنم. منتظرم! Fatal Error: یه اکانت Gmail هم واسه ما باز کن دیگه! *دنيا را نگه داريد می خواهم پياده شوم.اينم کپي رايتش (ملت با يه جمله،اين همه معني رو مي رسونن.اون وقت من،۱۰۰ صفحه واسه هر پست مي نويسم...اين بود نظر من!) *نقاب داستان از روز نامگذاري شروع شد.مادر مي خواست که نامي با کلاس وامروزي بگذارد.پدراما، مي گفت:"ديگر زمان اين مدل اسمها به سر آمده است." شروع کردند به يار گيري...عجب آنکه با احتساب تعداد نظرات وميزان قدرتشان،دو کفهء ترازو مساوي بود!نهايتا آتش بس دادند وقراربر اين شد که نام پيشنهادي پدر که مرسوم جامعه بود،اسم شناسنامه اي گردد وانتخاب مادر، نامي که او با آن خوانده مي شود.نام پيشنهادي پدر فاطمه بود. اما مادر اين يکي را،به هيچ عنوان زير بار نرفت.آخر از بين دختران فاميل که ظرف اين يکي دو سال اخير به دنيا آمده بودند،نود درصدشان فاطمه نام گرفته بودند!مادر مي گفت:"نام براي مشخص ومتمايز شدن است.اگر قرار باشد دخترمان با نام فاطمهء شهلا خانم يا فاطمهء احمد آقا از ديگر دختران فاميل متمايز گردد،اصلا نامگذاري چه ضرورتي دارد؟" اين بود که قرار شد اسم شناسنامه اي سميه باشد واسم قراردادي آرتميس. در سالهاي بعد،پدر ومادر در برابر پرسش ديگران،گاهي او را سميه مي خواندندش وگاهي آرتميس.نزد افراد مسن،مذهبي وايرادگير او هميشه سميه بود.به عکس در برابر بورژواهاي تازه به دوران رسيده وافراد مدرن، آرتميس بود...اگر به او دامن پليسهء ميني ژوپ صورتيش رابا بلوز دکلتهء پشت بازش مي پوشاندند،مي فهميد که قرار است آرتميس باشد واگر آن جين گشاد سرمه اي را با آن بلوز آبي آستين بلندش مي پوشاندند،مي دانست که سميه است...بقيه ش *به حق چیزهای ندیده!آموزش تصویری مارگیری *اين فال ورق آدمو به فکر وا مي داره واقعاً.نمي دونم از کجا اومده و اولين بار کي شروع کرده اين قضيه فال و اينا رو ولي کلاً خيلي جالبه.اون جريان عروسي راه دور و مسافرت يهويي هم درست در اومد.اون ختم يه فاميل دور هم همين طور.کنکوذ قبول شدن خواهرم هم همچنين.مونده يکيش فعلاً.نميگم چي که تو خماريش بموني.خب فضول نباش عزيز(کي به کي ميگه!)به موقعش ميگم... [Link] [0 comments] |