Maryam, Me & Myself

يادداشت‌هاي مريم خانوم



About Me



مريم خانوم!
شيفته‌ي صدای محمد اصفهانی، کتاب‌هاي پائولو کوئيلو، ترانه‌هاي اندي و کليه‌ي زبان‌هاي از چپ به راست و برعکس! پروفایل کامل مریمی..



تاريخ تولد بلاگ‌م: ۲۸ دي ۸۲

Maryami_Myself{@}yahoo.com


Previous Posts





Friends





Ping
تبادل لینک
اونایی که بهم لینک دادن
Maryam, Me & Myself*

118
GSM
ويکي‌پديا
No Spam
پائولو کوئیلو
آرش حجازی
محمد اصفهانی
انتشارات کاروان
ميدي‌هاي ايراني
Google Scholar
Song Meanings
وبلاگ پائولو کوئیلو
کتاب‌هاي رايگان فارسي
Open Learning Center
ليست وبلاگ‌هاي به روز شده
لينک دادن، به معناي تائيد مطالب از جانب من نيست.

Google PageRank Checker Tool



Archive


بهمن۸۲
اسفند۸۲
فروردين۸۳
ادامه فروردين۸۳
ارديبهشت۸۳
خرداد۸۳
تير۸۳
مرداد۸۳


Subscribe



ايميل‌تون رو وارد کنين تا مطالب جديد براتون فرستاده بشه.





Thursday, September 02, 2004
من و گالیله

آبي ست
گويا آسمان را
در چشم هايش ريخته اند.
وقتي که دست هاي مرا
در دست مي گيرد
گردش خون را
در سر انگشت هايم
احساس مي کنم.

نبضش چنان به سرعت مي زند
که گويي قلب خرگوشي را
در سينه اش پيوند کرده اند.
وسواس دوست داشتن
مرا به ياد ماهي قرمزي مي اندازد
که در آب هاي تنگ بلور
به آرامي به خواب رفته است.
يک روز ماهي قرمز
از آب سبکتر خواهد شد


ودستي
ماهي قرمز را
که دگر،نه ماهي ست و نه قرمز
از پنجره به باغ
پرتاب خواهد کرد
تا باران خاکستري مرغ هاي ماهيخوار
بر برگهاي سپيدار و زردآلو فرو ريزد.

قلب ما
مانند قهوه خانه اي سر راه
يادآور غربت است.
هيچ مسافري را
براي هميشه
در خود جاي نخواهد داد...

*دستمو که ميذارم روي موس،مچم واقعاً درد مي گيره.اينم آخر عاقبت زياد کار کردن با کامپيوتر.کسي ورزشي چيزي بلده؟بابا مگه من چند سالمه آخه؟!

*رفتارت دقيقاً مث ديوونه ها بود.باور کن جدي ميگم.يه مشت حرف بي سر وته،تحويل من دادي که چي؟!اين همه ادعاي منطق داري،آخر منطقت همين بود؟خوش به حالت واقعاً...خيلي خلاصي!

*خوشحالم که صداتو شنيدم مريمي.ببخشيد که زياد سر حال نبودم ولي خوب خنديديما...شماره دادنمون خيلي بانمک بود.سه رقم من،سه رقم تو...دو رقم من،دو رقم تو...يه رقم من،تو دو نقطه دي!من مساوي پرانتز پرانتز،تو رقم آخر...چقدر خنديديم.به ذهنم رسيد راستش،ولي دوست داشتم فرصتش رو بهت بدم،ببينم شوخي مي کني يا نه.خيلي بانمک بود.
-شما مريم هستين؟
=بله،شما چطور؟
-آره(با يه خنده طولاني)
=خوبي تو؟يه لحظه صبر کن اينا رو سيو کنم.
-باشه...
خاطره خوبي شد ديشب.مرسي مريمي...

دوشنبه با خواهرم و دختر خاله م رفتيم يه استخر جديد کشف کرديم!مث چي هم از کشفمون پشيمون شديم.استخره خيلي کوچيک بود،آبش هم واقعاً گرم بود وسط تابستون.حال آدم بد مي شد از گرماش.کلي هم بي نظم بودن.دو فروند نجات غريق خوش اخلاق هم داشت که فقط بيا و ببين.آب قسمت کم عمقش که تا گردنم هم نمي رسيد(حالا خوبه که قد من متوسطه،زياد بلند هم نيستم)خب اگه بخواي دست و پاي دوچرخه تمرين کني،بايد زير پات،آب باشه قشنگ.اگر هم مي خواستي بري اون ور طناب،کلي داد و بيداد مي کردن.مي ترسيدن مجبور شن از روي صندليشون بلند شن يه وقت يا خدا اون روز رو نياره،يه وقت برن توي آب خيس شن!حرف حساب هم گوش نمي دادن اصلاً.يکيشون مي گفت تو اول برو اون وسط،حسابي شنا کن،من ببينم بلدي،بعد همون طرف بمون (که ديگه نخواد مواظب کسي باشه احتمالاً.پس اينا واسه چي حقوق مي گيرن؟)يعني واقعاً نمي دونست من خودم،بيشتر از اون،جونمو دوست دارم؟انگار که اين ور طناب،۱متره،اون ور يه هو ميشه۴متر!اصلاً همش تقصير منه که برام کار پيش اومد و از ۱۶ جلسه آموزشي،۶تاشو نتونستم برم وبازم همش تقصير منه که ترس از آب دارم کلاً.حالا هم که خيلي ترسم ريخته،يکي اين طوري گير ميده.خلاصه اومديم بيرون از آب.

رفتيم سونا...شديداً سونا بود.جلوي پامون رو هم به زور مي ديديم.سه تايي رفتيم تو.اون دو تا همراه گرامي نشستن،منم ايستاده بودم.داشتيم مي خنديديم که يه دفعه،يه صدايي توي اون شلوغي شروع کرد به غر زدن که چرا انقدر مي خندين؟فقط من صداشو شنيدم.بهشون گفتم ولي اونا باور نکردن که!صداهه دوباره يه غر ديگه زد.بازم من گفتم و اونا باور نکردن.آخر ديدن من هي ميگم يکي ديگه هم جز ما اينجا هست،گفتن کي اونجاس؟کي اونجاس؟(دو نقطه دي!)ولي کسي جواب نداد.

يه دفعه يه هيکل سياه،از توي اون همه بخار اومد طرف ما.خيلي ترسيديم!مث فيلم ترسناک شده بود واقعاً.صاحب همون صدا بود.غرغرکنان رفت بيرون.تازه خنده مون گرفت.بعدش سه تا دختر ديگه اومدن،از ما خل تر.کلي خنديديم.خونه که اومديم به خواهرم گفتم ديگه من نميام اين استخره.خيلي بد بود.مي گفت خيلي رو داري تو.رفتي استخر بين المللي(استخر مجموعه ورزشي آزادي...استاديوم آزادي ديگه)توقع داري همه جا مث اونجا باشه.خب اونجا خيلي خوب بود.اون يکي استخره هم که چند بار رفتيم خوب بود ولي اين يکي عمراً.حوض بود يا استخر؟!

ديروز صبح -دقيقاً سر صبحونه- داشتم فکر مي کردم من و گاليله خيلي شبيه هميم.اون بنده خدا هي مي گفت زمين گرده،هيچ کس به حرفش گوش نمي داد.منم هي مي گفتم فونت اينجا مشکل داره،کسي باور نمي کرد.اون روز ۱۰ تا پست رو دوباره کپي کردم،لينک هاشو دوباره درست کردم.گذاشتم توي فايلهاي وردپد،نوت پد،اديتور لامپنويس،خلاصه هرجا که بشه نوشت!فونتش رو هم تاهوما کردم.دوباره پابليش و اينا...باز همون جوري بود.حيف اکانتم...آخر سر يادم اومد اگه متن رو توي اديتور بلاگر،مرتب کنمفونتش خراب ميشه،اگه مرتب نکنم،اون وقت تاهوما نشون ميده.يه بار ديگه هم اينطوري شده بود.مي دونم خيلي يه طوريه اين حرف! و شايد اگه کسي همچين حرفي رو به خود من بگه،نتونم باور کنم يا شايد الان فکر کني من حالم خوش نيست! و اينا ولي به جوووون خودم،واقعاً اينطوري شده بود.باور کن حالم خوبه!

دستت درد نکنه.اين دومين باري بود که درستش کردي،نه؟اون دفعه يه جاي ديگه رو درست کردم،چون نمي دونستم درستش کردي،تمپ رو عوض کردم.به خاطر همين باز خراب شد.آفلاينت خيلي جالب بود.نوشته بودي من فونت رو درست کرده بودم.فکر کنم يکي دست زده،خرابش کرده.دوباره نگاه مي کنم...آخي!چي بگم؟مرسي...

*تکان دادن سر و دست و گردن خواهران ورزشکار هنگام رژه در برابر ابراز احساسات تماشاچيان چه صورتي دارد؟
-خواهران محترمه نبايد خودشان را در ملا عام تکان بدهند ولو نيم درجه ريشتر در برابر احساسات تماشاگران...بقیه اش

[Link] [0 comments]






0 Comments: