Maryam, Me & Myself

يادداشت‌هاي مريم خانوم



About Me



مريم خانوم!
شيفته‌ي صدای محمد اصفهانی، کتاب‌هاي پائولو کوئيلو، ترانه‌هاي اندي و کليه‌ي زبان‌هاي از چپ به راست و برعکس! پروفایل کامل مریمی..



تاريخ تولد بلاگ‌م: ۲۸ دي ۸۲

Maryami_Myself{@}yahoo.com


Previous Posts





Friends





Ping
تبادل لینک
اونایی که بهم لینک دادن
Maryam, Me & Myself*

118
GSM
ويکي‌پديا
No Spam
پائولو کوئیلو
آرش حجازی
محمد اصفهانی
انتشارات کاروان
ميدي‌هاي ايراني
Google Scholar
Song Meanings
وبلاگ پائولو کوئیلو
کتاب‌هاي رايگان فارسي
Open Learning Center
ليست وبلاگ‌هاي به روز شده
لينک دادن، به معناي تائيد مطالب از جانب من نيست.

Google PageRank Checker Tool



Archive


بهمن۸۲
اسفند۸۲
فروردين۸۳
ادامه فروردين۸۳
ارديبهشت۸۳
خرداد۸۳
تير۸۳
مرداد۸۳


Subscribe



ايميل‌تون رو وارد کنين تا مطالب جديد براتون فرستاده بشه.





Friday, January 27, 2006
دلم را به گردنت می‌آويزم
*۷ بهمن ۸۴


*من و خورشيد

آب؟
بگو آب
و من روی تنت باران ببوسم.

برو!
هرجا که می‌خواهی برو
اما
دورتر از يک نفس نرو.

آتش؟
بگو آتش
و من کف دست‌هام را
روی پوستت شعله‌ور کنم.

کلمات را مثل گلبرگ
زير پای تو می‌ريزم
که راه گم نکنی
و بر کاغذم بمانی.

رحم؟
تو بگو رحم کن
من خدا را بين نفس‌های تو
به التماس می‌اندازم.

ياس به نخ می‌کشم
کلمات را
به گردن تو می‌آويزم
که بوی من
خوابت را حرام کند.

از نديدنت هی می‌ميرم
به اميد ديدنت
هی نو به نو
زنده می‌شوم.


تنها يک ميز برای من بخر
همين
و نان،
جوهرم که تمام شد
مرا هم ببر دلم باز شود
در بازار پرندگان،
بعد بيا روی ميز بخواب
ببين چه داستانی می‌نويسم
از آن ملافه‌ی ‌سفيد
و اندام تو.


چه انتظار بيهوده‌ای است خورشيد
که تو را
به دستانم
هديه نخواهد داد!

بوی نارنج می‌دهی
عشق من!
بهار می‌آيی
يا پاييز می‌رسی؟

حالا که در آغوش منی
شب‌ها مرا می‌فرسايند
که بودنت در دستانم
از خيال به خاطره بدل شود
و مرا در نبودنت تجزيه کنند.

باز عاشقت شدم
داشتم آهنگی گوش می‌دادم
که شبيه موهای تو بود.

مثل يک جعبه جواهر
که در بيابان به دست آدم داده‌اند
نمی‌دانم باهات چکار کنم.


هيچ کس
دگمه‌های مرا
باز نکرده بود
جز تو
که می بستی و باز می‌کردی
نمی‌ديدی دگمه‌ی آستينت
به يقه‌ام دوخته شده
و نگاهت بر لب‌هام.
دال يادم رفته بود يا ميم؟
بوسيدن که يادم نمی رود
عشق من!



*۶ بهمن ۸۴

*... بگذار این‌بار که دیدمت
کاری کنم تا ساعت ديواری‌
برگردد به روز تولد تو
و خدا
پشت دست‌هاش پنهان شود.
.
.
.
تو را خواب می‌ديدم
حواسم اصلاً به خودم نبود.

*... نگذار بروم
جادو کن
سنگ کن مرا
نشسته و تماشاگر تو
آنجا.
.
.
.
خواب
معجزه ا‌ست
تا چشم برهم می‌گذارم
از راه می‌رسی
با همان لبخند.
و تو معجزه‌ای
تا چشم باز می‌کنم
برابرم نشسته‌ای
با همان لبخند.
.
.
.
موسيقی می‌گذارم کف دستم
فوت می‌کنم برات
فقط لبخند بزن
برو کنار پنجره
آمدن مرا تماشا کن
.
.
.
پس چرا نيستی؟
حالا کجا دنبالت بگردم
در اين نيمه‌شب؟
باز می‌چرخم در آغوش تو
خودم هم نيستم
حالا
...
نيستم.

تا حالا مرا ديده‌ای
لب‌هام
تب‌دار و دودل
نه!
هزاردلِ بوسيدنِ نقطه نقطه‌ی تنت؟

* نمی‌شود؟

همين‌جا نشسته‌ام
پشت اين در
از پنجره که نمی‌آيی؟
از همين‌جا وارد می‌شوی
نمی‌دانم کی
اما روزی از همين‌جا
می‌آيی
و من تا همان روز
اينجا می‌نشينم
همين‌جا.

چه فرقی می‌کند
کجا باشم؟
من که جز تو
چيزی نمی‌بينم.

خيال دست‌هات
تنم را
از من گرفته است
گفته بودم؟
.
.
.
نمی‌شود لباس‌هام را
همينجور که تنم است
بپوشانم به تن تو؟
و لباس‌هات را
همينجور که تنت است
بپوشم به تنم؟
می‌شود جوری توی لباس‌ها گير بيفتيم
که برای بيرون آمدن
چاره‌ای جز عشقبازی نباشد؟
نمی‌شود از هر طرف بچرخم
لب‌های تو برابرم باشد؟
می‌شود از هر طرف بيايی
با چشم‌هام ببوسمت؟


می‌چرخم
و باز می‌چرخم
شايد چشم‌هات را باز کردی.
شايد حواست نبود
خواب‌آلود
بوسم کردی باز

باز صورتی می‌بوسمت
با طعم پرتقالی
تو به هر رنگی خواستی
نفس بکش
...
رنگ خدا خوب است؟
يا رنگ ديگری نوازشت کنم؟

* با منطق رويا

اول پرتقال را توی بغلم
پرپر می‌کنم
بعد خدا را توی بغل تو.
اول پرتقال را
لای دندان‌های خودم می‌گيرم
بعد آب پرتقال را
توی دهن تو قورت می‌دهم.
اول دست‌های پرتقاليم را
می‌مالم به لب‌های خودم
بعد لب‌های پرتقاليم را
روی لب‌های تو پاک می‌کنم.
اول دست‌های تميزت را
با لب‌هام
پرتقالی می‌کنم
بعد دست‌های پرتقاليم را
روی لب‌هات تميز می‌کنم.
اول لب‌هام را با پوست پرتقال
خيس می‌کنم
بعد صورتت را با لب‌هام
پرتقالی می‌کنم.
حالا چند تا بوس شد؟
.
.
.
با منطق رويا
در آغوش من خفته‌ای
می‌بينم که خفته‌ای
خدا می‌آيد و می‌گويد:
داری چکار می‌کنی؟
بهش می‌خندم و می‌گويم:
ديدی باز نفهميدی که ما دو نفريم؟

به نگاهت راضی‌ام
به صدات
به بودنت
آنقدر راضی‌ام
که تکه‌های خوشبختی‌ام را
پيدا می‌کنم؛
يک سنجاق سر
يک دگمه
يک آينه
يک پنجره
و يک مرد
که در آغوش تو
خواب تو را می‌بيند...


*چقدر می‌ترسم!
از اين که بايد
تو را به سوی گذشت زمان
بدرقه کنم
می‌ترسم...
.
.
.
می‌بوسمت، و می‌بوسمت
يک بار قبل از اين‌که به خواب روم
می‌بوسمت
يک‌بار وقتی به خواب رفتم.
.
.
.

اگر قرار باشد
هزار بار زندگی کنم
هر هزار بار من
مال تو
.
.
.
اول دست‌هات را جوهری کن
بعد بيا سراغ تنم
بعد هم ببين
دست‌هات را
به کجای تنم کشيده‌ای.
.
.
.
تو
باران تنم کن
و مرا زير پر چشم‌هات بگير
قطره قطره
تو را گريه می‌کنم.

می‌خواهی بروم
لباس‌های خدا را
برات بدزدم؟


*من
تو را
صورتی می‌بوسم

*چشم‌هام را می‌بندم
که خدا فکر کند خوابم
می‌آيم توی بغلت
يا نه
از همان اول می‌آيم.
...
وقتی نگاه کرد
براش زبان در می‌آورم.
.
.
.

من عشق توام
چيز ديگری نيستم
عاشق توام
هيچ چيز ديگری نيستم
نباشی
نيستم.

نه!
تو را با هيچ چيز عوض نمی‌کنم
حتا با زندگی.

اسمارتیزهای آبی را من خوردم
نارنجی‌هاش مال تو
شکلات‌های سبز را من باز کردم
نارنجی‌هاش برای تو
.
.
.
حالا
همه‌اش کتاب
می‌بينم
تو نيستی
دستم به کتاب نمی‌رود
عشقبازی يادم می‌افتد.

ندارم تمام جاده‌ها را پياده گز می‌کنم
پشت پنجره خوابت بگيرد
دلتنگ می‌شوی
يا کتاب می‌خوانی؟
پرواز هم مثل شنا
به جايی بند نيست
دستم را بگير
تو را ياد بگيرم!





از شانه‌هات شروع کنم برسم به دست‌هات
يا از دست‌هات بروم بالا؟
يک وقت نگاهم نکنی!
دستپاچه می‌شوم
لب‌هات را می‌بوسم.

نوشته‌هات را
بزرگ می‌کنم
می‌چسبانم به آينه
که به جای خودم
تو لبخند بزنی.



من؟
من با صدای نفس کشیدنت هم
عاشقی می کنم
حتا اگر آرام و بی صدا
خودم را بگذارم در دست‌هات
و بروم
حتا وقتی از کنارت رد شوم
برای پرت نشدن حواست
بوی تنت را پُک بزنم...

...
اين سه تا نقطه را برای تو گذاشته‌ام
عشق من!
هميشه اينها نشانه‌ی سانسور نيست،
هزار حرف و تصوير و خاطره
در آن خوابيده
مثل من که وقتی نگاهت کنم
سه نقطه بيش‌تر نمی‌بينم
تو
من
و خدا
که از ديوانگی سر به بيابان گذاشت.

*بی تو
بهشت هم نمی‌روم.

*وقتی هستی

هيچ‌کس زودتر از من
لبخند نمی‌زند
به روی تو
حتا بيداری!

تو می‌دانی
از مرگ نمی‌ترسم
فقط حيف است
هزار سال بخوابم
و خواب تو را نبينم.


هيچ‌کس زودتر از من
به باز شدن چشم‌هات نمی‌رسد
حتا خورشيد.

وقتی نيستی
بهانه می‌گيرد
دلم
تلخ می‌شود
سر راه
يک چيز شيرين هم بخر
نان و يک چيز شيرين.

دوستت داشتم
يا بوسم کردی؟

در آينه
گلی بر سينه‌ام
خندان و صورتی
شکفت.
دست‌هام
يادت نيست
کجا حلقه شد؟

کی از بغلم رفتی
که نفهميدم
و از سرما
مردم؟

چتر نداشتم
قطره قطره در خودم
می‌چکيدم.

ديگر دلم در تنم
بند نمی‌شود!
به دادم برس.

برف امان نمی‌داد
می‌سوختی در تب
ملافه را پس زدم
نه برف امان می‌داد
نه آن ملافه‌ی سفيد.

دست‌هام را صليب می‌‌کنم
جلو ميزت
رو به زندگی
و هر چيز سخت.

مصلوب ‌می‌شوم
با تاجی از گل
و رد انگشتانت
تنم را
شيار شيار
شعله‌ور می‌کند.

يک وقت
اشتباهی مرا پاک نکنی!
هر وقت پاک‌کن دستت بود
بگو از روی کاغذت بروم کنار.


وقتی هستی
همه‌ی هستی‌ام را
با لبم
می‌گذارم روی شانه‌هات.

وقتی هستی
نگاهم تاب نمی‌آورد
مثل رنگ
روی تنت شُره می‌کنم.

وقتی هستی
هيچ چيز کم نيست
خدا هم هست آن بيرون
جای پاش هم هست بر برف
چقدر رقصيده بود آن شب!

*دنيای رمان

دلتنگی من تمام نمی‌شود
همين که فکر کنم
من و تو
دو نفريم
دلتنگ‌تر می‌شوم برای تو.


چقدر دنيای رمان
قشنگ است نيمه شب
کاش ‌می‌توانستم
دست‌هات را بگيرم
و تو را بنويسم
کاش نقاشی بلد بودم.

دوست داشتن تو
زيباترين گلی ا‌ست
که خدا آفريده
گفته بودم؟

آنقدر شوق‌انگيزی
که سجده می‌کنم
تو را
بلند بالای من!
خيال کن از جنس آتشم.

از همه‌ی دنيا که بگذرم
از آغوش تو
چشم نمی‌پوشم

تو
شعر بگو
من تو را می‌نويسم
تو حرف بزن
من مست می‌شوم
سير که نمی‌شوم!


داشتم با خدا
يک‌قل دوقل بازی می‌کردم
تا ديدمت
سنگ‌ها را ريختم توی دامنش
دويدم به سوی تو.


توفان
همه چيز را برده بود
ملافه را کشيدم
که تو را باد نبرد


حالا همه چيز
جزيی از توست
زمين و آسمان و خدا.

اگر خدا نيستی
چرا تکی؟
يگانه‌ی من!

توی شعر بگو
زندگی من با تو
عاشقانه است
تو با دست‌هات
من
و بوسه‌هام.



خورشيد و خنده‌هات
مال من
بهار و بودنت
مال من
دلم را به گردنت می‌آويزم
من و نگاهم مال تو.


*۵ بهمن ۸۴

*در ابعاد اين عصر خاموش
من از طعم تصنيف در متن ادراک يک کوچه تنهاترم.
بيا تا برايت بگويم
چه اندازه تنهايي من بزرگ است
و تنهايي من
شبيخون حجم تو را پيش بيني نمي کرد
و خاصيت عشق اين است...


پ.ن: رومنس خونم بالا مي رود کمي! احساس آدم بودن مي کنم.يه آدم تنها..دلم براي خودم مي گيره؛ درد قديمي دوباره برگشته؛ هاها! بدبخت تنها! سر تکون ميدم واسه خودم.


[Link] [4 comments]






4 Comments:

» سلام
قبل از هر چیز باید تشکر کنم از راهنمایی هایی که کردی و همچنین یه تشکر ویژه بخاطر قرار دادن تجربیاتتون در اختیار من.
همون طور که شما عرض کردید من هم از این چیزای اضافی زیاد خوشم نمیاد؛ به دلایل زیاد؛ که از جمله اونا باعث سنگین شدن قالب web میشه.
اما من یه چند روزیه در حال طراحی یک قالب زیبا و در عین حال بسیار ساده و سبک هستم. به همین دلیل دیگه به این قالب زیاد اهمیت نمیدم و انواع اسکریپت ها رو روی اون امتحان میکنم.
اما در مورد مشکلی که شما گفته بودید، صفحه ی وب رو درست نمی بینید، باید خدمتتون عرض کنم که مشکل از کامپیوتر شماست، البته مشکل که نمیشه گفت.
این بخاطر افکت بالای قالب هست که شما نمیتونید کامل ببینید.
برای حل این نقص، شما می توانید گرافیک کامپیوترتون رو از 600×800 به 1024 تغییر بدید. با این عمل این مشکل هم برطرف میشه.
من بابت همه چیز از شما متشکرم.فقط یه سوال داشتم ...
اون هم اینکه این همه سایت های ایرانی چرا توی بلاگ اسپوت وب زدید؟
بازم ممنون ...

Posted at 3:15 PM  

» salam maryami !
ahle tabadole link hasti?

ye sar be man bezan...

man rafighe saeedam!

Posted at 9:21 AM  

» سلام
شما منت گذاشتيد رو سر ما که نظرتون رو در باره ی وب من بيان کرديد. اصلا" اين چيزها بنا نيست که اگر کسی چيزی بيشتر از کسی ديگر بلد باشد از هرگونه انتقاد
و نظر خواهی به دور باشد. در ضمن معلوم نيست که اطلاعات من بيشتر از شما باشد.
شما خودتون رو دست کم می گيريد . شما نظرتون اونقدر برام مهم بود که همون روزی که ايميل زديد من دوتا از اسکريپت ها رو پاک کردم.
در رابطه با مطلبی هم که گفته بوديد، پرشين بلاگ قرار بود پولی بشه، اين مسئله
برميگرده به دو سال پيش. اصولا" آدم اگر کمی به اين قبيل مسائل فکر کنه خيلی زود
متوجه ميشه که همچين چيزی امکان نداره . چون با اين کار همه کسانی که در اونجا عضو هستند به سمت سايت های رايگان گرايش پيدا می کنند.
اما جدا از همه اينها بلاگ اسپوت از همه ی سايت های ديگه بهتره چون هم از آمريکا
مديريت ميشه هم از لحاظ امنيتی بهترين سيستم امنيتی رو دارا می باشد.
در رابطه با info هم مشکلی نيست
Im saeed , 29 khordad 1362 , ahwaz ,daneshjooe electronic , az akhlaq nadashte ham harchi bekhaie dar webam dar samte chap ghesmat biugrafi hast.
چطوره؟
موفق باشی ...

Posted at 5:01 PM  

» راستی شعرت هم قشنگه

Posted at 5:02 PM