Maryam, Me & Myself

يادداشت‌هاي مريم خانوم



About Me



مريم خانوم!
شيفته‌ي صدای محمد اصفهانی، کتاب‌هاي پائولو کوئيلو، ترانه‌هاي اندي و کليه‌ي زبان‌هاي از چپ به راست و برعکس! پروفایل کامل مریمی..



تاريخ تولد بلاگ‌م: ۲۸ دي ۸۲

Maryami_Myself{@}yahoo.com


Previous Posts





Friends





Ping
تبادل لینک
اونایی که بهم لینک دادن
Maryam, Me & Myself*

118
GSM
ويکي‌پديا
No Spam
پائولو کوئیلو
آرش حجازی
محمد اصفهانی
انتشارات کاروان
ميدي‌هاي ايراني
Google Scholar
Song Meanings
وبلاگ پائولو کوئیلو
کتاب‌هاي رايگان فارسي
Open Learning Center
ليست وبلاگ‌هاي به روز شده
لينک دادن، به معناي تائيد مطالب از جانب من نيست.

Google PageRank Checker Tool



Archive


بهمن۸۲
اسفند۸۲
فروردين۸۳
ادامه فروردين۸۳
ارديبهشت۸۳
خرداد۸۳
تير۸۳
مرداد۸۳


Subscribe



ايميل‌تون رو وارد کنين تا مطالب جديد براتون فرستاده بشه.





Tuesday, September 28, 2004
آن دخترهای گیج

*تصویر حضرت مسیح توی پست قبلی رو تونستی ببینی؟من هرچی چشمامو بستم و منتظر موندم، هیچی ندیدم.داشتم واسه خودم غر می زدم که چرا ملت رو میذارن سر کار که روی مونیتور یه دایره دیدم که توش عکس یه صورت بود.کلی ذوق کردم.حالا مگه محو می شد.هرجای صفحه رو نگاه می کردم بود.یه بار که ببینیش، می تونی توی تصویر اولیه تشخیص بدی کجا به کجاس یعنی مثلاً کجا میشه پیشونی،کجا موهاشه و غیره.حالا دیدیش یا نه؟

*امسال دانشکده شدیداً داره خوش می گذره.خیلی می خندیم!امروز رفتیم سر کلاس،دیدیم بچه های سال آخر هم اومدن همونجا.هر دو تا اکیپ با یه استاد کلاس داشتن.گروه ماس دیگه.عمراً کسی تو بی نظمی به پای اینا برسه.همیشه هم یه توجیهی دارن.ما هم که حالیمون نیست.همه رو باور می کنیم!خلاصه ما کلی تعریف کردیم که شما سال آخرین.ما به نفع شما میریم کنار و این حرفا.اونا هم می خندیدن.وقتی فهمیدم استاد این درسمون کیه، کلی کیف کردم.اصلاً حواسم نبود یه انسان کنجکاو داره نگام می کنه.به مریم گفتم جااااااااااان!چه خوب شد.بعد که مریم در حالی که می خندید، ازم خواست خفه شم! فهمیدم جریان چیه.آخه این استاده خیلی خوب نمره میده (بر خلاف بقیه استادها) و مثلاً این درسهای 4 واحدی رو که باهاش داشته باشی، دیگه سکته نمی کنی تا آخر ترم که حالا چند میخواد بده و میفتم نمیفتم و اینا.خیالت راحته.سر کلاس آرامش داری و خلاصه خیلی خوبه.پارسال یه درس 4 واحدی رو نوزده و نیم داد بهم.امسال هم می دونم دیگه زیر 17 نمیده.من آدم از زیر کار در رویی نیستم ولی فکر کنم نوزده و نیم برام زیاد بود.خداییش دیگه!

*استاد اون یکی درس امروز، کلی تحقیق ریخت سرمون.آخه این درس در اصل مال سال آخره که ما الان گرفتیم.شوخی شوخی نزدیک بود واسه تحقیق، ما رو بفرسته جاده مشهد و اون طرفا.با کلی قسم و آیه، پسرا راضی شدن جای ما برن.ما هم جای اونا بریم.خیلی خوبن.با آدم راه میان.دیگه انقدر انصاف داشتن که قبول کنن واسه 4-3 تا دختر سخته این همه راه،اونم اونجا.حالا اگه پسرهای ورودی خودمون بودن...

*اون کلاسی که اون روز ازش فرار کرده بودم، تشکیل نشده بود.منم امروز مریم رو اغفال کردم.از سمینار فرار کردیم.البته استاده احتمالاً فهمیده و یقه مون رو خواهد گرفت ولی بی خیال.

*امروز مریم منو برد پیش یکی از بچه های سال آخر که یه سری سوال بپرسیم در خصوص اینکه کدوم درس رو کی بگیریم و کدام استاد چقدر نمره میده و چه ریختیه امتحانش و اینا.اونم پرسید این ترم چیا برداشتین.ما هم شروع کردیم گفتن.گفت اینا که راحته.چیز دیگه می تونین اضافه کنین، حتماً بگیرین چون ترم بعد درسا خیلی سخته.خیلی وحشتناکه یعنی سرویسین دیگه!!!اینطوری بگم بهتون.آقا ما رو میگی!هیچ کدوم اصلاً به روی مبارک نیاوردیم ولی آخه مرد گنده! این چه طرز حرف زدنه؟!جو صمیمیت گرفته بودش؟

*برنامه م خیلی بهتر شد.میخوام برم چهارشنبه ساعت اول، معارف اضافه کنم(خدا کنه متون دارم، معارف بدن بهم.مریم رو می برم سر طرف رو گرم کنه.جو گیر شه امضا کنه)جهنم.بالاخره که چهارشنبه باید برم واسه معارف1!لااقل امسال که جوون ترم! قال رو بکنم.سال دیگه پیر میشم حالشو ندارم واسه یه درس برم.

*این خانوم استاده رو من آخر می کشم.نکبت!(ببخشید الان عصبانیم) همون جلسه اول هنوز از راه نرسیده میگه 4 ساعت درس کمه واسه درس 4 واحدی.کلاس فوق العاده کی بذارم؟یا هرهفته 1 ساعت یا یه هفته در میون، 2 ساعت.ما هم گفتیم گزینه دو.حالا یه هفته که فقط شنبه ساعت8 کلاسه.اون هیچی/هفته بعدش یه کلاس ساعت 8 هست.اون یکیش ساعت سه و نیم.این وسط همه کلاس دارن.من بیچاره که اون درسو پارسال پاس کردم(اونم با چه مصیبتی!استاد دیر آوردن.هزار تا تعطیلی خورد.کلی نصفه شب! کلاس جبرانی و اینا) باید ول بگردم تا ساعت سه و نیم.مریم هی گفت برو به استاد بگو اینطوریه.قبول می کنه سر این کلاسها نیای.مث روز برام روشن بود غر می زنه.دیگه من اگه یه بار کسی رو ببینم، می فهمم چه جوریه اخلاقش.انقدر مریم زیر گوشم خوند که رفتم گفتم به طرف.گفت نه اصلاً نمیشه(مثلاً میخواد باور کنیم درسش چقدر مهمه) می تونی از غیبت هات استفاده کنی.3تاش بشه4تا هم حذف می کنم و اینا.انگار خودم بلد نبودم.می کشمش.ندید بدید...

*مرسی واسه ایمیلت.قدم نورسیده مبارک...

*دیدم مشکوک حرف می زنیا!خودم نباید خنگ بازی درمیاوردم.عیب نداره.ناراحت نشدم.کلی خندیدم.معلوم بود گیر کردی حسابی.

*کلي دوشنبه خنگ بازي درآورديم.درس ساعت۱۰،همزمان توي دو تاکلاس مختلف(و مسلماً با دو تا استاد مختلف) برگزار مي شد.ما هم مث خنگها رفتيم سر کلاس.چه مي دونستيم کلاس ما اينجا نيست.استاده کلي درس داد و ما هم تند تند جزوه نوشتيم و اينا.آخرشم گفت دير نياين و زور نرين و اينا.موقع حضور غياب،هم اسممون رو مي پرسيد،هم رشته مون رو.يکي نيست بگه بده خودمون بنويسيم!بعد شاکي شد که من که گفته بودم فقط بچه هاي فلان رشته رو بذارن توي کلاس من.شماها برين اکيپتون رو عوض کنين حتماً.منم سريعاً ماتم گرفتن واسه عوض شدن برنامه م.از کلاس که اومديم بيرون،ديدم يه عده از بچه ها رفتن سراغ برنامه روي برد.بعد دونه دونه مي زدن توي سر خودشون.رفتم ببينم چيه انقدر حال اينا رو گرفته.ديدم کلاس ما يه جاي ديگه برگزار شده.غيبت هم خورديم(حيف باشه)حالا شايدم رفتيم استاده رو راضي کنيم حاضري بزنه برامون.بيخود و بي جهت غيبت نخوريم.آدم بايد خيلي گيج باشه که بره سر کلاس،غيبت هم بخوره.چقدر گيجيم ما،ولي به خنده ش مي ارزيد.


[Link] [0 comments]






0 Comments: