Maryam, Me & Myself

يادداشت‌هاي مريم خانوم



About Me



مريم خانوم!
شيفته‌ي صدای محمد اصفهانی، کتاب‌هاي پائولو کوئيلو، ترانه‌هاي اندي و کليه‌ي زبان‌هاي از چپ به راست و برعکس! پروفایل کامل مریمی..



تاريخ تولد بلاگ‌م: ۲۸ دي ۸۲

Maryami_Myself{@}yahoo.com


Previous Posts





Friends





Ping
تبادل لینک
اونایی که بهم لینک دادن
Maryam, Me & Myself*

118
GSM
ويکي‌پديا
No Spam
پائولو کوئیلو
آرش حجازی
محمد اصفهانی
انتشارات کاروان
ميدي‌هاي ايراني
Google Scholar
Song Meanings
وبلاگ پائولو کوئیلو
کتاب‌هاي رايگان فارسي
Open Learning Center
ليست وبلاگ‌هاي به روز شده
لينک دادن، به معناي تائيد مطالب از جانب من نيست.

Google PageRank Checker Tool



Archive


بهمن۸۲
اسفند۸۲
فروردين۸۳
ادامه فروردين۸۳
ارديبهشت۸۳
خرداد۸۳
تير۸۳
مرداد۸۳


Subscribe



ايميل‌تون رو وارد کنين تا مطالب جديد براتون فرستاده بشه.





Wednesday, September 29, 2004
درخت سیب کسی هستی؟

*من امروز به جای حضور فعال در کلاس معارف اینجا نشستمو خوش گذروندم.سارا اغفالم کرد خب.گفت حذف و اضافه برو اضافه کن.به استاد هم بگو این جلسه رو غیبت رد نکنه.دیدم راست میگه.حالا غیبت میزنه یا نمی زنه.بی خیالش...این روزا چقدر علم و دانش مهم شده واسم!

*بدجوری زده به کله م که موهامو مصری بزنم.انقدر دلم میخوااااد ولی می دونم بعدش پشیمون میشم.مشکل خیلی ها همینه.یا دلت نخواد یا پشیمون نشو.چه خوبه آدم دلش بخواد.پشیمون هم نشه.بحث اصلا سر یه چیز دیگه س.گیج بازی درنیار.آره...

*يادمان نرود اينکه درس خوانده ايم , به دانسته هايمان افزوده ايم , فهميده ايم , به مدارج بالا رسيده ايم نه به علت برتري ما , بلکه فقط و فقط به اين دليل است که آنچه حق ما بوده در اختيارمان قرار گرفته .
يادمان باشد که آموختن , دانستن , حق طبيعي تک تک انسانهاي اين کره خاکي است . پس درس خواندن تو هيچ ربطي به بهتر بودن تو ندارد , ممکن است که اين درس خواندن به بهتر شدنت کمک کرده باشد اما يادت نرود که اگر همسايه ات نتوانسته مثل تو درس بخواند علتش اين بوده که جايي , کسي حق اش را ضايع کرده است . وگرنه اين آموختن جايزه اي نبوده که به تو به خاطر بهتر بودنت هديه شود.
حالا که تو به حق ات رسيده ای , اگر دانسته هايت باعث شود که به کسي کمک کني , يا حقي که ناحق شده را احيا کني , شرايطي فراهم کني که حتي يک نفر بتواند به اين حق طبيعيش برسد يعني از آنچه انباشته اي خوب استفاده کرده اي. و اگر تمام آنچه در ذهنت جمع آوري کرده اي به بهتر شدن زندگي بقيه کمک نکند بدان که مفت باخته اي گيرم که با بهترين مدارج از بهترين محل ها فارغ شده باشي.
تمام...

*اینو که خوندم داشتم فکر می کردم توی زندگیم درخت سیب کسی بوده م؟
درخت سيب
سال ها پيش درخت سيب بزرگي وجود داشت و پسرکي هر روز پيش آن مي آمد و با شادماني بازي مي کرد! از درخت بالا مي رفت و سيب مي کند و مي خورد، آنگاه بي خيال از همه جا و آسوده مي خوابيد. او عاشق درخت بود و درخت هم به بازي با او عشق مي ورزيد. روزها گذشت و آن پسر کوچک رشد کرد. او ديگر هر روز به ديدن درخت نمي آمد. يک روز که برگشت چهره اي غمگين داشت. درخت سيب به او گفت : بيا با من بازي کن! پسر جواب داد: من ديگر بچه نيستم و ديگر دور وبر درخت ها بازي نمي کنم. مي داني من اسباب بازي مي خواهم اما پول ندارم که بخرم. درخت گفت: متاسفم، من هم پول ندارم ..اما مي تواني سيب هايم را بچيني و آنها را بفروشي! پسر هيجان زده شد و با خوشحالي تمام سيب ها را چيد و انجا را تر ک کرد. او پس از اينکه سيب ها را با خود برد ديگر بازنگشت. درخت مدتها غمگين بود. تا اينکه يک روز پسر، که حالا مرد بزرگي شده بود بازگشت و درخت هيجان زده گفت: سلام، بيا و با من بازي کن! مرد در جواب گفت: من وقتي براي بازي کردن ندارم مجبورم براي خانواده ام کار کنم. ما خانه اي مي خواهيم پناهگاهي احتياج داريم تو مي تواني به من کمک کني؟
درخت در پاسخ گفت: متاسفم من خانه اي ندارم. ولي تو مي تواني شاخه هايم را قطع کني و براي خود خانه اي بسازي! آنگاه مرد تمام شاخه هاي درخت را بريد و با خوشحالي از آنجا رفت. درخت سيب از اينکه او را خوشحال مي ديد شاد شد، اما مرد تا مدتها باز نگشت. در خت مجددا تنها و غمگين شد. يک روز داغ تابستاني، مرد بازگشت و درخت بسيار خوشحال شد و گفت: بيا با من بازي کن! مرد پاسخ داد: من دارم پير مي شوم و دوست دارم سال هاي آخر عمرم را به سفر درياي بپردازم. تو مي تواني به من قايقي بدهي!
درخت گفت: از تنه ي من براي ساختن قايق خود استفاده کن بدين ترتيب مي تواني به جا هاي دور سفر کني و شاد باشي. سپس مرد از تنه درخت قايقي ساخت و به دريا رفت وتا مدتهاي طولاني بازنگشت. سر انجام پس از سالها به نزد درخت برگشت.

درخت گفت: پسرکم، متاسفم ديگر چيزي ندارم که به تو بدهم. نه سيبي، مرد پاسخ داد: مهم نيست من ديگر دنداني ندارم که بتوانم سيب گاز بزنم. درخت گفت: آخر تنه اي هم برايم باقي نمانده که تو بتواني از آن بالا بروي.
مرد پاسخ داد: براي اين کارها هم بسيار پير شده ام.
درخت اشک ريزان گفت: اين ريشه هاي در حال پوسيدن تنها چيزي است که برايم باقي مانده!
مرد گفت: من فقط به جايي براي استراحت کردن نياز دارم!
درخت با خوشحالي گفت: عاليه! ريشه هاي يک درخت کهن بهترين جا براي تکيه دادن و استراحت کردن است بيا، بيا کنارم بنشين و استراحت کن!
مرد رفت و کنار درخت نشست و درخت با اشک و لبخند شادمانه به اونگريست...
کپي رايتش

*و اما اندر روند سرک کشیدن جماعت ضعیفه، به دنیای قویه، تعداد قابل توجهی از دختران با انتخاب رشته های خشانت بار، از آنجایی که پوست برنزه و لاک ناخن و رشته های کلاس دانشگاهی و صندل لاانگشتی از ملزومات همسریابی هستن بنابراین انتخاب رشته برای دختران اهمیت شایان توجهی دارد.
و از آنجایی که پسران استعدادهای نهفته شون رو رو کردن و میل وافورشون رو به آراگیرای چهره و گریم و کمپوس بینی نشان دادن و تازه حال همه رو از رمانتیک بازی به هم زدن بنابراین دختران ناچارن جبران مافات کنن...بقيه ش

*...اينها شروع کردند و اول يه سری آهنگ های ايرانی با ريتم شاد زدند و بعد گفتند که حالا مي خواهيم يک آهنگ عاشقانه بزنيم برای ايجاد اميد. اسم اين آهنگ هست انار انار و شما هم در خواندنش با ما همکاری کنيد و خلاصه ريتمش را ياد ملت دادند که بگوييد:
آی انار انار بيا به بالينم
شبنم گل نار بيا به بالينم
قيافه من را بايد مي ديديد وقتی اين همه آدم توی اون کليسا انار انار مي خوندند. حتی ۱۰ نفر ايرانی هم آنجا نبود ولی همه مي خوندن. من که همه آهنگ رو خوندم نه فقط ترجیع بند رو...بقيه ش اينجا


[Link] [0 comments]






0 Comments: