About Me
مريم خانوم!
شيفتهي صدای محمد اصفهانی، کتابهاي پائولو کوئيلو، ترانههاي اندي و کليهي زبانهاي از چپ به راست و برعکس! پروفایل کامل مریمی.. Maryami_Myself{@}yahoo.com Previous Posts Friends Ping تبادل لینک اونایی که بهم لینک دادن Maryam, Me & Myself* 118 GSM ويکيپديا No Spam پائولو کوئیلو آرش حجازی محمد اصفهانی انتشارات کاروان ميديهاي ايراني Google Scholar Song Meanings وبلاگ پائولو کوئیلو کتابهاي رايگان فارسي Open Learning Center ليست وبلاگهاي به روز شده
لينک دادن، به معناي تائيد مطالب از جانب من نيست.
Archive
● بهمن۸۲ Counter Subscribe
ايميلتون رو وارد کنين تا مطالب جديد براتون فرستاده بشه.
|
Friday, February 17, 2006
22
*۲۷ بهمن ۸۴ *مي گفت وقتي تموم بشه، همه ش برات خاطره ميشه؛ جدي نگير.بي خيال (: *يکي که ميره، معني ش اينه که يکي ديگه مياد.عشق رو دوباره پيدا مي کنيم. *گل صداقت *250سال پيش از ميلاد در چين باستان شاهزاده اي تصميم به ازدواج گرفت. با مرد خردمندي مشورت كرد و تصميم گرفت تمام دختران جوان منطقه را دعوت كند تا دختري سزاوار را انتخاب كند. وقتي خدمتكار پير قصر ماجرا را شنيد ، بشدت غمگين شد چون دختر او مخفيانه عاشق شاهزاده بود. دخترش گفت او هم به آن مهماني خواهد رفت . مادر گفت :تو شانسي نداري ،نه ثروتمندي و نه خيلي زيبا. دختر جواب داد: مي دانم هرگز مرا انتخاب نمي كند ، اما فرصتي است كه دست كم يك بار او را از نزديك ببينم. روز موعود فرا رسيد و شاهزاده به دختران گفت:(به هر يك از شما دانه اي مي دهم،كسي كه بتواند در عرض 6ماه ،زيباترين گل را براي من بياورد ،ملكه آينده چين مي شود.) دختر پيرزن هم دانه را گرفت و در گلداني كاشت. سه ماه گذشت و هيچ گلي سبز نشد . دختر با باغبان بسياري صحبت كرد و راه گلكاري را به او آموختند. اما بي نتيجه بود،گلي نروييد. روز ملاقات فرا رسيد . دختر با گلدان خالي اش منتظر ماند و ديگر دختران هر كدام گل بسيار زيبايي به رنگها و شكلهاي مختلف در گلدان هاي خود داشتند . شاهزاده هر كدام از گلدان ها را با دقت بررسي كرد و در پايان اعلام كرد دختر خدمتكار همسر آينده او خواهد بود. همه اعتراض كردند كه شاهزاده كسي را انتخاب كرده كه در گلدانش هيچ گلي سبز نشده است. شاهزاده توضيح داد: اين دختر تنها كسي است كه گلي را به ثمر رسانده كه او را سزاوار همسري امپراتور مي كند. گل صداقت ، همه دانه هايي كه به شما دادم،عقيم بودند،امكان نداشت گلي از آنها سبز شود. *در حيرتم از مرام اين مردم پست / اين طايفه ي زنده كش مُرده پرست تا هست به ذلت بكشندش به جفا / تا مُرد به عزت ببرندش سر دست * با شکست در عشق چه بايد کرد؟ *ده قانون انسان بودن *قرآن معجزه است (اثبات قرآن از طريق روابط رياضي) * مكان زندگى امام زمان (ع) كجاست؟ و آيا جزيره خضراء صحت دارد و با مثلث برمودا چه ارتباطى دارد؟ * روح چه مراحلي را بعد از فناي جسم طي مي كند. *برزخ *مديوم كيست؟ *طريق اثبات وجود روح *درباره روح *روح هرگز نمي ميرد *سرور و نشاط پس از جدايي روح از جسم *جنس روح *از زبان ارواح *رؤيت ارواح *اشباح و ارواح *شكل وجنس روح *جنس روح از د يدگاه غربيون *لذايذ عالم ارواح *گوشه هائي از مكالمه با ارواح *عواملي كه ارواح مبادرت به اذيت ديگران مي كنند *چگونه مي توان از آزار و اذيت اين ارواح شرير كاست و يا كاملاً آن رااز بين برد؟ *پس همه چيز چه بهشت و چه جهنم هردو بر مي گردند به نوع زندگي زميني ما. *چگونه (كونان دويل) دانشمند معروف بعد از مرگ زنده بودن خود را ثابت كرد. *احضار ارواح *پنج طريقه براي ارتباط با ارواح *تكنيك هايي براي خروج روح از بدن *بره اي با چهره انسان در بروجرد *ماهي انسان نما *۱۰۰ تا جك.. *پر فروش ترین آلبومهای تاریخ موسیقی *جنایت به وسیله هیپنوتیزم *چرا قسم خوردن با فعل خوردن همراه است؟ *نامهای اصیل ایرانی *ليست سايتهاي ارائه دهنده خدمات SMS در ايران *سرویس ارسال و دریافت پیام های Yahoo Messenger روی شبکه موبایل ایران *مي دونيد برای چی هميشه كامران و هومن دستهاشون پر از زيورآلاته؟ *كاملترين طالع بيني رو از اينجا بگيريد *انرژی عظيم خورشيد چگونه به وجود ميايد؟ *اشعار بسيار زيبا *جزر و مد چگونه به وجود ميايد؟ *دانشجويان حتماً بخونن *واقعاً اين جملات در مورد "عشق" خوندن داره *فرهنگ اصطلاحات دانشجويي *بعضي ها در خواب خروپف مي کنند؟ *شعر در خصوص خواستگاري *راههایی برای مجذوب نمودن شوهر *PDF راهنماي كاربري سيستم پيام همراه(SmS) *كاريكاتور(دوازده توصيه جادويي براي نمونه شدن يك دختر) *وحشتناك (دل نازک ها به هيچ عنوان نگاه نكنن) *كالبد شكافي كامل يك مرد (دل نازک ها به هيچ عنوان نگاه نكنن) *تکنو *ورود خانمها ممنوع! *عكس واقعي پري دريايي *براي اونايي كه زياد با موبايل حرف مي زنن *عكس GF كامران با تشکر... *و باز هم ولنتاين: روز عشق به روايت های مختلف: به روايت فرنگی ها: در قرن سوم ميلادي كه مطابق مي شود با اوايل امپراطوري ساساني در ايران، در روم باستان فرمانروايي بوده است بنام كلوديوس دوم ؛ كلوديوس عقايد عجيبي داشته است از جمله: دوست داشت سربازان برای حضور سپاهش در جنگ داوطلب شوند ولی مردها نمیخواستند بجگند و كلادسیوس این كمبود سرباز را ناشی از سستی مردها در ترك عشق می دانست.پس همه نامزدی ها و ازدواج ها ملغی اعلام كرد.همچنین عقیده داشت سربازي خوب خواهد جنگيد كه مجرد باشد. از اين رو ازدواج را براي سربازان امپراطوري روم قدغن مي كرد. كلوديوس به قدري بي رحم وفرمانش به اندازه اي قاطع بود كه هيچ كس جرات كمك به ازدواج سربازان را نداشت اما كشيشي به نام والنتيوس (والنتاين)، مخفيانه عقد سربازان رومي را با دختران محبوبشان جاري مي كرد.همانطور كه گفته شد ولنتاین كه در آن زمان یك كشیش بود، با او به مبارزه برخاست و به همراه ماریوس مقدس عزم خود را جزم كردند تا زوج های جوان را به طور سری و مخفي به عقد هم درآورند. پس از با خبر شدنِ پادشاه از این قضیه برای سر والنتین مقدس جایزه تعیین شد و او زندانی شد.وقتی در زندان بود بسیاری از كسانی كه او آنها را به عقد هم در آورده بود به دیدنش رفتند.آنها گل و نامه های محبت آمیز خود را از بالای دیوار زندان پرتاب می كردند. یكی از ملاقات كنندگان او دختر زندانبان بود. روزها به دیدارش می آمد و چند ساعتی با هم صحبت می كردند. روزی كه قرار بود والنتاین كشته شود، نامه ای برای تشكر از دختر زندانبان نوشت كه با جمله “Love from your valentine” خاتمه یافت. سرانجام كشيش به جرم جاري كردن عقد عشاق، با قلبي عاشق اعدام مي شود...بنابراين او را به عنوان فدايي وشهيد راه عشق مي دانند و از آن زمان نهاد و سمبلي مي شود براي عشق! در سال 496 بعد از میلاد، پاپ جلاسیوس 14 فوریه را به افتخار او روز ولنتاین نامید. از سالها قبل روز 14 فوریه كسانی كه یكدیگر را دوست داشته اند، برای هم هدایایی ساده ای چون گل می فرستادند و امروز در اکثر نقاط جهان این روز رو جشن می گیرند و عشاق در این روز با خریدن هدایایی مثل شکلات و عروسک که اکثراً خرس هست و شاخه گل رز و کارت تبریک ولنتاین ب هم علاقه شون رو نشون میدن. به روايت ايرونی:( بيست قرن قبل از ميلاد) ملت ايران از جمله ملت هايي است كه زندگي اش با جشن و شادماني پيوند فراواني داشته است، به مناسبت هاي گوناگون جشن مي گرفتند و با سرور و شادماني روزگار مي گذرانده اند. اين جشن ها نشان دهنده فرهنگ، نحوه زندگي، خلق و خوي، فلسفه حيات و كلاً جهان بيني ايرانيان باستان است. از آنجايي كه ما با فرهنگ باستاني خود نا آشناييم، با شكوه و زيبايي اين فرهنگ، بيگانه شده ايم. جالب است بدانيد كه اين روز در تقويم جديد ايراني دقيقاً مصادف است با 29 بهمن، يعني تنها 3 روز پس از والنتاين فرنگي! اين روز "سپندار مذگان" يا "اسفندار مذگان" نام داشته است. فلسفه بزرگداشت اين روز به عنوان "روز عشق" به اين صورت بوده است كه در ايران باستان، هر ماه را سي روز حساب مي كردند و علاوه بر اينكه ماه ها اسم داشتند، هريك از روزهاي ماه نيز يك نام داشتند. بعنوان مثال روز اول"روز اهورا مزدا"، روز دوم، روز بهمن ( سلامت، انديشه) كه نخستين صفت خداوند است، روز سوم ارديبهشت يعني "بهترين راستي و پاكي" كه باز از صفات خداوند است، روز چهارم شهريور يعني "شاهي و فرمانروايي آرماني" كه خاص خداوند است و روز پنجم "سپندار مذ" بوده است. سپندار مذ لقب ملي زمين است. يعني گستراننده، مقدس، فروتن. زمين نماد عشق است چون با فروتني، تواضع و گذشت به همه عشق مي ورزد. زشت و زيبا را به يك چشم مي نگرد و همه را چون مادري در دامان پر مهر خود امان مي دهد. به همين دليل در فرهنگ باستان، اسپندار مذگان را به عنوان نماد عشق مي پنداشتند. در هر ماه، يك بار، نام روز و ماه يكي مي شده است كه در همان روز كه نامش با نام ماه مقارن مي شد، جشني ترتيب مي دادند متناسب با نام آن روز و ماه. مثلاً شانزدهمين روز هر ماه مهر نام داشت و كه در ماه مهر، "مهرگان" لقب مي گرفت. همين طور روز پنجم هر ماه سپندار مذ يا اسفندار مذ نام داشت كه در ماه دوازدهم سال كه آن هم اسفندار مذ نام داشت، جشني با همين عنوان مي گرفتند.سپندار مذگان جشن زمين و گرامي داشت عشق است كه هر دو در كنار هم معنا پيدا مي كردند. در اين روز زنان به شوهران خود با محبت هديه مي دادند. مردان نيز زنان و دختران را بر تخت شاهي نشانده، به آنها هديه داده و از آنها اطاعت مي كردند. *۲۶ بهمن ۸۴ *چه بارون خوشگلي (: هم صبح، هم الان.. *بعد از قرن ها رفتم سر يه کلاس عمومي و ديدم کماکان آدم نشدم.تمام مدتي که استاد داشت درس مي داد، من «هري پاتر و حفره ي اسرارآميز» مي خوندم.يه هديه ي خوشگل هم گرفتم: يه ساعت روميزي؛ شکل يه لنگه دمپايي صورتيه با خالهاي زرد.وسطش -روي بندش- يه ماهي زرده با خالهاي نارنجي.کف دمپايي ساعته که روي صفحه ش عکس يه دختر و پسر کارتونيه؛ خيلي نازه.براش باطري گذاشتم و افتتاح شد.مرسي (: *قرار شده يه روز بهش وبگردي و نت بازي ياد بدم! :دي اغفالش هم کردم که حتماً «بريدا» رو بخونه.يه کار جالبي که از دوستام ميخوام، اينه که هرکي هر کتابي از کتاباي منو که خوند، آخر کتاب اسمش رو بنويسه و تاريخ بزنه.هم کتاب تکراري به کسي نميدم، هم يادگاري مي مونه..
*۲۵ بهمن ۸۴ *يه کتاب خيلي جالب هديه گرفتم: «زبان بدن»؛ خوبي ش اينه که ديگه نميگم نفهميدم منظور فلاني چي بود يا معني فلان حرکتش چي بود؟ همه چيز رو نوشته.مرسي (: *قسمت جالبترش، دو تا نقاشي بود که دختر دخترخاله م برام کشيده؛ منو با رنگاي روشن و خوشگل رنگ زده.فکر نمي کردم ازم خوشش بياد.حالا ميخوام براش چند تا چيز خوشگل بخرم که اونم خوشحال شه؟ چي دوست داره؟ لاک ناخن و رژ لب! :دي
بي ماي ولنتاين!
*اصولاً از ۲۵ بهمن تا آخر سال، يه جوريه.انگار زياديه؛ انگار آفريده شده واسه تحمل کردن..که ببيني کِي تموم ميشه.خب مي دونم.شايد اين جور گفتن، خيلي بي انصافي باشه ولي لااقل توي ۴ سال اخير، هميشه اينطوري بوده.انگار همه چيز روي هواست.تکليف آدم مشخص نيست.شمارش معکوس شروع ميشه واسه تموم شدن سال.شايد همه به اميد يه سال جديد، پر از معجزه روزها رو مي شمارن..حالا اينکه در سال جديد، قراره چه غلطي بکنيم که الان نمي تونيم، من که نمي دونم! :پي *فکر کنم اين خيلي قديميه:
*اينم آسونه؛ خودتون مي فهمين.ترجمه نميخواد:دي
*۲۴ بهمن ۸۴ *بعضي وقتا همه چيز، به گند کشيده ميشه.از ۹ تا ۱۲ با انواع استاد و کارمند و همه چيز! سر و کله زديم.کلي اينور اونور دويديم براي پرينت و امضا.کلاس صبحم رو که نرسيدم برم -هرچند استاد حضور غياب نکرده هنوز!- کلاس بعد از ظهر رو هم نرفتم.اصلاً اعصابش رو نداشتم.رفتم ببينم کدوم اکيپ بهم مي خوره که ثبت نام کنم.دوشنبه ۱.۵ رو اسم نوشتم و استاد گير داد که براي جانماندن از قافله ي علم، امروز بيا کلاس.منم که اعصاب نداشتم.گفتم امروز نمي تونم.اصلاً اکيپم رو عوض کن.يکشنبه ۳.۵ ميام.حالا من يکشنبه ها يه کلاسم ۱۱.۵ تموم ميشه؛ بعدش بيکارم تا ۳.۵ ولي از تنبلي م گفتم يکشنبه ها ميام.بدو بدو اومدم خونه.تازه فهميدم چه گندي زدم.البته خوبي ش اينه که الکي الکي ۲ جلسه رو خواهرم برام حاضري زده.امروز هم جهنم.از هفته ي ديگه هم سارا توي اکيپ ماست.خوش مي گذره.قبلش هم ميرم نت بازي.برنامه م رديف شد:دي هرچند الکي اومدم خونه.مهمونم نتونست بياد.اول عصباني شدم.بعد تلفن زدم گفتم خب فردا بياد.اصولاً من نمي تونم از اول خوش اخلاق باشم! *يه روز فوق العاده نحس! نه..اينطوري بگم: اول: تولدم مبارک..از وقتي انقدري بودم -با دست، يه قد کوچولو رو نشون بده- همه ش فکر مي کردم چقدر خوب ميشه اگه يکانِ سن آدم، به جاي ۱، ۲ باشه..وقتي ۲۰ سالم شد کلي کيف مي کردم..۲۱ سالگي هم خوب بود و الان شده ۲۲ سالم.عددي که دوستش دارم، ۲ بار پشت هم اومده و خب اين مي تونه خوب باشه؛ بالاخره اين همه کتاب «نيک بيني» و مثبت انديشي و اينا بايد به يه دردي بخوره ديگه؛ به هرحال امروز انقدر سر اين حذف و اضافه حرص خوردم که به خودم و دانشگاه و استادها و درس ها و هرچي که به نحوي به اين قضيه ربط داشت يا نداشت، لعنت فرستادم.اينه که اصلاً نمي تونم رمانتيک باشم.بيچاره دوستم! تلفن زده بود بهم تبريک بگه.انقدر اعصاب نداشتم که بخوام جوابش رو بدم.شنيدم که پيام گذاشت و قطع کرد..نيم ساعت که گذشت، دلم سوخت.خودم بهش تلفن زدم و سعي کردم رفتارم مث آدم باشه.موفق هم شدم.اعتراف مي کنم که اخلاقم هم بهتر شد.ظاهراً اولين و آخرين کلاس هر هفته رو با هم هستيم.خوبه؛ مي بينيم همديگه رو لااقل..گفت ايشالا ۱۰۰ سالت بشه!! گفتم خدا نکنه.ميخوام چه کار؟ کلي بهم مي خنديد..واقعاً ميخوام چه کار؟ به هرحال، ديگه فکر کنم دارم به گند مي کشم ش! مرسي از دوستي که ۲ بار تلفن زد: يه بار ش نبودم.يه بار ديگه ش هم نتونستم صحبت کنم باهاش.وقتي هم خودم تلفن زدم، اون نبود. مرسي از سارا جون که الان گفتم برخوردم باهاش، چقدر غير انساني بود! :دي مرسي از عزيزي که با يه e-card ِ خوشگل، بهم تبريک گفت. ممنون از همه تون.ايشالا عروسي م جبران مي کنم! ((: *۲۳ بهمن ۸۴ *استاد، به جاي ساعت۸، ساعت ۹:۳۰ اومد؛ ما هم نرفتيم سر کلاس که ادب شه بودنه وقتي براي بچه ها تاخير مي زنه، خودشم يا بايد زود بياد يا اصلاً نياد يا اگه اومده هم برگرده خونه شون! :دي *آدم شدم.۲ تا کتاب تقريباً درسي گرفتم بخونم.اميدوارم ته کمد نمونه تا وقتي برم پس بدمش.مث مجبورا! *يه ساعت خوشگل، هديه گرفتم البته خودم انتخاب کردم (: اصولاً موقع خريد، آدم گيري نيستم.از همون اولين ساعت فروشي انتخاب کردمش و بي دردسر پسنديدم رفت پي کارش! خونه که اومدم، ديدم باز گند زدم.عصر که خواب بودم، دخترخاله ي گرامي تلفن زده بوده..ظاهراً داداش کوچيکه صدا ش رو نمي شناسه و فکر مي کنه دوستمه.ميگه مريم خوابيده.دختر خاله م هم رفته بوده انقلاب که براي من، کتاب هديه بگيره.بعد فکر کرده نکنه چيز تکراري بخره.تلفن مي زنه که از خودم بپرسه.منم که داشتم پادشاه هفتم رو خواب مي ديدم.وقتي داداش کوچيکه اصرار مي کنه که حتماً بيدار شم، من پتو رو مي کشم روي سرم و محلش نميذارم بس که خوابم ميومده.اينطوري ميشه که دخترخاله ي گرامي ميگه از مريم بپرس زهير رو داره؟ منم ميگم آره..تازه کلي هم توي دلم فحش ميدم که من که نمردم.بالاخره بيدار ميشم.چه وقت کتاب امانت گرفتنه حالا؟ از بيرون که اومديم، خواهرم گفت دخترخاله ي گرامي دوباره! تلفن زد که اگه بيدار شدي تولد شوم ت رو تبريک بگه ((: اينجا بود که تازه فهميدم چه گندي زدم..و چون خونه نبودم، برام پيغام صوتي گذاشته بود.ديگه بعد از ۱۰۰ بار تلفن زدن، تونستيم با هم صحبت کنيم.کتاب «زبان بدن» رو برام گرفته.يکي از چيزايي که خيلي من رو خوشحال مي کنه، کتابه.مرسي عزيزم(: داداش کوچيکه يه پلاک کوچولو بهم داد.آخي! کلي دلم آخيش شد.خواهرم هم گفت من از کتاباي تو سردرنميارم:دي از کتاباي پائولو کدوم رو نداري؟ بعد گفت ميشه خودت بري براي خودت بخري؟ ((: خوشش نمياد از کتاب..مخصوصاً کتابايي که من مي خونم! به هرحال، مرسي.. *۲۲ بهمن ۸۴ *براي اولين بار در عمرم رفتم راهپيمايي؛ خيلي خوب بود.کلي احساس ايراني بودن بهم دست داد. [Link] [7 comments] 7 Comments:» من متاسفم واسه مورد آخری که نوشتی :| Posted at 4:49 PM » salam,man linke webloge ghashanget ro ro bloge khodam gharar midam.(albate ba ejaze shoma ) Posted at 10:51 AM » salam....ok... Posted at 12:38 PM » سلام.وبلاگ جدیدت رو تازه دیدم.بهتر شده.مطالب هم خوبه.ان اطراف بیایید خوشحال میشیموبدرود Posted at 9:54 AM » درود وبلاگ جالبي دارين . Posted at 10:27 AM » delam vasat tang shode!ehtiaj be yeki daram ke bahash bekhandam o aroom sham...yeki mese to! Posted at 12:18 AM » چند مدت قبل در کامنت های من نوشته بودید مایل به تبادل لینک هستید من آن موقع سرم خیلی شلوغ بود ببخشید ... بهر حال الان شما را لینک کرده ام Posted at 12:57 AM |