*۲۵ مهر ۸۴*بعضي درسا از مرگ هم سخت ترن واسه آدم.يکي ش همين درس امروز، ساعت ۱۰! و خب چون اصلاً به رشته ي ما ربطي نداره خيلي زوره کلاً...بدي ش اينه که تمام مدت، بايد بايستيم جزوه بنويسيم و من ِ مردني هم کلي خسته ميشم و رنگم ميشه مث ميت دقيقاً! :دي ساعت بعدش هم يه درس کامپيوتري هست که خب به علت کمبود امکانات!!! تا حالا هيچي ياد نگرفتيم و امروز هم خسته شديم از بيخودي ايستادن و معطل شدن و اومديم خونه -من و فاطمه- البته بدمون نمياد که! ولي تا کي آخه؟ و کلي هم نق زديم و قرار شد يا از هفته ي ديگه مرکز کامپيوتر رو بدن بهمون براي کلاس يا چون با ۳ تا کامپيوتر خراب نميشه چيزي ياد گرفت، درس فعلاً حذف بشه.خوبي دانشگاه امسال اينه که سايت جديدي که افتتاح شده، کلي خوشگله و با اينکه اکثراً ايراد داره و کامپيوترها به نت وصل نيستن اکثراً ولي در کل جالبه.آدم حوصله ش سر نميره و از همه بهتر، نمايشگاه کتاب امروز بود که با اون همه کتاب مزخرفش فکر کنم من بيشتر از همه کيف کردم اونجا چون کلي خاطره ي خوب از پارسال رو برام زنده کرد.مهر پارسال، کتاب بريدا، کلي ايميل و خيلي چيزاي ديگه (:
*۲۴ مهر ۸۴*يه کم دارم به اين خانوم استاده عادت مي کنم.نه اينکه بگم حالا ازش خوشم مياد خيلي و حسم يه کم داره + ميشه انگار.شايد چون خيلي براي درسش دل مي سوزونه و من نديدم تا حالا همچين موردي رو توي دانشکده! شايدم چون باسوادتر از خيلي از استاداست! به هر حال، امروز کلي از کار من و مريم تعريف کرد.نشون داد که مي فهمه چقدر دنبال کار دويديم!
*يه کتاب کوچيک که تکراري هم هست ولي براي من به يه دليلي عزيزه، براي تو به يه دليل ديگه و خب چون من ديروز دو تا از اينا رو خريدم، يکي ش رو ميدم به تو.اضافي نيست البته؛ به خاطر تو دو تا گرفتم (:
*۲۳ مهر ۸۴*صبح تا چشمام رو باز کردم، يه صحنه اي رو ديدم.نمي تونم بگم خواب بودم.نه! کاملاً هم بيدار بودم.نمي دونم اسمش چيه ولي خدا رو شکر که حقيقت نداشت.صدقه هم دادم البته.کلاً به صندوق صدقات معتقد نيستم و ترجيح ميدم پول هاي صدقه رو جمع کنم و بدم به کسي که مي دونه بده دست چه کساني..از ترسم تا رسيدم به ايستگاه مترو، با اينکه ساعت هنوز ۷ هم نشده بود، تلفن زدم به دوستم و براش گفتم که امروز وقتي ميخواي از خيابون رد شي، خوب دقت کن.مخصوصاً سمت راستت رو درست نگاه کن.يه ماشيني هست که احتمالاً خيلي بد مياد طرفت..و خب توقع داشتم اون بگه باشه! ولي اصلاً اينطوري نشد.تازه داشت کلي ذوق مي کرد که راحت ميشم و اگه بشه که خيلي خوبه و من از خدامه و اينا.دلم از اين مي سوخت که همه رو کاملاً جدي مي گفت.انقدر گريه م گرفته بود.کشتم خودم رو تا تونستم گريه نکنم جلوي اون همه آدم ولي جداً خيلي عصباني شدم.گفتم که نميخوام چيزي بشنوم ولي اون ادامه ميداد.مجبور شدم بگم اگه ادامه بده، ديگه بهش تلفن نمي زنم.اون گفت نه! باشه..باشه ..براش صدقه دادم.از ترسم دادمش دست فاطمه و گفتم اين صدقه س.با بقيه پول هات قاطي نشه..ولي همه ش داشتم فکر مي کردم چرا بايد همچين حرفايي رو بشنوم..از خيليا...فقط مدلش فرق مي کنه.هرچند خودم هم..خب خيلي چيزا هست که از مغزت مي گذره ولي شايد هيچ وقت به زيون نياري.
*بعد از مراسم التماس کنون هفته ي پيش و بعد از اينکه استاد کلي سفارش کرد که چون شما قبل از حذف و اضافه نبودين، همه ي کلاسا رو بايد بياين، ما ديگه جرات نکرديم نريم کلاس! و خب چون استاد خيلي بدش مياد کسي دير بياد، صبح کلي زود بيدار شدم که حتماً قبل از شروع کلاس برسم به دانشکده ولي يه طوري شد که ديگه ترجيح دادم يه کم بمونم اعصاب خط خط يم آروم بشه.وقتي رسيديم، کلي از بچه ها سر کلاس بودن و استاد هم داشت شديداً درس مي داد.بعد جالبه که اون همه آدم -حدود ۸ نفر شايد- به علت اينکه جا نبود بشينن دم در ايستاده بودن و تازه استاد يه سري رو هم بعد از ما راه نداد ديگه وگرنه ديگه چي ميشد کلاس! من که اصولاً عين خيالم نبود و همون جا در حالي که ايستاده بوديم و کلي هم خنده م گرفته بود، شروع کردم به جزوه نوشتن.خب آخه اکثر بچه هاس کلاس آشنا هستن.يا بچه هاي ورودي خودمون -۸۱- هستن يا دوستاي و همکلاسي هاي خواهرم و خب بهتر بود بخندم تا اينکه قيافه ي شاکي بگيرم به خودم.ديگه بچه ها کلي رفتن دنبال نيمکت و صندلي و اينا و آخرشم هيچي -توي کل دانشکده، قحطي صندلي و تالار مياد شنبه ها- و از همه ضايع تر اينکه استاد گفت خب بچه ها! جمعتر بشينين دوستاتون جا بشن..و در عرض يک ثانيه کلي جا باز شد و همه نشستن!!! داشتم فکر مي کردم بعضيا کي ميخوان بزرگ شن ديگه؟ اگه استاد نمي گفت، هيچ کس اين کار رو نمي کرد!
*۲۲ مهر ۸۴*آلبوم «برکت» رو خيلي دوست دارم.هرچند کلي ماتم مي گيرم وقتي بهش گوش ميدم! غم پرست بودم از اولش!
*۲۱ مهر ۸۴*ديشب، شب خيلي بدي بود.در ظاهر، همه چيز مرتب بود ولي نه! يه سوال سخت بود که جوابش، مهم ترين چيز بود برام.تا صبح عذاب اليم...و وقتي جوابم رو گرفتم، امروز شد يه صبح روشن برام.شايد بتونم بگم بهترين روز زندگي م.قشنگ تر از هر خاطره اي...دوباره از نگاه تو، با تو عبور مي کنم / از اينکه عاشق توام، حس غرور مي کنم...(آلبوم برکت..محمد اصفهاني..۸۴)
*No one can go back & make a brand new start.
Anyone can start from now & make a brand new ending...
*۲۰ مهر ۸۴*صبح قبل از کلاس، بلند گفتم من نمي دونم چرا به جاي اينکه تقويم رو از توي کيفم دربيارم، حساب مي کنم که شنبه ۲ مهر بود.شنبه ي بعدش ميشه ۹ مهر.شنبه ي بعدش ۱۶ مهر.چند شنبه س امروز؟ و مثلاً الان ميشه ۲۰ مهر! تا من باشم به دوستم نخندم که هر روز سر يه ساعت ميره دانشگاه و هر روز هم حساب مي کنه براي کي ساعت بذاره و آخرش به اين نتيجه مي رسه که ۷ خوبه! (((((((:
*اين استاده زيادي جدي گرفته قضيه رو.آقا من اصلاً ميخوام مدرک بگيرم برم بشينم بچه هام رو بزرگ کنم.خفه کردي ما رو با اين علمت! اه!
*مطمئني بسته هاي اين مدلي رو هم پست قبول مي کنه؟ ايول! کي مي فرستي؟ هوم؟ آره ديگه! تو قراره بفرستي...يا ميخواي تو روبانش رو باز کن.فرقش چيه؟ نفس عمل مهمه! :دي
*۱۹ مهر ۸۴*چند ماه بود همه ش ميخواستم برم امام زاده صالح و همه ش يه طوري مي شد که نميشد.از اواسط تابستون تاااا الان و امروز بالاخره رفتم.کلي توي راه بودم تا رسيدم.هرچي فاطمه اصرار کرد که بذار شنبه بعد از کلاس با هم بريم، گفتم نه! شنبه هم ميام ولي امروز هم بايد برم و حتماً هم تنها! راستش اونجا اصلاً تميز نبود و ۲۰ دقيقه بيشتر نموندم ولي خوب بود.لااقل جديد بودنش و اينکه جايي رو بلد نبودم و يه طوري اطراف رو نگاه مي کردم، دقيقاً مث صحنه هاي خوابم بود.خوب بود...خوب بود...
*همه سال آخر درسخون ميشم.کار من شده بدو بدو پايين رفتن از پله هاي سايت و ايميل بازي.فاطمه رو هم مث خودم کردم.حالا مي فهمه چطوري ميشه که آدم نمي تونه از پشت کامپيوتر بلند بشه! :دي
*۱۸ مهر ۸۴*ياد «مراسم التماس کنون» شنبه افتادم.يه چيزي توي مايه هاي حنابندون مثلاً (((: آقا هيچي! اين حذف و اضافه ي کامپيوتري کم مار رو کشته، عمليات انتحاري هم انجام ميديم.خب من و فاطمه ديديم که ميشه از شر يه درس سخت اختياري -قبلاً اجباري بود- راحت بشيم و جاش يه درس ديگه بگيريم.شايد نمره ش در نهايت همون بشه ولي لااقل سختي نکشيديم ديگه! و مي دونستيم که استاد راهنمامون اجازه ي همچين کاري رو نمده و حالا بعداً گير ميده و اينا.نهايتاً طوري شد که به علت کمبود -نبود- امکانات، اصلاً پرينت و امضاي استاد راهنما رو هم نداديم به آموزش و فقط چک کرديم که ثبت شده باشه حتماً! اين درس جديده دو تا استاد داره و يکي شون انقدر بيخوده که هر ترم فقط ۶-۵ تا دانشجو داره.اونا هم گيجن وگرنه نمي رفتن سر کلاسش و سر کلاس اين يکي استاده دعواست ديگه! حالا ما هم خيلي با لبخند و اينا رفتيم نشستيم و قرار گذاشتيم بعد از کلاس بهش بگيم اسممون رو به ليسن اضافه کنه و مي دونستيم که راضي نميشه به اين راحتي ها.قرار شد هرجي زد تو دهنمون! :دي رومون کم نشه! کلاس که تموم شد -چه کلاس شلوغي هم بود، اون همه آدم..جا نبود بشينن.يه عده رفتن نيمکت آوردن و حتي روي صندلي استاد هم نشسته بودن- بدو بدو راه افتاديم دنبال استاد.دو تا از پسرا قبل از ما رفته بودن پيشش و هيچي ديگه.دقيقاً قلاب شديم بهش تا دم در دفترش! بعد تا اومديم حرف بزنيم يه پسرا اومد که اکيپش رو عوض کنه و استاد هم ديده بود که اومده بوده سر کلاس.شروع کرد داد و بيداد که اصلاً تو چرا بي اجازه اومدي سر کلاس من؟ و قبول نکرد...بعد هم گفت ببخشيد من برم دستامو بشورم.
دو ساعت هم پشت در دستشويي ايستاديم.دقيقاً مث عاشقان علم :پي بعد که خيلي محترمانه و اينا گفتيم جريان رو، استاد اول شاکي شد و اينا و گفتيم که به هيچ عنوان نميريم سر کلاس اون يکي استاده ولي قول ميديم هميشه بريم صندلي بياريم و توي دهن استاد بشينيم که حق اونايي که زودتر ثبت نام کردن، ضايع نشه.فکر کن! دانشکده به اون بزرگي! با اون همه تالار و کلاس! بعد ما مجبوريم توي يه ذره کلاس، هي بريم صندلي بياريم، ناز هم بکشيم.هيچي ديگه! با پررويي ثبت نام کرديم و فاتحانه اومديم بيرون! هوراااااااااااا
*۱۷ مهر ۸۴*راست ميگن که چشم، آينه ي دل آدمه.متاسفانه تا کسي رو ببينم مي تونم بگم از نظر من چقدر قابل اعتماده، چقدر دوست داشتنيه و خيلي چيزاي ديگه.۱۰۰ سال ديگه هم بگذره نظرم تغييري نمي کنه و شديداً connotation ِ من درباره ي اين خانوم استاده منفي ه! مخصوصاً چشم هاش..حالم رو به هم زنه.چطوريه که براي يکي ميميره آدم و از اون يکي متنفره؟ عجب دنياييه!
*۱۶ مهر ۸۴*امروز خيلي روز خوبي بود.يکي از دوستام هست که شديداً مايه ي آرام خاطر و آخر تسلي هست واسه من.هروقت يه طوري ميشه که حالم گرفته س، ناراحتم، يه چيزي هست که موندم توش و نمي دونم چه م شده حتي، بهش ميگم.براش مي نويسم يا تلفن مي زنم.حتي يه تماس کوتاه، کمتر از ۵ دقيقه هم برام کافيه.کاملاً حالم خوب ميشه.معجزه واقعاً...امروز قبل از کلاس، بهش تلفن زدم.خب من خيلي هميشه دردسرم براش ولي اين فقط فکراي خودمه! اون نظرش اين نيست.يکي از بامحبت ترين آدماييه که توي زندگي م ديدم.کاش مي دونست واقعاً چقدر دوستش دارم.ساعت ۷ نشده بود که بهش تلفن زدم.بيدارش کردم در واقع! آخي! هر ساعتي از روز زنگ بزنم، کاملاً طوري تحويلم مي گيره که انگار منتظر بوده تلفن بزنم.کاملاً خوش اخلاق.انگار توي دنيا هيچ کاري نداره جز اينکه به حرفاي بي سر و ته من گوش بده!!! امروز ولي خودش خواسته بود بهش تلفن بزنم...عادت و اين حرفا...خب فقط مي تونم بگم مرسي..به خاطر اين همه خوبي...
*answering بازي يکي از بازي هاي محبوب منه! تلفن مي زنم به خونه ي دوستم و اگه نباشه، دقيقاً هرچي بخوام براش ميگم روي answering ش! انقدر کيف داره! مث بچه ها (:
*کلي همه جا رفتم با مريم امروز.پي علم و دانش فقط! گردش نبود! اول سازمان ميراث فرهنگي...بعد اداره ي حج و زيارت...بعد سازمان موزه ها و آخرش هم اصلاً کارمون راه نيفتاد و گفتن طبقه ي دوم همون سازمان ميراث فرهنگي کسي هست که مي تونه براي تحقيق، کمکتون کنه...
*۱۵ مهر ۸۴*يکشنبه ها صبح، کلاس ندارم.فقط يکي..اونم ۱.۵ با اون خانوم استاده که ازش خوشم نمياد اصلاً متاسفانه.امروز مي تونست روز خوبي باشه ولي نبود زياد.البته ياد گرفتم چطوري يه روز مثلاً بد رو تبديل کنم به روز واقعاً خوب.اينم يه روز زندگيمه.حيفه خرابش کنم(: شايد لازمه از آدمايي که ادعاشون ميشه / هميشه فکر مي کردم دوستاي صميمي م هستن، برنجم تا يادم نره همه در نهايت خودشون رو به عالم و آدم ترجيح ميدن.لازم نيست روز قيامت بشه تا باور کنم همه فقط به خودشون فکر مي کنن.لازم نيست آسمون به زمين بياد.همين الان هم که همه چيز مرتبه، همينه.همه شون برن به درک!
*من يه فايل دارم روي کامپيوتر که متن هاي سايت
4 minutes per day رو دارم توش و هر کدوم رو هر وقت بتونم، مي خونم و اگه خوب باشن ترجمه مي کنم.امروز ديدم دو تاش
اينجا ترجمه شدن و کلي خوشحاليدم چون دوست داشتم اينا باشن توي بلاگم...
*
هيچ وقت اولين شانس رو از دست نده . . .مرد جواني در آرزوي ازدواج با دختر ِ زيباي کشاورزي بود. به نزد کشاورز رفت تا از او اجازه بگيره. کشاورز براندازش کرد و گفت: پسر جان، برو در آن قطعه زمين بايست. من سه گاو نر رو يک به يک آزاد ميکنم، اگر تونستي دُم هر کدوم از اين سه گاو رو بگيري، ميتوني با دخترم ازدواج کني.
مرد جوان در مرتع، به انتظار اولين گاو ايستاد. در طويله باز شد و بزرگترين و خشمگين ترين گاوي که تو عمرش ديده بود، به بيرون دويد. فکر کرد يکي از گاوهاي بعدي، گزينه ي بهتري خواهد بود، پس به کناري دويد و گذاشت گاو از مرتع بگذره و از در پشتي خارج بشه. دوباره در طويله باز شد. باورنکردني بود! در تمام عمرش چيزي به اين بزرگي و درندگي نديده بود. با سُم به زمين مي کوبيد، خرخر ميکرد و وقتي او رو ديد، آب دهانش جاري شد. گاو بعدي هر چيزي هم که باشه، بايد از اين بهتر باشه. به سمتِ حصارها دويد و گذاشت گاو از مرتع عبور کنه و از در پشتي خارج بشه.
براي بار سوم در طويله بار شد. لبخند بر لبان مرد جوان ظاهر شد. اين ضعيف ترين، کوچک ترين و لاغرترين گاوي بود که تو عمرش ديده بود. اين گاو، براي مرد جوان بود! در
حالي که گاو نزديک ميشد، در جاي مناسب قرار گرفت و درست به موقع بر روي گاو پريد.
دستش رو دراز کرد... اما گاو دم نداشت!..
زندگي پر از فرصت هاي دست يافتنيه. بهره گيري از بعضي هاش ساده ست، بعضي هاش مشکل. اما زماني که بهشون اجازه ميديم رد بشن و بگذرن (معمولاً در اميد فرصت هاي بهتر در آينده)، اين موقعيت ها شايد ديگه موجود نباشن. براي همين، هميشه اولين شانس رو بچسب!
*Never miss first opportunity . . .
A young man wished to marry the farmer's beautiful daughter. He went to the farmer to ask his permission.
The farmer looked him over and said, "Son, go stand out in that field. I'm going to release three bulls, one at a time.
If you can catch the tail of any one of the three bulls, you can marry my daughter."
The young man stood in the pasture awaiting the first bull. The barn door opened and out ran the biggest, meanest-looking bull he had
ever seen. He decided that one of the next bulls had to be a better choice than this one, so he ran over to the side and let the bull
pass through the pasture out the back gate. The barn door opened again. Unbelievable.
He had never seen anything so big and fierce in his life. It stood pawing the ground, grunting, slinging slobber as it eyed him.
Whatever the next bull was like, it had to be a better choice than this one.
He ran to the fence and let the bull pass through the pasture, out the back gate.
The door opened a third time. A smile came across his face. This was the weakest, scrawniest little bull he had ever seen.
This one was his bull. As the bull came running by, he positioned himself just right and jumped at just the exact
moment. He grabbed... but the bull had no tail!
Life is full of opportunities. Some will be easy to take advantage of, some will be difficult.
But once we let them pass (often in hopes of something better), those opportunities may never again be available. So always grab the
first opportunity ...
*
۱۸ قانون براي زندگي۱.اهداف دست يافتني رو دنبال کن.
۲.هميشه لبخند بزن.
۳. با ديگران تقسيم کن.
۴. به همسايه ت کمک کن.
۵.روح ت رو جوان و شاداب نگه دار.
۶. با آدم پولدار، فقير، زيبا و زشت بساز.
۷.در زير بار فشارهاي زندگي آرام باش.
۸. با شوخي جو رو بار (راحت؛ متضادِ گرفته و خفه) کن
۹.آزار ديگران رو فراموش کن.
۱۰.دوستاني داشته باش.
۱۱.همکاري کن تا نتيجه ي بهتري بگيري.
۱۲. تک تک لحظه هاي بودن با عزيزانت رو گرامي بدار.
۱۳.اعتماد به نفس زيادي داشته باش.
۱۴.اوضاع نامساعد رو محترم بشمار.
۱۵.هر از گاهي به خودت استراحت بده (جشن بگير!)
۱۶.با آسودگي وبگردي کن.
۱۷.خطر (ريسک) هاي حساب شده بکن.
۱۸. بفهم که «پول همه چيز نيست.»
*18 Rules for Life . . .
1. Pursue Achievable Goals
2. Keep a Genuine Smile
3. Share with Others
4. Help Thy Neighbors
5. Maintain a Youthful Spirit
6. Get Along with the Rich, the Poor, the Beautiful, & the Ugly
7. Keep Cool under Pressure
8. Lighten the Atmosphere with Humor
9. Forgive the Annoyance of Others
10. Have a Few Pals
11. Cooperate and Reap Greater Rewards
12. Treasure Every Moment with Your Loved Ones
13. Have High Confidence in Yourself
14. Respect the Disadvantaged
15. Indulge Yourself Occasionally
16. Surf the Net at Leisure
17. Take Calculated Risks
18. Understand "Money Isn't Everything ...
*رازهاي زيبايي ...براي اين که لب هاي جذابي داشته باشي، واژه هاي مهرباني رو بيان کن.براي داشتن چشمان زيبا، خوبي ها رو در مردم بجو.براي داشتن اندامي متناسب، غذات رو با گرسنه ها تقسيم کن.براي داشتن موهاي زيبا، اجازه بده يک بار در روز، کودکي انگشتانش رو در
اونها فرو ببره.براي حفظ وقار، با اين آگاهي راه برو که هيچ وقت تنهايي راه نميري.
انسان ها، حتي بيشتر از اشيا، لازمه تعمير شن، دوباره تازه و زنده بشن، اصلاح و بازخريد بشن. هيچ وقت کسي رو دور ننداز.بيه اد داشته باش که در هر کار دستِ کمکي خواستي، يکي در انتهاي بازوت پيدا ميکني. همين طور که بزرگتر ميشي، خواهي فهميد که دو دست داري؛ يکي براي کمک به خودت، يکي براي کمک به ديگران.
زيبايي يک زن در لباسي که ميپوشه نيست، در حالتي که به خودش ميگيره و طرز شونه کردن موهاش نيست، زيبايي يک زن بايد در چشمانش ديده بشه. چرا که آن راهرويي ست به قلبش؛ جايي که عشق سکنا داره. زيبايي يک زن در خال صورت ش نيست، اما
زيبايي واقعي ش در روح و روانش بازتاب پيدا ميکنه. به اهميتي هست که عاشقانه ابراز
ميکنه، احساسي که نشون ميده. و زيبايي يک زن تنها با گذشت سال هاست که رشد
ميکنه.
*Beauty Tips . . .
For attractive lips, Speak words of kindness.
For lovely eyes, Seek out the good in people.
For a slim figure, Share your food with the hungry.
For beautiful hair, Let a child run his or her fingers through it once a day.
For poise, Walk with the knowledge you'll never walk alone.
People, even more than things, have to be restored, renewed, revived, reclaimed, and redeemed;
Never throw out anybody.
Remember, If you ever need a helping hand, you'll find one at the end of your arm.
As you grow older, you will discover that you have two hands, one for helping yourself,
the other for helping others.
The beauty of a woman is not in the clothes she wears, The figure that she carries, or the way she combs her hair.
The beauty of a woman must be seen from in her eyes, because that is the doorway to her heart, the place where love resides.
The beauty of a woman is not in a facial mole, but true beauty in a woman is reflected in her soul.
It is the caring that she lovingly gives, the passion that she shows, And the beauty of a woman with passing years-only grows . . .
*۱۴ مهر ۸۴*کلي وقتم مال خودمه.يه کم اينجا زيادي روزنويسي شده.بايد بشينم يه چيز خوب ترجمه کنم.در اسرع وقت!
*ايميل فورواردي:
Ur name Starts With?
Does your name begin with: A?
U are not particularly romantic, but you are interested in action. You
mean business. With you, what you see is what you get. You have no
patience for flirting and can't be bothered with someone who is trying to
be coy, cute, demure, and subtly enticing. You are an up-front person.
You often don't get hints you never pass any. Brains turn you on. You must
feel that your partner is intellectually stimulating; otherwise you will
find it difficult to sustain the relationship. You require loving, cuddling,
wining, and dining to know that you're being appreciated. Your mate's
physical attractiveness is important for you. You tend to be very
practical, not very emotional. Your choices are very good can only lead
to trouble. You are very self satisfied &egoistic.
Does your name begin with: B?
You give off vibes of lazy sensuality. You enjoy being romanced,
wined, and dined. You are very happy to receive gifts as an expression of
the affection of your lover. You want to be pampered and know how to
pamper your mate. You are private in your expression of endearments,
and particular when it comes to love. You will hold off until everything
meets with your approval. You can control your appetite feelings. You
require new sensations and experiences. You are willing to experiment.
Does your name begin with: C?
You are a very social individual, and it is important to you to have a
relationship. You require closeness and togetherness. You want the object
of your affection to be socially acceptable and good-looking. You see your
lover as a friend and companion. You are very sensual, needing someone
to appreciate and almost worship you. When this cannot be achieved, you
have the ability to hold out on affection until you receive this. You are
an expert at controlling your desires and doing without
Does your name begin with: D?
Once you get it into your head that you want someone, you
move full steam ahead in your suit. You do not give up your quest easily.
You are nurturing and caring. If someone has a problem, this turns you
on. You are highly passionate, loyal, and intense in your involvement's,
sometimes possessive and jealous. You are very sharp talented often with
sense of humor. When people bother to look deep inside they cannot resist
what they see. You are stimulated! by the eccentric and unusual, having a
free and open attitude. You get jealous of other people and lose your
temper.
Does your name begin with: E?
Your greatest need is to talk. If your date is not a good listener,
you have trouble relating. A person must be intellectually stimulating or
you are not interested sexually. You need a friend for a lover and a
companion. You hate disharmony and disruption, but you do enjoy a good
argument once in a while-it seems to stir things up. You flirt a lot, for
the challenge is more important. But once you give your heart away, you are
uncompromisingly loyal. You will fall asleep with a good book. Sometimes,
in fact, you prefer a good book to a lover.
Does your name begin with: F?
You are idealistic and romantic, putting your lover on a pedestal.
You look for the very best mate you can find. You are a flirt, yet once
committed, you are very loyal. You are sensuous and privately passionate.
Publicly, you can be showy, extravagant, and gallant. You are a born
romantic. Dramatic love scenes are a favorite fantasy past time. You can
be a very generous lover.
Does your name begin with: G?
You are fastidious, seeking perfection within yourself and your lover.
You respond to a lover who is your intellectual equal or superior, and one
who can enhance your status. You are sensuous and know how to reach
the peak of stimulation, because you work at it meticulously. You can be
extremely active-never tiring out. Your duties and responsibilities take
precedence over everything else. You may have difficulty getting
emotionally close to people.
Does your name begin with: H?
You seek a mate who can enhance your zest for life, fun everything
you seek for. You will be very generous to your lover once you have
attained a commitment. You are very affectionate very strong. Your gifts
are actually an investment in your partner. Before the commitment,
though, you tend to be very careful with your every move and equally
cautious in your involvements often, as you believe that you have to look
out for yourself. You are a sensual and patient lover. You will hold off till
everything meets your full approval. You are a perfectionist, hard to
satisfy and strong in your beliefs. Not influential, you always stand your
ground. People can always count on you to stand by them in a crisis. You
are a dreamer with a passion for life.
Does your name begin with: I?
You have a great need to be loved, appreciated...even worshiped.
You enjoy luxury, sensuality, and pleasures of the flesh. You like necking
spend hours just touching feeling exploring. You look for lovers who know
what they are doing. You are not interested in an amateur, unless that
amateur wants a tutor. You are fussy and exacting about having your
desires satisfied. You are willing to experiment and try new modes of
expression. You bore easily and thus require adventure and change. Your
commitments don't last very long you often tend to stray. Loyalty is not
one of your strong points. You are more sensual than sexual,! but you are
sometimes downright lustful.
Does your name begin with: J?
You are blessed with a great deal of physical energy. When used for a
good cause there is nothing to stop you, except maybe that they aren't
always used for the good. ( you could dance all night.) You respond to the
thrill of the chase and the challenge of the mating game. You can carry on
great romances in your head. At heart you are a roamer and need to set
out on your own every so often. You will carry on long- distance
relationships with ease. You are idealistic and need to believe in love.
You have a need to be nurtured deep within.
Does your name begin with: K?
You are secretive, self-contained, and shy. You are very sexy,
sensual, and passionate, but you do not let on to this. Only in intimate
privacy will this part of your nature reveal itself. When it gets down to
the nitty-gritty, you are an expert. You know all the little tricks of the trade,
can play any role or any game, and take your love life very seriously. You
don't fool around. You have the patience to wait for the right person to
come along. You are very generous giving, often selfless. You are
kind-natured sweet, which is found to be attractive by many. You are a
good friend.
Does your name begin with: L?
You can be very romantic, attached to the glamour of love.
Having a partner is of paramount importance to you. You are free in your
expression of love and are willing to take chances, try new sexual
experiences and partners, provided it's all in good taste. Brains turn you
on. You must feel that your partner is intellectually stimulating, otherwise
you will find it difficult to sustain the relationship. You require loving,
cuddling, wining, and dining to know that you're being appreciated.
Does your name begin with: M?
You may appear innocent, unassuming and shy but we know that
appearances can lie. When it comes to sex, you are no novice but
something of a skilled technician. You can easily go to extremes, though,
running the gamut from insatiability to boredom with the whole idea of
love. You can be highly critical of your mate, seeking perfection in both of
you. It is not easy to find someone who can meet your standards. You have
difficulty expressing emotions and drawing close to lovers. You are often
selfish, thinking you are always right no matter what. You never give in.
Winning is your prime desire- at any cost. You often forget friends and
family and you live for the moment.
Does your name begin with: N?
You are emotional and intense. When involved in a relationship, you
throw your entire being into it. Nothing stops you; there are no holds
barred. You are all consuming and crave someone who is equally
passionate and intense. You believe in total freedom. You are willing to try
anything and everything. Your supply of energy is inexhaustible. You want
to be pampered and know how to pamper your mate. You also enjoy
mothering your mate. You often have the greatest love affairs all by
yourself, in your head. You are very imaginative.
Does your name begin with: O?
You are very interested in fun activities yet secretive and shy about
your desires. You can re-channel much of your energy into making money
and/or seeking we. You can easily have extended periods of celibacy. You
are a passionate, compassionate lover, requiring the same qualities from
your mate. Love is serious business; thus you demand intensity, diversity
and is willing to try anything or anyone. Sometimes your passions turn to
possessiveness, which must be kept in check.
Does your name begin with: P?
You are very conscious of social proprieties. You wouldn't think of
doing anything that might harm your image or reputation. Appearances
count. Therefore, you require a good-looking partner. You also require an
intelligent partner. Oddly enough, you may view your partner as your
enemy...a good fight stimulates those vibes. You are relatively free of
hang-ups. You are willing to experiment and try new ways of doing things.
You are very social and sensual; you enjoy flirting and need a good deal
of physical gratification.
Does your name begin with: Q?
You require constant activity and stimulation. You have tremendous
physical energy. It is not easy for a partner to keep up with you. You are
an enthusiastic lover and tend to be attracted to people because of their
ethnic groups. You need romance, hearts and flowers, and conversation to
turn you on and keep you going.
Does your name begin with: R?
You are a no-nonsense, action-oriented individual. You need someone
who can keep pace with you and who is your intellectual equal-the
smarter the better. You are turned on more quickly by a great mind than
by a great body. However, physical attractiveness is not very important to
you. You have to be proved to be worthy for a partner. You have a need to
prove yourself the best. You want feedback on your performance. You are
open, stimulating romantic.
Does your name begin with: S?
For you, it is pleasure before business. You can be romantically
idealistic to a fault and is capable of much sensuality. But you never loose
control of your emotions. Once you make the commitment you stick like
glue. You could get jealous and possessive. You tend to be very selfish
often regarding yourself as the only human being on the planet. You like
being the center of attention. You are very caring, sensitive, private
sometimes very passive. Turned on by soft lights, romantic thoughts. When
it gets down to the nitty-gritty, you are an expert. You know all the little
tricks of the trade, can play any role, or any game, and take your love life
very seriously. You don't fool around. You have the patience to wait for
the right person to come along. You are very generous giving, often
selfless.! You are kind nature sweet, which is found to be attractive !
by many. You are a good friend.
Does your name begin with: T?
You are very sensitive, private sometimes very passive. You like
someone who takes the lead. Music, soft lights romantic thoughts turn you
on. You fantasize tend to fall in out of love soon. When in love you are
romantic, idealistic, mushy extremely. You enjoy having your senses your
feelings stimulated, titillated teased. You are a great flirt. You can make
your relationships fit your dreams, all in your own head. Once you put
your mind to something you manage to stand by it and see your dreams
through. You aren't very good at expressing your feelings. You like things
your own way. You do not like change; you like to hold on to things. This
may not always! be good because if given an opportunity things may
develop into great things. You work your way to the top. Attention must
be given to what others say because even though you don't want to hear it
their advi! ce may turn out to save your life.
Does your name begin with: U?
You are enthusiastic at you're happiest when in love. When not in love
you're in love with love and always looking for someone to adore. You see
romance as challenge. You are a roamer needs adventure, excitement
freedom. You enjoy giving gifts looking good. You are willing to put
others feelings above yours.
Does your name begin with: V?
You are individualistic you need freedom, space excitement. You
wait till you know someone well before committing yourself. Knowing
someone means psyching her/him out. You feel a need to get into his/her
head to see what makes him tick. You are attracted to eccentric types. You
believe that age is no barrier. You are good at responding to danger, fear
suspense.
Does your name begin with: W?
You are very proud, determined refuses to take no for an answer
when it come to love. Your ego is at stake all the time. You are romantic,
idealistic, often in love with love itself, not seeing your partner for who
she or he really is. You feel deeply about love tends to throw all of &your
self into a relationship. Nothing is too good for your lover. You like playing
love games.
Does your name begin with: X?
You need constant stimulation because you get bored quickly. You can handle more than 1 relationship at a time with ease. You can't shut off your mind. You can do 2 things at once. You are very talented.
Does your name begin with: Y?
You are sensual very independent. If you can't have it your way, you
will forget the whole thing. You want to control your relationships, which
doesn't work out too well. You respond to physical stimulation. However
if you can make money you will give up the pleasures of the flesh for the
moment. You have a need to prove yourself the best. You want feedback on
your performance. You are open, stimulating romantic.
Does your name begin with: Z?
You are very romantic but show feels that to love means to suffer. You
wind up serving your mate attracting people who have unusual trouble.
You see yourself as a lover's savior.
*۱۳ مهر ۸۴*چهارشنبه ها ماتمه اي ترم :دي دو تا استاد کاملاً ۱۰۰٪ گيره! که منبع و منشا علم و دانش هستن و همه رو هم ميخوان بکنن مث خودشون.يکي شون از روش «سرکوفت» استفاده مي کنه انگار «دي و ميخواد به زووور بهمون حالي کنه که درسش بسيار مهم، حياتي و شيرينه البته! و يه ۲۰-۱۰ تومني هم پول کتاب پياده مون کنه و عمراً البته! حاضرم ۱۲ ترمه بشم ولي واسه اين مزخرفات، پولم رو دور نريزم:پي اون يکي هم درسش اصلاً به ما مربوط نميشه و خب چيزي هم نميگيم چون عادت کرديم به خوندن درساي بي ربط و ديگه خودمون هم نمي دونيم چي ربط داره بهمون و چي ربط نداره! کلاسش کلي دوره، يه عالم بايد راه بريم! کلي هم خفه و ساکت و تاريک و اينا و خب دقيقاً من و مريم و فاطمه هي با هم حرف مي زنيم و شوخي و اينا که خوابمون نبره.من که رسماً دلم ميخواد واقعاً بخوابم.خيلي بدجوره! همه خوابن.استاد هم از اين دانشجويان تازه نفس دکترا ست که فکر کرده حالا ۴ تا دانشجو اومدن سر کلاسش، ديگه چه خبر شده! ولي نمي کنه آدم رو! امروز ولي به خاطر ختم يکي از اساتيد يه کم زودتر تعطيل کرد.روحش شاد! لااقل خيرش رسيد به يه عده! آخيش!
*۱۲ مهر ۸۴*شديداً از سيستم انتخاب واحد و حذف و اضافه ي دانشگاه شاکي ن همه.خدا مي دونه امروز چقدر دنبال کارامون اين ور و اون ور دويديم! گننننننننننند مي زنن به همه چيز!