Maryam, Me & Myself

يادداشت‌هاي مريم خانوم



About Me



مريم خانوم!
شيفته‌ي صدای محمد اصفهانی، کتاب‌هاي پائولو کوئيلو، ترانه‌هاي اندي و کليه‌ي زبان‌هاي از چپ به راست و برعکس! پروفایل کامل مریمی..



تاريخ تولد بلاگ‌م: ۲۸ دي ۸۲

Maryami_Myself{@}yahoo.com


Previous Posts





Friends





Ping
تبادل لینک
اونایی که بهم لینک دادن
Maryam, Me & Myself*

118
GSM
ويکي‌پديا
No Spam
پائولو کوئیلو
آرش حجازی
محمد اصفهانی
انتشارات کاروان
ميدي‌هاي ايراني
Google Scholar
Song Meanings
وبلاگ پائولو کوئیلو
کتاب‌هاي رايگان فارسي
Open Learning Center
ليست وبلاگ‌هاي به روز شده
لينک دادن، به معناي تائيد مطالب از جانب من نيست.

Google PageRank Checker Tool



Archive


بهمن۸۲
اسفند۸۲
فروردين۸۳
ادامه فروردين۸۳
ارديبهشت۸۳
خرداد۸۳
تير۸۳
مرداد۸۳


Subscribe



ايميل‌تون رو وارد کنين تا مطالب جديد براتون فرستاده بشه.





Friday, April 06, 2007
ايرانسل

*۱۶ فروردين

*از وبلاگ خرس قهوه‌اي: شده خیلی صبوری کنی؟! یکی رو دوست‌ش داشته باشی و به پای دل‌ت راه اومده باشی؟ هر بار مث موج دریا عقب کشیده باشی اما محکم‌تر از قبل برگشته باشی؟ شده اشک ریخته باشی از درد قلب شکسته‌ت اما به رو نیاری؟ لبخند بزنی و بازم بمونی؟ همه‌ش هم فقط به خاطر اینکه می‌دونی یه روزی٬ بالاخره یه روزی می‌فهمه و قدر صبرت رو می‌دونه...

*Strange Love اندي رو کشف کردم امروز. جالب‌ه که من با همه‌ي گيجي‌م در فهم ترانه‌ها با اون مدل نصفه نيمه و شکسته بسته خونده شدن‌شون تقريباً کامل مي‌فهمم چي داره مي‌خونه و خب به قول يکي از دوستان، انگار دنيا رو بهم دادن :دي
خواهر گرامي مياد هدفن رو از گوش‌م برمي‌داره ميذاره روي گوش‌ش، بعد دوباره ميذارد‌ش سر جاش. مي‌بينه دارم مي‌خندم - به قول مرمر، مث خري که بهش تي‌تاپ داشته باشن، ذوق مي‌کنم- ميگه مي‌فهمي چي ميگه؟ با سر اشاره مي‌کنم آره.
مي‌خنده: تلفظ‌هاش درست‌ه؟
- از نظر من که آره! :دي
- مگه زبون اين اندي رو بفهمي!
- ((:
باز خدا پدر مادرش رو بيامرزه؛ من رو آهنگ‌گوش‌کن کرده امشب.

*چي بگم؟ مي‌دونم منع کردن‌ت احمقانه‌ترين حرف دنياست. عادت ندارم به گفتن حرفي که خودم بهش معتقد نيستم. فقط ميخوام بدوني يه کم نگران‌م برات. نميخوام اذيت بشي؛ هر چند شايد داري ياد مي‌گيري. اگه دنيا قراره چيزي بهت ياد بده، خب يادت ميده. به هر قيمتي... بهاش رو مجبوري بپردازي. شايد سخت باشه ولي حتماً به سختي‌ش مي‌ارزه. فقط زياده‌روي نکن. اون لکچر «فراموشکار و قدرنشناس» رو يادت باشه هميشه. خب؟ قول ميدي گل‌م؟


fi yuo cna raed tihs, yuo hvae a sgtrane mnid too. Cna yuo raed tihs? i cdnuolt blveiee taht I cluod aulaclty uesdnatnrd waht I was rdanieg. The phaonmneal pweor of the hmuan mnid, aoccdrnig to a rscheearch at Cmabrigde Uinervtisy, it dseno't mtaetr in waht oerdr the ltteres in a wrod are, the olny iproamtnt tihng is taht the frsit and lsat ltteer be in the rghit pclae. The rset can be a taotl mses and you can sitll raed it whotuit a pboerlm. Tihs is bcuseae the huamn mnid deos not raed ervey lteter by istlef, but the wrod as a wlohe. Azanmig huh? yaeh and I awlyas tghuhot slpeling was ipmorantt! if you can raed tihs forwrad it.



* چه رنگ لباسي مناسب شماست؟ از سايت مردمان

شايد براي شما اتفاق افتاده باشد كه دوست‌تان را ديده باشيد كه پيراهني صورتي به تن كرده و توسط اطرافيان مورد تحسين، تمجيد و توجه فراوان قرار گرفته باشد. شما نيز به تبـع او تصميم گرفتيد كه پيراهني به همان رنگ تهيه كرده و بر تن كنيد اما بعد از اين كار مورد تمخر و ريشخند ديگران قرار گرفته و همان نگاه‌هاي پيشين نيز از شما برگردانده شد و در نتيجه آنها را از تن درآورده و لباس‌هاي مشكي، آبي و خاكستري قبلي خود را پوشيديد. اگر مي‌خواهيد بدانيد كه چرا آن پيراهن صورتي مناسب شما نبود و چرا اين به آن معنا نيست كه ديگر نبايد لـباس‌هاي رنگي بپوشيد، به ادامه‌ي مقاله توجه كنيد.

پ.ن: حالا نه تو مايه‌هاي تمسخر و ريشخند! ولي خب بعضي رنگا به بعضيا نمياد!
پ.پ.ن: يه طوري ميگه انگار آبي رنگ نيست!

رنگ پوست شما چه تيره باشد، چه روشن و چه درميان اين دو، مي‌توانيد رنگي مناسب براي لباس خود انتخاب نماييد.

پوست‌هاي تيره

افراد تيره پوست، معمولاً داراي چشمان و موهاي مشكي يا قهوه‌اي تيره هستند كه در اين صورت بايد لباسي را انتخاب كرد كه با رنگـ‌هاي تـيره مغايرت داشته باشد. اين مغايرت چهره را از يكنواختي بيرون آورده و باعث جذابيت بيشتر مي‌شود.

رنگ‌هاي مناسب براي اين گروه
صورتي
سفيد
خاكي
آبي ملايم
طوسي روشن

رنگ‌هاي نامناسب اين گروه
مشكي
قهوه‌اي تيره
فيروزه‌اي
سبز يشمي
قرمز تيره

اگر جزء اين دسته افراد هستيد، از پوشيدن لباس با رنگ‌هاي گرم و تيره خودداري كنيد. از آنجايي كه رنگ مشكي و آبي تيره مــعـمولاً به عنوان لبـاس رسمي كار در نظر گرفتـه شده و نمي‌توان به طور كامل آن را كنار گذاشت، لذا سعي كنيد به كارگيري آنها را به حداقل رسانده و فقط در صورت لزوم از آنها استفاده نماييد.

پوست‌هاي معمولي (نه تيره، نه روشن)

افرادي كه داراي چنين رنگ پوستي هستند، مي‌توانند تقريباً از هر رنگ لباس استفاده كنند. از آنجايي كه هر دو رنگ روشن و تيره مي‌تواند با اينگونه رنگ پوست مغايرت داشته باشد، بنابر اين از هردو رنگ مي‌توان استفاده نمود ولي بهتراست پيراهن را هماهنگ با رنگ چشم انتخاب كرد.

رنگ‌هاي مناسب اين گروه
بژ
آبي
سورمه اي
گندمي
مشكي
صورتي

رنگ‌هاي نامناسب اين گروه
مغز پسته اي
بنفش
قهوه اي تيره
قرمز

تنها رنگ‌هايي كه در اين گروه اصلاً نبايد به كاربرد، رنگ‌هاي نزديك به رنگ پوست است. براي مثال اگر رنگ پوست شما زيتوني است، از پوشيدن لباس‌هاي زيتوني يا قهوه‌اي خودداري كنيد.

پوست‌هاي روشن

اين گونه افراد معمولاً موهايي بلوند و روشن داشته و رنگ چشم آنها سبز، آبي، طوسي يا قهوه‌اي روشن است. رنگي مناسب اين گروه است كه با رنگ پوست تضاد داشته باشد.

رنگ‌هاي مناسب اين گروه
آبي ملايم
قهوه‌اي
بژ
آبي سير
رنگي غير از سفيد

رنگ‌هاي نامناسب اين گروه
قرمز
صورتي
نارنجي
زرد
ارغواني

در اين گروه به طور كلي بايد از رنگ‌هاي خشن و روشن استفاده نمود تا تضاد كافي با رنگ پوست به وجود آيد. به کارگيري رنگ‌هاي گرم به هيچ عنوان پيشنهاد نمي‌شود.

پ.ن: البته رنگ کرم برنزه / روشن کننده‌تون رو در نظر مي‌گيريد. توجه داريد که! :دي

*با خواهر گرامي به تفاهم رسيدم. ديشب نشستم براش ترجمه‌هاش رو تايپ کردم. اون هم قيمه درست کرد عوض‌ش! فردا هم قراره تموم‌ش کنم. اون هم ميرزا قاسمي!!! درست کنه عوض‌ش.

پ.ن: ميرزا قاسمي، اسم آدميزاد نيست. اسم يه غذاي شمالي‌ه. انقدر هم خوشمزه‌س که اصلاً قابل وصف نيست.

موقع تايپ، خواستم تمرين کنم مثلاً. توي ذهن‌م مرمر رو صدا زدم. گفتم برو موبايل‌ت رو بردار برام اس‌ام‌اس بزن.
.
.
.
مرمر؟ بلند شو. برو سراغ گوشي‌ت.
.
.
.
مرمر؟ ياد من بيفت. يه چيزي بگو.
.
.
.
مرمر؟ با تو ام! مي شنوي؟ گوش کن. گوش کن. با تو ام. ياد من بيفت.
.
.
.
تک‌زنگ مرمر!
هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
شنيد! بهش گفتم جريان رو. گفت چه جالب. حالا چي مي‌خواستي از غول چراغ جادو ت؟
هيچي... سلام و لبخند؛ سلامتي‌ت (:

*دل‌م يه چيز خوب ميخواد.. يه حس خوب.. يه حس عميق دوست داشتن.. يه عشق واقعي.. که باور کنم توي اين دنياي بي در و پيکر، روي اين زمين بزرگ، يه آدم خوب پيدا ميشه که بتونم با تمام وجود دوست‌ش داشته باشم.. که از همه چيزاي تاريک دنيا فارغ‌م کنه.. که ارزش همه‌ي ترانه‌هاي خوشگل دنيا رو داشته باشه.. که همه‌ي چيزهاي خوب دنيا رو بخوام براش.. که هر جا ميرم، چشم‌هاش رو ببينم توي ذهن‌م.. که دل‌م بخواد يواشکي به عکس‌ش نگاه کنم و توي دل‌م ذوق کنم که پيداش کردم؛ که براي هميشه دارم‌ش.. غريبه‌اي که بتونم بالاخره پا روي غرورم بذارم و بهش بگم دوست‌ش دارم.. که وقتي نيست، دل‌م تنگ شه براش.. که منتظر اومدن‌ش بمونم.. که هر از گاهي دل‌م بخواد ساکت بشم و به صداي تپيدن قلب‌ش گوش بدم.. دل‌م يه حس عميق دوست داشتن ميخواد...


*تو چرا غصه مي‌خوري؟ اينا فرق‌ چنداني با عرب‌هاي عصر جاهليت ندارن. همچنان پسراشون رو بيشتر دوست دارن. حالا خوب‌ه خودشون هم مي‌دونن اکثر پسرا چقــ َ َ َ ــدر بامحبت‌ن! تا وقتي دور و برشون مي‌مونن که نفعي براشون داشته باشه. مهم اين‌ه که وقتي به اين حرف برسن، لطمه‌اي که به تو زدن، ديگه قابل جبران نيست. مهم اين‌ه که باز پسرش ميره پي خوشي‌ش، اين تويي که انجام دادن همه‌ي کارهاشون، جزو وظايف‌ت محسوب ميشه. پس بيخودي خودت رو خسته نکن. اصولاً بعضيا آدم‌بشو نيستن عزيزم.

*امروز انقدر حرص خوردم که خدا مي‌دونه.
من و خواهر گرامي در ۹۰٪ موارد ممکن! نقطه‌ي مقابل هم هستيم و يکي از اون موارد ممکن، سليقه و مدل خريد کردن‌مون‌ه. من اصولاً آدم گيره‌اي نيستم و اگه توي اولين مغازه از چيزي خوش‌م بياد، مي‌خرم‌ش و خيال خودم رو راحت مي کنم. مدل خريد کردن خواهرم، واقعاً اعصاب‌خردکن‌ه.

امروز هم جو گرفت من رو، خر شدم گفتم باهات ميام بريم کفش بخري که اي کاش لال شده بودم - حالا نه به اين شدت - نمي‌گفتم. اول‌ش همه چيز خوب بود و هردومون دقيقاً مي‌دونستيم بايد دنبال چه کفشي بگرديم.

يه کم که گذشت، ديدم من هر چي رو بهش نشون ميدم توي ويترين مغازه‌ها، يا ميگه «اين که مدل کفش‌ه! من کتوني ميخوام!» يا ميگه «اين که کتوني‌ه!»

ديگه داشتم عصباني مي‌شدم - شدم در واقع!- که لطف کرد در حق بشريت و يکي دو مدل خيلي خوشگل رو که بهش نشون دادم، پسنديد. توي مغازه يک عدد فروشنده‌ي اوا-خواهر موجود بود با دو تا دختر مسخره‌تر از خودش که مثلاً يکي‌شون مي‌خواست کفش بخره اما عملاً هردوشون نشسته بودن روي دو تا از اين چارپايه‌ها و داشتن حرف مي‌زدن و مي‌خنديدن. صداي آهنگ هم کر مي‌کرد آدم رو.

به خواهر گرامي گفتم به اون دختره که همينطوري نشسته اونجا بگو بلند شه، بشين روي چارپايه‌هه و کفش‌ت رو بپوش. خواهر گرامي هم چون اصولاً نمي‌تونه جز من، جواب کسي رو بده! هيچي نگفت و همونطور ايستاده، با اعمال شاقه کفش‌ه رو پوشيد. من هم زير گوش‌ش نق مي‌زدم که چرا از موقعيت‌هاي اينطوري فرار مي‌کني؟ بايد مي‌گفتي که استفاده از اون صندلي، حق توئه نه اون. آدم مگه اينطوري کفش مي‌پوشه.. هي نق زدم خلاصه! ولي توجه داشته باشيد که خواهر گرامي عمراً نظرش عوض نمي‌شد و اين مث روز برام روشن بود...

خلاصه گفتيم برگرديم خونه.
توي قطار مترو يه خانوم‌ه - که من دقيقاً بالاي سرش ايستاده بودم - دونه دونه تماااام ناخون‌هاش رو با دقت و ولع جويد! من هم بددل! حالت تهوع گرفته بودم. حالا هرچي به خواهر گرامي ميگم حال‌م داره به هم مي‌خوره؛ برو اونورتر وايسا، ميگه جا نيست. کجا برم؟ در حالي که اندازه‌ي ۳ تا آدم پشت سرش جا بود و خب مجبور شدم خودم برم اونورتر و خواهر گرامي رو بذارم همون‌جا بلکه ادب بشه.

داشتيم از پله‌هاي مترو ميومديم بالا که يه دفعه ديدم يکي بازوم رو چنگ گرفت. خواهر گرامي بود. وقتي قيافه‌ي من رو ديد، گفت دختره که از روبروم اومد تنه زد بهم؛ من هم چون ديدم دارم ميفتم، تو رو گرفتم!
- من نبودم مي‌خواستي کيو چنگ بگيري؟! خب محکم راه برو. با يه تنه‌ي کوچيک ميخواي بيفتي وسط پله‌ها؟!
خواهر گرامي: خوش به حال تو که مث سنگ راه ميري!

يه کم توي خيابون رفتيم. يهو ديدم از توي کوچه، يه ماشين با هوار تا! سرعت داره مياد. خواهر گرامي هم اصلاً عادت نداره اطراف‌ش رو نگاه کنه. حالا گرفتم‌ش که ردش کنم سريع. انقدر سفت ايستاده بود که نه مي‌شد ببري‌ش جلو، نه مي‌تونستي بکشي‌ش عقب! - نصايح‌م چه زود اثر کرد! - حالا نگو راننده‌هه داره خودش رو جلوي دوستاش که سر کوچه ايستاده بودن، لوس مي‌کنه.
خلاصه يه فصل هم اونجا نق زدم.

بعدش اومديم از خيابون رد شيم - همه هم که ماشالا سر مي‌بَرن. مردم هم که آدم نيستن ديگه - يه تقاطع بود تقريباً. از عقب يه ماشين‌ه اومد، از يه وجب جا خودش رو رد کرد که بره، خواهر گرامي هم اصلاً حواس‌ش نيست ديگه اصولاً. آينه‌ی ماشین خورد به کيف مبارک ايشون و رد شد خلاصه ولي چون خيلي سرعت داشت، راننده‌هاي ديگه هم مونده بودن که اين از کجا پيداش شد! و خلاصه من باز هم حرص خوردم کلي!

بعدش اومديم عرض خيابون رو رد کنيم - دو تا ماشين کنار هم جا ميشن اونجا - که باز همين اتفاق تکرار شد و يه راننده‌ي احمق از يه ذره جا خواست رد بشه که آينه‌ش رو کوبيد به کيف من. من هم آماده بودم يکي رو بکشم کاملاً! طرف هم گاز داد که فرار کنه ولي چون از فرعي داشت مي‌رفت توي اصلی، مجبور شد وايسه که به ماشيناي اون طرفي نخوره و از توي آينه هم ديد احتمالاً که من دارم ميرم يه چيزي بگم بهش!
کنار راننده يه پسره نشسته بود و هرهر هم مي‌خنديد و از پنجره خم شد که ببينم‌ش و با همون چهره‌ي خندان! گفت ببخشيد!

از اين‌ش لج‌م گرفت که توقع داشت من هم بخندم و با هروکر ماست‌مالي شه قضيه مث اتفاقي که هر روز توي مغازه‌ها سر چونه زدن ميفته مثلاً!
من هم با همون قيافه‌ي وحشتناک گفتم – اعتراف می کنم يه کم volumeم رفت بالا- آقا اين چه طرز رانندگي‌ه؟
باز هم اعتراف مي‌کنم اگه هيچي بهش نمي‌گفتم و سرم رو مينداختم پايين مي رفتم گم مي‌شدم، حال‌م از خودم به هم مي‌خورد.

جالب‌ه که پسره اصصصصصصلاً بهش برنخورد و مث پرروها لبخند مي‌زد و باز گفت ببخشيد! و من هم ديدم حالا بيچاره يه کاري کرد. تلافي همه رو نبايد سر اين در بيارم که! و خواهر گرامي من رو کشيد توي پياده‌رو، گفت چرا با مردم دعوا مي‌کني؟ تا کتک‌کاري راه نيفته خيال‌ت راحت نميشه؟
- کتک‌کاري چي‌ه؟ مگه شهر هرت‌ه؟ مردک حتماً بايد از رو م رد بشه، بعد بيام به خواب‌ش بگم بخشيدم‌ت؟! نمي‌بينه من به اين گندگي رو؟ اينا اصلاً فرهنگ رانندگي ندارن. درک‌شون در همين حد ه که پاشون رو بذارن روی گاز. هر کی هم سر راه بود، خودش باید بدوه بره کنار. جون مردم و حقوق شون هم بره به درک. کسي هم چيزي نميگه، اینا هم هي هر روز پرروتر ميشن. من هم که چيزي نگفتم بهش. گفتم اين چه طرز رانندگي‌ه؟!

خلاصه فقط سکته نکردم امروز بسسسسس که حرص خوردم. الان هم با خواهر گرامي قهرم! اصلاً از «در اجتماع بودن» بدم اومده. که چي؟ هي صبح تا شب از دست همه بايد حرص بخوري! من نمي‌دونم مردم چرا اين مدلي‌ن؟ خلاص‌ن کلاً. تحمل‌شون بعضي وقتا غير ممکن‌ه.

*گاهي وقتا آدم يه چيزي ميگه يا اصلاً مي‌پره انگار از دهن‌ش که منظور کاملاً متفاوتي داشته ولي خيليا يه طور ديگه برداشت مي‌کنن. اون برداشت، اکثراً معنايي داره که آدم وقتي مي‌شنوه / مي‌فهمه چه فکري کردن، تازه متوجه ميشه که چي گفته! و بدي‌ش هم اين‌ه که هر چي بيشتر توضيح بدي که منظور اصلي‌ت چي بوده و چه سوء تفاهمي پيش اومده، کمتر حرف‌ت رو باور مي‌کنن. يه جورايي هم حق دارن شايد. حالا اين همه حرف زدم که بگم محتواي پست قبلي و ايميلي که براي يکي از دوستان فرستادم، هيچ گونه ربط منطقي و يا غير منطقي‌اي به هم ندارن. سوء تفاهم نشه :دي

*ظاهراً ۵ روز اول عيد، فقط sms‌هاي ايرانسل به ايرانسل مجاني بوده! نه همه‌ي smsها. اين رو چند نفري که موقع پرداخت قبض‌شون، شوکه شدن تعريف کرده‌ن. حالا خدا مي‌دونه مکالمات ۱۲ شب تا ۶ صبح رو هم قراره با ملت حساب کنن يا نه! همينطور GPRS و MMS رو! ديگه اينکه دوست عزيز! خرس گنده‌ي قهوه‌اي! لطفاً روي خودت کار کن. مث بچه‌هاي خوب برو سيم‌کارت دولتي‌ت! رو بردار بيار. خسته شدم بس که smsهام Not Delivered شد!


[Link] [3 comments]






3 Comments:

» ghabool kon ke to ham yekam alaki hers mikhori!! ina ke migi hers khordan nadre ke. hala giram kheili ham asab khoord kon. adam 2 metr mire oonvartar yadesh mire! hers nakhor shiret khoshk mishe:D

Posted at 2:28 PM  

» vay maryam jooni!
khandidam sare ghazie ke khaharet gofte khosh be halet mese sangi!!!
bayad pesararo migereftish be fohsh bi sho'oor o , khejalat nakeshide koobide be doose man?!
in matnaram be rahati khoondam,! that was amazing:D bedoone maks khoondama...khodam lezzat bordam...
kheir bebini madar!
dooset daram 1 donya:X

Posted at 3:47 PM  

» ye moghe up nakonia! mimiri!

Posted at 6:02 PM