About Me
مريم خانوم!
شيفتهي صدای محمد اصفهانی، کتابهاي پائولو کوئيلو، ترانههاي اندي و کليهي زبانهاي از چپ به راست و برعکس! پروفایل کامل مریمی.. Maryami_Myself{@}yahoo.com Previous Posts Friends Ping تبادل لینک اونایی که بهم لینک دادن Maryam, Me & Myself* 118 GSM ويکيپديا No Spam پائولو کوئیلو آرش حجازی محمد اصفهانی انتشارات کاروان ميديهاي ايراني Google Scholar Song Meanings وبلاگ پائولو کوئیلو کتابهاي رايگان فارسي Open Learning Center ليست وبلاگهاي به روز شده
لينک دادن، به معناي تائيد مطالب از جانب من نيست.
Archive
● بهمن۸۲ Counter Subscribe
ايميلتون رو وارد کنين تا مطالب جديد براتون فرستاده بشه.
|
Sunday, March 11, 2007
من و لیلا
*18 اسفند *...به او گفتم که عشق را باید با تمام گستردگیاش پذیرفت؛ تنها در جسم نمی توان پیدایش کرد، بلکه در جسم و روح و هوا.. در آینه، در خواب،در نفس کشیدنها انگار به ریه میرودو آدم مدام احساس میکند که دارد بزرگ میشود. این چیزها را زمانی فهمیدم که او یک ماه به خانهي ما نیامد... ...وقتی مرا بوسید دیگر چشمهایش را نبست تا تاثیر بوسه را در صورتم نگاه کند. بدجنسی کرده بود. اگر از من میپرسید خودم میگفتم چه احساسی دارم. .................... سمفونی مردگان / عباس معروفی / انتشارات ققنوس *از دستور دادن راحتتر که نداريم؟! اگه قرار باشه يه چيزي از غول چراغ جادو بخوام که حتماً برآورده بشه، اصلاً نمي دونم چي بايد بگم... شايد بهش بگم بيا يه کم با من حرف بزن.. *براي سرچ:
مواد امتحاني!:
*ديروز که پنجشنبه بود، تمام مدت حس ميکردم جمعهس! الان که جمعهس، فکر ميکنم سهشنبهش. احساس هر روز فرق داره خب. شنبهها شايد روز امتحان دادنه و بوي ادکلني که دوستش نداري. سهشنبهها براي مردن خوبن خيلي. يکشنبه، روز خبرهاي خوبه. پنجشنبه ولي از همهشون بهتره... کمکم دارم به عقل خودم شک ميکنم يهجورايي! *روح بعضي آدما از بعضياي ديگه آگاهتره، هوشيارتره يه جورايي.. داشتن چنين آدمايي يه لذت خاصي به آدم ميده. معمولاً از فکراي همزمان شروع ميشه يعني اولش اون داره به تو فکر ميکنه، همزمان تو هم داري به اون فکر ميکني. فرقي نميکنه؛ مثلاً ممکنه هردو ياد يه خاطرهي مشترک افتاده باشين يا دلتون براي هم تنگ بشه يا همزمان يه آهنگ رو گوش بدين يا يه کتاب رو بخونين. بعدش يه روز اتفاقي -هرچند شايد هيچ چيز توي دنيا اتفاقي نيست- دربارهش حرف مي زنين. اون روز، جملهي «من هم هينطور» چندين بار بينتون ردوبدل ميشه. بعد از اون روز خاص، بيشتر حواستون به اين قضيه هست. سعي ميکنين يه جورايي با هم تطبيقش بدين. شايد ميخواين مطمئن بشين. شايدم ميخواين بيشتر از بودنش، لذت ببريد. ميشه ساعتهاش رو به خاطر بسپاريد و با هم تطبيق بدين که مثلاً ساعت فلان، من حس ميکردم تو دلت خيلي گرفته. اون موقع داشتي چه کار ميکردي.. يا فلان روز عصر هي حس ميکردم صدا م ميزني؛ ميخواستي باهام حرف بزني؟ يا ميتونين همون موقع تلفن بزنين، مسج بفرستين، آفلاين بذارين. يه جوري ثبتش کنين براي خودتون. نتيجهي اين سوالا معمولاً خيلي جالبن. در اغلب موارد معمولاً طرفين تشويق ميشن بيشتر با هم حرف بزنن. بعد ميبينن که حرف همديگه رو زيادي! خوب ميفهمن. بعد از چند وقت ديگه حتي به کلمهها هم احتياجي نيست. کافيه در سکوت به هم نگاه کنن يا فوقش چند تا کلمه... لذت صحبت کردن جاي خودش.. ولي اين نوع رابطه، به دليل خاص بودنش، خيلي آدم رو جذب ميکنه. يه جورايي آدم حس ميکنه روحش کامل ميکنه. انگار بخشي از وجودت سالهاي سال ازت دور بوده و حالا بهت برگشته. احساس پر شدن، احساس کامل شدن.. نميشه تعريفش کرد ولي خيلي حس خوبيه. با همهي خاص بودن اينها، بايد اين رو هم بگم که قرار نيست شما حتماً با bf / gf يا مثلاً نامزد يا همسرتون تجربهش کنيد. اگه پيش بياد خيلي قشنگه اما لزوماً اينطوري نيست. ممکنه مثلاً با يکي از دوستان دوران دبيرستانتون اينطوري باشيد يا يه آدمي که ديروز باهاش آشنا شدين.. و خب اصلاً هم به اين معني نيست که اون آدم توي زندگي شما، خيلي خاص محسوب ميشه يا مثلاً بهترين آدم زندگيتونه.. يعني اصلاً شايد هيچ اهميت خاصي نداره. يه جور احساس خوب تنها نبودنه هرچند ميتونه کاملتر بشه.. نميدونم اين حسها به چي ربط دارن. شايد هر آدمي ذاتاً اينطوري هست يا نيست.. اما ميدونم به مرور زمان، ممکنه اين حس، قوي يا ضعيف بشه. حتي اين هم زياد دست خود آدم نيست. همونطور که مثلاً خيليا هميشه خوابهاشون تعبيرهاي خاصي داره.. شايد بشه براي تقويتش از مطالب کتاب «تقويت نيروهاي روحي و رواني» استفاده کرد. چيز خاصي نيست؛ بيشتر ي سري تمرين تصور و حدس زدنه.. و «دعا کردن».. به اين معني که براي بقيه، چيزاي خوب بخواي از خدا؛ که حتي اگه نشستي داري فيلم سينمايي تماشا ميکني، توي دلت بخواي فلان مشکل دوستت حل بشه. شايد اين چيزا روح آدم رو سفيد و تميز ميکنن. *امروز داشتم تعابير و تفاسير bf دوستم رو دربارهي خودم ميشنيدم. گفته بود اولش جدي به نظر ميرسه -يعني زيادي جدي؛ تو مايههاي هيولا- ولي بعدنا! که آدم بيشتر مي شناسدش - برخوردها، تعاريف و ... - ميبينه خيلي مهربون و حتي مظلومه؛ من: مظلوم؟ - يعني از اين هيولاها نيستي! :دي
*چقدر مدل مو انتخاب کردن، سخته. *۱۹ اسفند *مامان دوست دخترخالهي گرامي يه عادت وحشتناک داره ظاهراً -نمي دونم. شنيدهم- اون هم اينه که هي ميزنه به شونهي دخترش و دوستاي دخترش، ميگه «شوهر کن!».. در همين راستا اين جملهي «شوهر کن» و بعضاً «خاک تو سرت! شوهر کن!» با لحن کاملاً بيکلاس افتاده توي دهن همه -يعني عمداً ميگن- و باز هم در همين راستا، ما آخر همهي مسجهامون هم اين جمله رو بيمقدمه مينويسيم. قابل توجه اونايي که توي باغ نيستن. پ.ن: اون دست مذکور، شکسته. دخترخالهي گرامي قراره فردا بره عيادت طرف. نفرين مردم بوده فکر کنم. *من چون خودم اصلاً به کمرنگ / پررنگ بودن چايي، بينمک يا تند بودن غذا و مسائلي از اين دست، گيره نيستم برام قابل درک نيست که چطور بعضيا ميشينن بعضياي ديگه براشون آشپزي کنن؛ بعد هي از رنگ و مزه و مدل غذا ايراد ميگيرن. گاهي وقتا پيش اومده که مثلاً غذاي کسي شور بشه -خب اتفاقه. پيش مياد- ولي من هيچ وقت به خودم اجازه نميدم نق بزنم يا بگم نميخورم. فوقش به زور سالاد و ماست، يه کاريش ميکنم. نميدونم بعضيا چطوري روشون ميشه. *چند روز بود همهش حس ميکردم يه چيزي کمه. دلم براي کسي تنگ شده بود اما نميدونستم کي.. خيليا هستن که خيلي وقته نديدمشون -از دوستام- هرچند من امروز کسي رو ببينم، ممکنه فردا باز دلم براش تنگ بشه. حتي پيش مياد که کسي کنارمه مثلاً ولي من دلم تنگه براش.. چند روز پيش در جريان خونهتکوني، يه نوار کاست کنار بقيهي نوارا ديدم که دوستم برام خريده بود. کاست مورد علاقهش رو بهم هديه داده بود چند سال پيش.. «دو نيمهي رويا» با صداي «حامي».. شايد يک بار بيشتر گوش نکردم ولي خاطرهش هميشه برام عزيز بوده در حالي که خيلي وقتا آدم از خيلي چيزا هر روز استفاده ميکنه ولي اون چيزا هيچ وقت خاص نيستن، عزيز نيستن... اسم دوستم ليلاست.. خيلي اتفاقي ۸ سال پيش با هم آشنا شديم. بعد از همون دفعهي اول هم ديگه همديگه رو نديديم. پيش نيومد؛ ما هم اصراري نکرديم. قرار شد هميشه براي هم، نامه کاغذي بنويسيم. خيلي وقتا اتفاقي ميفتاد که خيلي ناراحت بودم؛ دلم گرفته بود و منتظر نامهي ليلا بودن، خوشحالم ميکرد. توي اين سالها خيلي چيزا عوض شد. خيلي چيزا پيش اومد. بزرگ شدم انگار. خيلي چيزا ياد گرفتم و همچنان ليلا برام عزيز بود. شايد يه دوستي فانتزي.. نمي دونم.. الان اگه ازم بپرسي ليلا چي دوست داره، اخلاقش چطوريه، حتي چه شکليه نميدونم.. ولي دوستش دارم. لااقل براي اينکه هميشه با هم خوشحال بودهايم. هميشه حرفامون روي ورق ثبت شده؛ براي همين، هميشه موقعي براي هم نامه نوشتهايم که خوشحاليم. کمکم سرون شلوغ شد؛ درس و دانشگاه و غيره.. شد سالي يکي دو تا نامه. بعد هم هيچي! يک سال و نيم بود براي هم هيچي ننوشته بوديم. امشب وقتي صداي «حامي» رو توي تيتراژ يه سريال شنيدم، حس کردم خيلي دلم براي ليلا تنگ شده. تمام اين مدت، فکر ميکردم آدرس و شمارهش عوض شده. هر چي هم تلفن مي زدم کسي جواب نميداد... نتونستم از ۱۱۸ شمارهش رو بگيرم. گفتم تلفن ميزنم به همون شمارهي قبلي. شايد بشه يه کاريش کرد. وقتي مامانش صداش زد و ليلا اومد گوشي رو گرفت، قلبم از خوشحالي نميدونست چه کار کنه. کلي خنديديم. زياد حرف نداريم با هم پاي تلفن.. قول دادم براش نامه بنويسم. اون کارت تبريکي رو هم که براي پارسال عيد براش گرفته بودم، بدم بهش. گمشدهي اين روزام رو پيدا کردم. يه کم خيالم راحت شد. نميخوام دوستيمون واقعي باشه. جز در مواقع ضروري، هيچ وقت بهش تلفن نزدهم. ميخوام هميشه فانتزي بمونه رابطهمون. از جنس کاغذ و تمبر و خودکارهاي رنگي، شعر و خنده و انتظار باشه. دلم برات تنگ شده بود ليلا، خوشحالم که هنوز دوستيم... *۲۰ اسفند *اصولاً گاهي با سرچ کردن جملات، به نتايج جالبي ميرسيد! اين هم حاصل کشفيات امروز منه که ميذارم دوستان استفاده کنن. چقدر آدم خوبيم من! اصولاً فيلم ديدن با نت که به ما نيومده ولي شايد بشه فايلهاي 3gpش رو دانلود کرد ولي خوندن text version از همه سادهتر و سريعتره. لينک مستقيم اونايي رو که دارم، ميذارم. اونايي رو هم که ندارم، لينک غير مستقيم ميدم. بخونين يه کم ياد بگيرين. لينکهاي مستقيم: *How To Choose A Wedding Ring...Download Mobile (3GP) Version *How To Be The Perfect Girlfriend...Download Mobile (3GP) Version *How To Be The Perfect Boyfriend *How To Walk In High Heels *How To Dress Se...y Without Looking Slu...tty *How To Chat Someone Up On The Train, Bus Or Tube *How Can I Tell If She Is Attracted To Me? *How Can I Tell If He Is Attracted To Me? *How To Ask A Woman On A Date *How To Prepare For A Date *How To Undo Her Br--a With One Hand *How To Break Up The Right Way *How To Kiss Someone Passionately لينکهاي غير مستقيم: Food / Drinks / Health / Beauty / DIY / Cars & Bicycles / House & Garden / Relationships & Family / Pets / Leisure / History / Documentary / Seasonal لينکهاي بخش Relationships & Family: Dating & Marriage / Parents / Friends & Neighbours / Confidence & Conversation Skills لينکهاي بخش Beauty : Lips / Eyes / General Make-Up / Nails / Hair/ Men روي هر لينک کليک کنين، سمت راست ويديوهاش رو ميبينين. روي هر ويديو کليک کنين. باز که شد برين پايين صفحه، سراغ متن و فايل 3gpش. پ.ن: عادت دانلود کردن کل صفحههاي يه سايت خوب رو بايد ترک کنم؟ *همیشه توصیه کردم که وقتی زمین میفتید، خودتون به خودتون بخندید که از عصبانیت اینکه بقیه میخندن، منفجر نشین! آره.. ما هم ميگيم هميشه! *آخي؛ هوا که عالی میشه، وقتی میری بیرون، تک تک سلولهات میسوزه که چرا دستت تو دست کسی نیست؛ سینما که میری، وقتی چراغا خاموش میشه، نگاهت رو پرده نیست.با حسرت سرهایی رو نگاه میکنی که دارن به هم نزدیک میشن... *ثواب کردم کلي! باعث شدم مرمر اتاقش رو مرتب کنه -به نقل از خودش- چند تا عکس معرفي برام فرستاد. انقدر خوشحال شدم... *هوا خوبه! هوا خوبه! هوا خوبـــــــــــه! من دارم دیوونه میشم از قشنگی هوا! یکی با من بیاد بریم راه بریم بدوییم تو سر و کلهي هم بزنیم! وای انقدر هوا ماهه که دلم میخواد برم خودم رو از بالای یکی از اون درههای خوشگل جاده چالوس پرت کنم پایین! یه صحنه هست توی فیلم "غرور و تعصب" که منو روانی میکنه! دختره وایساده بالای یه دره، روی یه تیکه سنگ بزرگ٬ همه جا هم سبز؛ باد میاد دامن این رو می رقصونه. منظره ش محشره. چقدر دلم طبیعت میخواد... پ.ن: آدميزاد اصولاً بايد جنبه داشته. من معمولاً تا ارديبهشت صبر ميکنم. بعد ديوانه ميشم هر سال. پ.پ.ن: تهران که جاي آدميزاد نيست! يعني جاي چريدن نداريم ماها. اگه يه دشت و صحراي اساسي پشت خونهمون بود، مي فهميديم چريدن توي هواي خوب يعني چي! پ.پ.پ.ن: من پاي دويدن و کتککاري هستم؛ خواستي بگو با هم ميريم ميچريم. پ.پ.پ.پ.ن: من به خاطر motion sicknessم هيچ وقت نديدهم جاده چالوس چه شکليه ولي گاهي وقتا خيلي دلم ميخواد خودم رو از يه جايي پرت کنم. شايد چند ثانيه، احساس پرواز کردن بهم دست بده. بلندترين رکوردم، اون روز بود که با دوچرخهم -سه چرخه در واقع- از بالاي ۱۲-۱۰ تا پله پرت شدم. پ.پ.پ.پ.پ.ن: مرض داري؟ من هم دلم طبعيت ميخواد. حالا چي کار کنم؟ باز تو ميتوني به مسافرت رفتن اميدوار باشي. من که جرات تصورش رو هم ندارم به همون دليل بالا! *اين تلهپاتي کشته من رو. به ليلا هم سرايت کرد. شدن چند تا؟ *من نميدونم چه حکمتيه که تا مامان خونه، دو روز سرماي اساسي ميخوره، همهي بشقابها، ليوانها و کارد و چنگالهاي کابينتها منتقل ميشن به اقصي نقاط خونه. دقيقاً انگار کابينتها منفجر شده باشن. بعد من بيچاره عين دابي يا بايد ظرف بشورم، يا غذا درست کنم، يا ظرفها رو جابهجا کنم، يا خونه رو مرتب کنم يا اصلاً اسباب اثاثيهي جابهجا شده رو کشف کنم! فداي سر مامانم؛ وگرنه ميدونستم با بقيه چه معاملهاي کنم :دي [Link] [1 comments] 1 Comments: » سلام Posted at 9:32 AM |