About Me
مريم خانوم!
شيفتهي صدای محمد اصفهانی، کتابهاي پائولو کوئيلو، ترانههاي اندي و کليهي زبانهاي از چپ به راست و برعکس! پروفایل کامل مریمی.. Maryami_Myself{@}yahoo.com Previous Posts Friends Ping تبادل لینک اونایی که بهم لینک دادن Maryam, Me & Myself* 118 GSM ويکيپديا No Spam پائولو کوئیلو آرش حجازی محمد اصفهانی انتشارات کاروان ميديهاي ايراني Google Scholar Song Meanings وبلاگ پائولو کوئیلو کتابهاي رايگان فارسي Open Learning Center ليست وبلاگهاي به روز شده
لينک دادن، به معناي تائيد مطالب از جانب من نيست.
Archive
● بهمن۸۲ Counter Subscribe
ايميلتون رو وارد کنين تا مطالب جديد براتون فرستاده بشه.
|
Saturday, June 18, 2005
واژه ها
*۲۷ خرداد ۸۴ *اينم از مطالعات ما در شب امتحان:
*واژه ها قدرت اين رو دارن که نابود کنن يا التيام ببخشند.وقتي که واژه ها خالصانه و محبت آميز باشن مي تونن دنياي ما رو عوض کنن. بودا
*۲۶ خرداد ۸۴ *به جون خودم، به جون خودم، به جون خودم ديشب تلويزيون ايران، شوي اندي پخش مي کرد.دارم ميرم به تهران مي خوند، هخا هم باهاش مي رقصيد! به جون خودم راست ميگم.رژيم عوض شده مگه؟ پ.ن: بابا خالي بستن به من نيومده.جريان اين بود که داشتن برنامه هاي به قول خودشون، تلويزيونهاي لس انجلسي رو نشون ميدادن؛ قضيه تبليغات منفي عليه شرکت در انتخابات رياست جمهوري و اينا و خب قسمتهايي از اون برنامه ها رو هم پخش مي کردن.صداي اندي رو هم يه مدلي کرده بودن که هم معلوم باشه کدوم آهنگه -البته کسي که اينجا از اين آهنگا گوش نميدم مثلاً! - هم صداش تابلو معلوم نباشه.هيچ کس هم نشناخت عمراً! پ.پ.ن:بسي خنديديم.ايول! *۲۵ خرداد 84 *به علت علاقه شدید به ایمیل بازی میل های بچه ها رو چندبار می خونم.همینطور کپی میلهای خودم رو که براشون می فرستم.اینا رو دیدم الان: ...این مال یکشنبه س.22 خرداد: تو دلم گفتم شاید من چهره تو رو بیشتر از اخلاقت دوست دارم.شاید از تو اونی رو ساختم که می خواستم باشی.وقتی تو بری دلم برات تنگ میشه و همیشه از خودم خواهم پرسید تو اصلا ارزشش رو داشتی یا نه...تا وقتی کم کم فراموش کنم و به این روزا بخندم.می خواستم بگم بهترین ها رو برات آرزو می کنم.زندگی خوبی داشته باشی... بعدش که تو رفتی رفتم باغ.مث آلیس در سرزمین عجایب شده بودم.فکر کردم جز love چیزای قشنگ دیگه ای هم تو دنیا هست که دردسرش هم کتره.تازه می دیدم که شکل برگا چقدر متنوعند و من هیچ وقت ندیده بودم.فکر کن! هیچ وقت ندیده بودم... *۲۴ خرداد ۸۴ *خب من ميخوام يه اعترافي بکنم -دوباره؟!- اونم اينه که شديداً حالم داره از اين ۷۰۰ صفحه جزوه اي که بايد فردا برم امتحان بدمش به هم ميخوره و از بعضي قسمتهاش اندازه گااااااااو سردرنميارم.بدين ترتيب با حذف برخي بخشها و همه ي اسلايدها -همکلاسي ها مي دونن اسلايد چيه.مهم هم نيست؛ بي خيالش!- فردا هرچه باشکوهتر در امتحان شرکت خواهم کرد. توضيح بيشتر اينکه به خاطر اينکه يکي از بچه ها فردا ساعت ۸ امتحان داره، بچه ها توافق کردن که همه ساعت ۱۰ بيان براي امتحان و يکي از همه امضا بگيره و ببره بده به استاد و خب هيچ کس اين کار رو انجام نداد و همه همون ساعت ۸ اومدن براي امتحان.ما هم مثلاً قرار بود ۱۰ بريم ولي از اونجايي که نميشه روي حرف اينا حساب کرد و اصولاً اينا جميعاً خائن تشريف دارن و همه ي کاراشون همينطوريه، محض محکم کاري ساعت ۸ رفتيم.چند دقيقه هم دير رسيديم و خب امتحان شروع شده بود. من خنگول هميشه ساعت ۵:۳۰ بيدار ميشم که ۸ با خيال راحت و ريلکس و اينا برسم دانشکده.امروز مثلاً خواستم يه نمه زودتر بيدار شم که درس بخونم.صبح که ساعت زنگ زد، ديدم ساعت رو گذاشتم روي ۶! انقدر خنديدم! *۲۳ خرداد ۸۴ *واااااااااااااي! خدا! اين جزوه ي ۷۰۰ صفحه اي رو من چطوري بخونم آخه! جزوه ها رو چيدم روي هم -هردرس جداست.از اقصي نقاط کمد و کشو جمع آوري کردم همه ش رو!- بعد هرکدوم که رو که مي خونم، خلاصه مي کنم.بعد اصل جزوه رو ميذارم توي کمد.در کمد رو هم مي بندم که خيالم راحت شه يکي کمتر شد و جزوه هه هم در نميره درضمن! خواهر گرامي مي خنده بهم.مسخره مي کنه همه ش.ايشالا ۱۴۰۰ صفحه رو مجبور شي يه شبه بخوني ببينم قيافه ت چه شکلي ميشه فقط! :دي *ايميل هاي فلاني کجايي؟ و کم پيدايي! و اينا بسي دل ما را شاد مي کند.خدا دلتان را شاد گرداند دوستان اينترنتي. آمين! *۲۲ خرداد ۸۴ *کمربند ايمني جديد مخصوص خانوم ها ((((((((((((((((: *آيا مي دانستيد که: 1) اكثر افراد در كمتر از 7 دقیقه خوابشان میبرد! 2) یکی از رایجترین اسمها در جهان «محمد» میباشد. 3) 56% افرادی كه دست چپ هستند، تایپیستند. 4) غیر ممکن است که بتوانی با چشمان باز، عطسه کنی! 5) یک سوسك میتواند 10 روز بدون سرش زندگی كند. 6) ما در طول زندگیمان، 18 کیلو پوست میاندازیم. 7) رنگ مورد علاقه 80% از آمریکاییها، آبی میباشد!! 8) اگر میخواهی از آرواره يک تمساح جان سالم به در ببری، انگشتهایت را در چشمانش فرو کن. فورا به شما اجازه میدهد كه فرار كنی! 9) وقتی شخصی در سریلانکا سرش را از طرفی به طرف ديگر تكان میدهد، يعنی «باشه»! 10) در این دنیا تعداد جوجهها از آدمها بیشتر است. ادامه ش... *و همانا اين اتچمنت ايميل ما باز نمي شود؛ چه کنيم به نظرتان؟ *امروز صبح توي راه با يکي از بچه ها بوديم که خيلي بامزه س.همه ش داشتيم مي خنديديم.اونم مث من خله! انقدر دارم ميرم به تهران خونديم! ((((: *۲۱ خرداد ۸۴ *اعتراف مي کنم -ببين چي شده که خودم داوطلبانه دارم اعتراف مي کنم!- که از بس بيماري شناسي خوندم ديگه حالم داره به هم مي خوره.اه! *نمي دونم کلاً توي زندگي معموليت چه مدلي هستي دقيقاً ولي بعضي وقتا حرفات رو بايد با طلا نوشت.واسه مني که بد قاط مي زنم لااقل: ...خدا قدرت داره اما دو تا کار رو نمي تونه انجام بده؛يکي اينکه روي اراده کسي، کاري رو انجام بده.يکي ديگه اينکه قوانين اين دنيا رو به هم بريزه...تا به حال ديدي ميرن نماز باران؟کاري به نماز و ايناش ندارم؛ منظورم زمانيه که همه جا خشکساليه و از خدا آب ميخوان.هيچ وقت يه دفعه از زير پاشون چشمه سبز نميشه! اگه قرار باشه جواب بگيرن، ابرها ميان...مقدماتي بايد فراهم بشه تا به خدا اين امکان رو بده که قدرتش رو توي دنيا نشون بده.هميشه اين شانس رو بذار که شايد داره مقدمات خواسته ت فراهم ميشه و شايد اين وقت ببره.هميشه اين شانس رو بذار که شايد قسمتي از کار، خود تو هستي.فکر نکن وقتي همه چيز آماده شد، من هم آماده ميشم.شايد تو يکي از اون اولين قسمتها هستي که بايد آماده بشه و بعد قسمتهاي ديگه ...تا اون خواسته ت برآورده بشه. *۲۰ خرداد ۸۴ *تو کيستي که من اينگونه بي تو بيتابم، شب از هجوم خيالت نمي برد خوابم.ميم بده! *۱۹ خرداد ۸۴ *خداييش بهتر نبود به جاي اين اباطيل، کمي به ما آشپزي ياد بدهند؟ اسم قارچ و ويروس و باکتري و نماتد که نشد نون و آب آخه! *۱۸ خرداد ۸۴ *روزها فکر من اينست و همه شب سخنم که بالاخره اسم قارچ لکه آجري بادام رو سر امتحان با باکتري آتشک سيب، قاط خواهم زد يا نچ! پ.ن: اشاره مي کنند نچ! *۱۷ خرداد ۸۴ *در اين روز خجسته بسي به ما خوش گذشت؛ ايول تحويل! دلمان تنگيده بود برايتان. *بدين وسيله از کليه همکلاسي هاي گرامي تقاضا مي شود پشت تلفن، مار را سر کار نگذارند چون به علت عدم مشاهده تصاوير، امکان دارد خالي بندي هايشان را باور کنيم و ايشان به جوابهاي ما بخندند((((((: *۱۶ خرداد ۸۴ *از بس شرح آزمايش حفظ کردم، خسته شدم.هي ۲ گرم از اين، ۵۰ ليتر از اون! جالبه که خود استاد هم هميشه اول از روي ورق نگاه مي کرد.بعد درس ميداد.حالا زورش به ما رسيده.کي فردا ميشه من راحت شم؟ پ.ن: چقدر نق زدما! *۱۵ خرداد ۸۴ *... و نمي دانم چه مرضي است که انقدر در ميل هايم پرحرفي مي کنم که بعد از سه شبانه روز تايپ کردن، باز هم نصفه مي ماند و تمام نمي شود و صداي دوستان و همچنين دشمنان! در مي آيد که :کجايي خانوم؟ *۱۴ خرداد ۸۴ *مي گويند: روانشناسان ثابت كرده اند موجودي كه دو بار كرايه تاكسي خود را حساب كند/به طور مداوم در يك هفته خاموش كردن كولر شركتش را فراموش كند/ /شماره تلفن خودش را را از ياد ببرد / نام صميمي ترين دوستش را به هيچ عنوان به ياد نياورد /صبح اول هفته دلش به طرز فجيعي تنگ شود/با خواندن يك جمله يك خطي زار زار گريه كند…/ بايد هر چه سريعتر به آرزوهايش رسانده شود! وگرنه آخر يك كاري دست خودش ميدهد!! پ.ن:شما هم بله؟!
*۱۳ خرداد ۸۴ *مزاحمت، دلايل مختلفي مي تواند داشته باشد؛ همه جوره اش را ديده بوديم مگر مزاحمت به دليل love!!! به هرحال sorry! روم نشد حرف بزنم باهات... *۱۲ خرداد ۸۴ *مث بي جنبه ها دو ساعت نشسته بوديم به فال گرفتن؛ عطي ميگه مثلاً تو تحصيل کرده اي.اين کارا چيه؟ بعد دو ساعت توضيح دادن و ناز کشيدن، اعتراف کرده که: چون اون دفعه برام نگفتي فالم چي بود، لج کردم باهات! :دي بابا پزشکي! تو ديگه چرا؟ :دي *فکر نکن مرگ فقط مال همسايه س.نوبت تو هم مي رسه.اون موقع برام مهم کسي دلش واسه م تنگ ميشه يا نه؟..فکر نکنم؛ ولي دل خودم حتماً براي خيليا تنگ ميشه.يکيش تو...
*۱۱ خرداد ۸۴ کيمياگر رو دوست دارم بخونی کامل.امتحان مي گيرمااااااا... [Link] [0 comments] |