Maryam, Me & Myself

يادداشت‌هاي مريم خانوم



About Me



مريم خانوم!
شيفته‌ي صدای محمد اصفهانی، کتاب‌هاي پائولو کوئيلو، ترانه‌هاي اندي و کليه‌ي زبان‌هاي از چپ به راست و برعکس! پروفایل کامل مریمی..



تاريخ تولد بلاگ‌م: ۲۸ دي ۸۲

Maryami_Myself{@}yahoo.com


Previous Posts





Friends





Ping
تبادل لینک
اونایی که بهم لینک دادن
Maryam, Me & Myself*

118
GSM
ويکي‌پديا
No Spam
پائولو کوئیلو
آرش حجازی
محمد اصفهانی
انتشارات کاروان
ميدي‌هاي ايراني
Google Scholar
Song Meanings
وبلاگ پائولو کوئیلو
کتاب‌هاي رايگان فارسي
Open Learning Center
ليست وبلاگ‌هاي به روز شده
لينک دادن، به معناي تائيد مطالب از جانب من نيست.

Google PageRank Checker Tool



Archive


بهمن۸۲
اسفند۸۲
فروردين۸۳
ادامه فروردين۸۳
ارديبهشت۸۳
خرداد۸۳
تير۸۳
مرداد۸۳


Subscribe



ايميل‌تون رو وارد کنين تا مطالب جديد براتون فرستاده بشه.





Thursday, June 23, 2005
امتحانام تموم شد
*۲ تير ۸۴

*ياد امتحان عمليات مصالح ساختماني افتادم.مث امتحان بيماري شناسي، صندلي من دقيقاً روبروي در ورودي بود و کلي باد خنک بهم مي خورد.بلد هم بودم يه چيزايي.نتيجه اينکه خاطره هاي خيلي قشنگي شد برام امتحاناي اين ترم...

از صبح کلي توي دانشکده چرخيدم و عکس گرفتم.خواهرم وقتي عکسها رو ديد کلي تعجب کرد که چطور انقدر امروز دانشگاه خلوت بوده.تا حالا هيچ وقت دانشکده رو خلوت نديده بود.خب ۵ شنبه ي آخر ترم همينطوريه ديگه...مي گفت حوصله ت سر نرفت؟ گفتم اصلاً.عجيب خوش بودم با خودم.تنهايي گاهي خيلي خوبه.لذت خاصي داره...

توي راه با زهرا کلي تقلب نوشتيم کف دستمون! -به حق کاراي نکرده!- انقدر هم به خودمون مي خنديديم انگار که حالا چه کار خوبي داريم انجام ميديم.هرچند دقيقه کف دستش رو باد ميزد که نوشته ها پاک نشن.منم فقط مي خنديدم بهش.برخلاف امتحان درختان زينتي پارسال، امسال هيچ کس تقلب نياورده بود با خودش -پارسال همه مجهز اومده بودن- شايد به خاطر سخت گيري استاد اين درسه بود ولي به هرحال، کلي زحمت کشيده بودم.حيف بود پاکشون کنم.کمرنگش کردم و رفتيم سر جلسه.مريم راضيم کرد جلو بشينيم که گواهي باشه بر صداقتم! استاد هم اول از همه، چند نفر رو جابه جا کرد که پيش دوستاشون نباشن.اولين نفر هم مريم خانوم بود((((: البته اونم بهش بد نگذشت.کلي از روي برگه هاش نوشت! دو سري سوال بود و استاد براي توزيع برگه ها کمک مي خواست.منم که مودب.عادت دارم برگه ها رو دودستي بدم يا بگيرم.مونده بودم چي کار کنم! عجب غلطي کردم! -حالا زياد هم پشيمون نبودما!- استاد يه کم معطل کرد و بعدش منصرف شد.يه سري از سوالا رو خودش پخش کرد و زحمت من کم شد.موقع تحويل دادن برگه هم با دست چپم، بند کوله م روي شونه م نگه داشتم و برگه رو با دست راست دادم.چقدر سخته در حضور يه مراقب سختگير! بخواي از چند تا کلمه رو از روي يه متني که جوهرش هم پخش شده، پيدا کني! :دي در کل، به جز يکي دو مورد که کمک گرفتم از دستم، بقيه ش رو کامل بلد بودم.چيه؟ از روي دست خودم هم اجازه ندارم بنويسم؟

*استاد درس سيستم ها قضيه رو خيلي جدي گرفته و سربرگها رو جدا کرده از پاسخنامه ها! حالا مونده صاحب برگه ها رو چطوري پيدا کنه.گفته همه بيان برگه هاشون رو شناسايي کنن.بايد ضربدرهايي رو که توي پاسخنامه زديم، شناسايي کنيم.ترکه ديگه!


*۱ تير ۸۴

*اصلاً احساس تابستون شدن! نمي کنم.اين امتحان فردا اصلاً سخت نيست ولي اسم زياد داره و منم مخم ديگه تعطيل شده رسماً.بچه ها فکر مي کنن من خيلي بلدم.هي تلفن مي زنن مي پرسن اينا رو چطوري خوندي؟ منم راستش رو گفتم.گفتم يه کم امشب مي خونم، يه کم فردا.بقيه ش رو هم کف دستم مي نويسم چون از روي ورق نمي تونم نگاه کنم اصلاً! :دي

*اين فيلم شاخه گلي براي عروس چرا انقدر فروش کرد؟ اينگه خييييلي بي مزه بود! خودم براي خودم جک بگم بيشتر مي خوندم!


*۳۱ خرداد ۸۴

*ديشب سرم خيلي درد مي کرد.بعدشم که تشريف بردم آزمون تعيين سطح زبان ديه حسابي خسته شدم.نتيجه اينکه همه ي درس امروز، موند براي همين امروز! يه سري روي چمنها نشستيم با فاطمه.بعد سرکله مريم هم پيدا شد با هم رفتيم کتابخونه، يه سري هم اونجا درس خونديم مثلاً.بعد رفتيم سلف و در تمام اين مدت، من مثلاً داشتم درس مي خوندم.عملاً دوربين دستم بود داشتم تند تند از در و ديوار عکس مي گرفتم.همه از اين کار من تعجب مي کنن.واقعاً عجيبه آدم از جايي مه کلي خاطره ازش داره عکس بگيره؟

*آزمون تعيين سطح که ديروز رفته بودم، خيلي بامزه بود.تا جايي که يادم مياد توي دبيرستان و دانشگاه، من هيچ وقت مشکل گرامر نداشتم! هميشه گرامر رو فول بودم و لغت کم مياوردم.ديروز اصلاً کلمه کم نياوردم.عوضش همه فعل ها رو از دم اشتباه مي گفتم! فکر کن do و did رو هم اشتباه می گفتم یا به جای second گفتم two (((((((((:آآآآِ خندیدم.خود خانومه هم خنده ش گرفته بود! ازم ÷رسید فیلم دوست داری؟گفتم نه! گفت می خواستم اسم هنرپیشه های مورد علاقه ت رو بپرسم! منم تازه زبونم باز شده بود.گفتم میخوای سوالت رو درباره خواننده ها جواب بدم؟ اوووووم...اصفهانی...منصور...خانومه کلی می خندید.می گفت این دو تا که خیلی با هم فرق دارن! توقع داشت بگم شجریان لابد! خلاصه ترم 6 قبول شدم.دو دوره ی 8 ترمه هست.من دوره اول، ترم ۶ هستم! از شنبه هم بايد به سلامتي برم کلاس.روزهاي زوج ساعت ۷ تا ۹ شب! بازم سوالي بود بپرسيد حتماً! :پي


*۳۰ خرداد ۸۴

*کلاه مسئول در ورودي سالن امتحانات! پشم نداشت.هرچي گفت کسي جزوه و کيف نبره داخل، هيچ کس اهميت نداد.نگاه کردم ديدم همه از دم کيف آوردن تو به جز من.به خودم گفتم بابا +! بلند شدم رفتم بيرون کيفم رو آوردم!

استاد همون اول به همه اطمينان داد که ۵-۴ سري سوال طرح کرده و نگاه کردن برگه اين طرفي و اون طرفي کاملاً بي فايده س.يکي از مراقب ها مي گفت فلاني -به چند تا از بچه ها مي گفت- اگه ميخواي تقلب کني بايد برگه ي اون رو ببيني -با دست، يه آدم ديگه رو در فاصله ۲۰ کيلومتري نشون ميداد، مي گفت بگه اون مث مال توئه!- همه مي خنديدن.

خيلي وحشتناک بود.شمردم ببينم از ۴۰ تا تست، جواب چند تا رو مطمئنم؟ شد ۱۶-۱۵ تا.با چند تا از جاخالي ها که خب بلد بودم.چند ميشم به نظرت؟ :دي

*يکي از بچه ها يه عکس سياه سفيد دسته جمعي گرفته بود دستش، راه افتاده بود توي دانشکده.ازمون پرسيد به کي راي ميدين؟ عکس رو نگاه کردم.آقاي احمدي نژاد بود با يه عده ديگه.گفتم به همين (: با دست، عکس رو نشونش دادم.کلي کيف کردم.


*۲۹ خرداد ۸۴

*من غلط مي کنم ديگه جزوه ها رو جمع کنم واسه شب امتحان.اين ترم، بس که درسام سنگين بودن نرسيدم حتي اين جزوه هه رو ورق بزنم ببينم چي نوشته.سر کلاس هم که ديگه ماشالا! کسي گوش نمي داد استاد چي ميگه.بس که درس مزخرفي بود.نتيجه اينکه فردا قيافه م ديدنيه احتمالاً! :دي حاصلخيزي خاک و کود هم آخه شد درس؟


*۲۸ خرداد ۸۴

*استاد امروز فکر کنم ديوانه شده بود رسماً! بيخود و بي جهت ورقه يکي از بچه ها رو ازش گرفت و حتي اجازه نداد تستهايي رو که حل کرده بود، توي پاسخنامه ش وارد کنه.اصلاً هم به اصرارهاي دختره توجهي نمي کرد و خيلي مودبانه از سالن بيرونش کرد.اول همه فکر کرديم لابد برگه تقلب ازش گرفته يا مثلاً ديده که داشته با کسي حرف مي زده ولي هيچ کدوم اينا نبوده -اگه تقلب کرده بود به ماها که مي گفت- بعدش که اين خانوم ميره با مسئول آموزش صحبت مي کنه، قرار ميشه يه بار ديگه بره پيش استاد و اگه قبول نکرد، يه طورايي نامه نگاري کنن و اينا و خيلي مودبانه حال استاد رو بگيرن!

پ.ن:خبر رسيد استاد قبول کرده که اشتباه کرده، کلي هم عذرخواهي کرده و اينا و فقط اين وسط به ضرر اين دختر بيچاره شد که نصف وقت امتحانش رو از دست داد.واقعاً وجدان هم چيز خوبيه.مردم سر چه چيزايي خودشون رو مديون ديگران مي کنن.

[Link] [0 comments]






0 Comments: