Maryam, Me & Myself

يادداشت‌هاي مريم خانوم



About Me



مريم خانوم!
شيفته‌ي صدای محمد اصفهانی، کتاب‌هاي پائولو کوئيلو، ترانه‌هاي اندي و کليه‌ي زبان‌هاي از چپ به راست و برعکس! پروفایل کامل مریمی..



تاريخ تولد بلاگ‌م: ۲۸ دي ۸۲

Maryami_Myself{@}yahoo.com


Previous Posts





Friends





Ping
تبادل لینک
اونایی که بهم لینک دادن
Maryam, Me & Myself*

118
GSM
ويکي‌پديا
No Spam
پائولو کوئیلو
آرش حجازی
محمد اصفهانی
انتشارات کاروان
ميدي‌هاي ايراني
Google Scholar
Song Meanings
وبلاگ پائولو کوئیلو
کتاب‌هاي رايگان فارسي
Open Learning Center
ليست وبلاگ‌هاي به روز شده
لينک دادن، به معناي تائيد مطالب از جانب من نيست.

Google PageRank Checker Tool



Archive


بهمن۸۲
اسفند۸۲
فروردين۸۳
ادامه فروردين۸۳
ارديبهشت۸۳
خرداد۸۳
تير۸۳
مرداد۸۳


Subscribe



ايميل‌تون رو وارد کنين تا مطالب جديد براتون فرستاده بشه.





Thursday, July 07, 2005
چک ميل
*۱۶ تير ۸۴

*ديشب رفتم چک ميل...توي اسمهايي که هست، يکيش خيلي خوشحالم مي کنه؛ از همه ش خوشحال ميشم ولي دوست قديمي، يه چيز ديگه س -يه سال رو ميشه گفت قديم؟- نوشته بود:آخر ايميل، هميشه ميشه کلي حرف زد.بعد هم فرار کرد!

اگه تو از رسيدن ايميل هام، از اعتمادي که بهت دارم و از بودنم خوشحالي، بايد بدوني که اين دوستي براي منم عزيزه.واسه همينه که برات نوشتم thank GOD, lucky me...

*يکي از دوستان برام نوشته بود عمراً منو عصباني ببيني يا بتوني عصبانيم کني.تو عمرم عصباني نشدم...عيييييييييييين من! بعد از خنده، دومين حالتي که ميشه اوايل آشنايي ازم ديد، عصبانيته.خواهرم بهم ميگه اتابکي! -همون مجري خله که هروقت دلش بخواد به ملت فحش ميده-نه حالا اونقدر شديد ولي کلاً زود عصباني ميشم، خيلي زود؛ سريع هم يادم ميره همه ش رو.خواهرم چند ساله يه سوال داره.ميگه تو فقط بگو چطوري مي توني اينطوري باشي؟


*۱۵ تير ۸۴

*امروز بعد از قرني رفتيم خونه مادربزرگه.با آژانس هم رفتيم که مثلاً حال بنده بد نشه.مي دوني که! جنبه ي توي ماشين نشستن رو ندارم اصلاً.پيشنهاد خودم اينکه که پياده برم همه جا! کل راه شايد ۲۵ دقيقه هم طول نکشيد ولي حالم شديداً بد شده بود.درکل چون از حالت تهوع، حالم به هم مي خوره، سعي مي کنم هرطوري شده درمقابلش ايستادگي کنم و خدا رو شکر، هميشه هم موفق ميشم ولي مي ميرم توي ماشين تقريباً.ديروز هم اول يه کم کتاب خوندم.بعد ديدم حالم داره بد ميشه.يه کم بيرون رو تماشا کردم -جالب ترين منظره اي که ديدم، مدرسه علامه حلي بود!- بعد سعي کردم به چيزاي خوب فکر کنم ولي عملاً همه چيز به نظرم مزخرف ميومد و فقط دلم مي خواست زود برسيم که پياده شم.تند تند هم خودم رو لعنت مي کردم که چرا اون مانتو سفيده رو نپوشيدم.اين سدريه خيلي گرمه.

مث جسد شده بودم.کلي اونجا که رسيديم، صورتم رو شستم.تازه يه کم بهتر شدم.به خودم مي گفتم بابا کم جنبه! از اينايي ياد بگير که همه ش توي راهن؛ آخ هم نميگن.۲۰ دقيقه هم چيزيه آخه؟ کلي آب بازي کردم تا بهتر شدم.بعد از ناهار هم کلي خوابيدم.تا شب هم کاملاً افقي بودم.مردم بس که شربت و آب قند و بستني به خوردم دادن.الان هم با اجازه تون قيد کلاس رانندگي رو زدم چون اصلاً نمي تونم اين گرما رو تحمل کنم.مطمئنم روز اول، پشت فرمون جان به جان آفرين تسليم مي کنم ۱۰۰٪ - به قول بچه ها:۶۰٪ - خدا رو شکر که کلاس زبانم نصف شبه -۷ تا ۹- وگرنه اون رو هم نمي رفتم.آدم انقدر ننر ميشه آخه؟


*۱۴ تير ۸۴

*سر ظهر، توي اين گرمای وحشتناک عین دیوونه ها

*۱۳ تير ۸۴

*يه سايت مجاني براي ارسال sms به موبایل.باید اول ثبت نام کنید.خوبیش اینه که شماره موبایل نمیخواد ازتون.یعنی اگه خودتون موبایل ندارین باز هم می تونین برای موبایل های دیگه sms بزنین.

خلاصه که sms - iran - free!


*به نقل از برونکا:
پرچم ۳ رنگ ايران

وقتي كاوه عليه ضحاك قيام كرد، پيشبند چرمي اي رو كه داشت،
روي نيزه اش زد تا مردم ببينند و دنبالش حركت كنند.بعد از اينكه كاوه پيروز شد، فريدون براي تشكر از كاوه، پيشبند كاوه رو پر از طلا و جواهر كرد و اسمشو "درفش "كاوياني گذاشت.

بعد از حمله عرب ها به ايران و ورود اسلام به ايران، فقط بابك خرمدين و ابومسلم خراساني بودند كه پرچم داشتند.پرچم بابك خرمدين، قرمز و پرچم ابومسلم خراساني، سياه ساده بود.
بعد از اون، سلطان محمود غزنوي از همون پرچم سياه ابومسلم استفاده مي كرد با اين تفاوت كه يه طرح ماه رو با الياف طلا روش اضافه كرده بود.سلطان محمود اواخر عمرش به خاطر علاقه زيادي كه به شكار شير داشت، طرح ماه رو از روي پرچم برداشت و طرح يك شير به جاي اون گذاشت.
البته هنوز درفش پادشاهي وجود داشت و در كل دو تا پرچم تو دربار استفاده مي شد:يكي پرچم ملي؛ يكي هم درفش پادشاهي.

تو دوره ي نادرشاه، درفش پادشاهي رو از ابريشم زرد و ابريشم قرمز بافته بودن و پرچم ملي رو از سه رنگ سبز؛سفيد و قرمز.
بعد از اون قاجار، به خاطر دشمني اي كه با نادر شاه داشت، همه رنگ هاي پرچم ملي رو حذف كردند به غير از قرمز.پرچم ملي ايران تو زمان قاجار يه مستطيل قرمز بود با يه دايره سفيد وسطش (برعكس پرچم الان ژاپن) ولي اواسط حكومت قاجار، اميركبير كه علاقه زيادي به نادرشاه داشت، همون رنگ هاي دوره نادري رو وارد پرچم ملي كرد و از اون موقع تا الان سه رنگ سبز و سفيد و قرمز ، رنگ هاي اصلي پرچم ايران موندند.


شيري كه تا قبل از انقلاب، روي پرچم ايران بود تو دوره هاي مختلف حالت هاي متفاوتي داشت:يا در حال راه رفتن يا در حال نشستن يا نيمرخ يا رو به بيننده؛ ولي نكته اي كه توي همه اين حالتها رعايت مي شد، شمشيري بود كه توي دست شير بود.
شير نماد ماه مرداد هم هست؛ يعني زماني كه خورشيد تو اوج بلندي و گرماست و به خاطر هماهنگي بين قدرت شير و گرماي زندگي، خورشيد هم بالاي شير اضافه شده بود(دقيقا نمي دونم از چه زماني)البته خيلي ها هم اعتقاد دارند كه مهر پرستي و تقدس خورشيد، تو آيين ايران باستان باعث شد طرح خورشيد روي پرچم اضافه بشه.
بعد از انقلاب، شير(نماد دلاوري) و خورشيد(نماد مهرپرستي) رو از روي پرچم ايران برداشتند و به جاش لااله الاالله گداشتن.بين رنگ هاي پرچم هم 22بار! الله اكبر نوشتن.

پ.ن:قضيه پيچيده شد! تقريباً اصلاً هيچي از اينايي که خوندم يادم نمونده.ميشه به جاش، ۲۰ بار بگم قوري گل قرمزي؟!

*ناگفته هاي چيني
* يك آدم زرنگ مشكلات بزرگ را تبديل به مشكلات كوچك كرده و مشكلات كوچك را از بين مي برد.
* مرمر را كه صيقل مي دهي نه نرم تر و نه سردتر مي شود همين طور هم افراد مودب را.
* كلاغ همه جا سياه است.
* بهتر است اشتهايت را كنترل كني تا مقروض نباشي، صبور باش اگرچه بي پول هستي.

خرد آلماني
* كسي كه نفرين مي كند شيطان را دعا مي كند.
* كسي كه با احمق جر وبحث مي كند جواب هاي تند دريافت مي كند.
* دكتر جديد قبر كن جديد.
* كسي كه روي تخم مرغ راه مي رود بايد سبك راه برود .

حرف هاي ايتاليايي
* كسي كه يك نفر را تنبيه مي كند صد نفر را تهديد مي كند.
* كسي كه چيزهاي زيادي را شروع مي كند تعداد كمي از آنها را به پايان مي رساند.
* يك صورت باز اغلب افكار بسته را مخفي مي كند.
* بين دو ترسو برتري با كسي است كه ديگري را زودتر بشناسد.

صحبت آمريكايي
* يا قبول كن يا حرف نزن.
* ضربه اول مثل دو ضربه است.
* هرگز به فكر آب نمي افتيد تا وقتي كه چاه خشك شود.
* هرگز مقدار واقعي در آمد و افكارت را آشكار نكن.

*مصداق زگهواره تا گور دانش بجوي
* آليس پورلاك انگليسي اولين كتابش را در سن 102 سالگي چاپ كرد.
* هارولد فاستر آمريكايي تازه در سن 99 سالگي شروع به يادگيري خواندن كرد.
* تئيچي ايگاراچي در سن 99 سالگي از كوه فوجي صعود كرد و هولدا كروكز در سن 91 سالگي از كوه ويتني صعود كرد.
* بئاتريس وود, سازنده ظروف سفالي اولين نمايشگاه آثارش را در سن 98 سالگي برگزار كرد.
* جورج برنارد شاو در سن 93 سالگي يك نمايشنامه مشهور نوشت.
* پاول سانگلر در سن 92 سالگي در چهاردهمين ماراتون زندگي اش شركت كرد.
* پابلو پيكاسو در سن 90 سالگي همچنان نقاشي مي كرد و آلبرت شوايتزر در سن 89 سالگي يك بيمارستان در آفريقا تاسيس كرد و بالاخره ميكل آنژ در سن 88 سالگي طرح معماري كليساي سانتاماريا را پياده نمود.

*سخنراني چارلي چاپلين پس از فيلم ديکتاتور بزرگ

من متأسفم اما نمي خواهم امپراتور شوم - کار من نيست. من نمي خواهم به کسي دستور دهم يا جايي را فتح کنم. من دوست دارم به همه کمک کنم، اگر امکاني باشد - يهودي، بي دين، سياه، سفيد. ما همه مي خواهيم به همديگر کمک کنيم؛ نوع بشر چنين است. ما همه مي خواهيم در شادي يکديگر زندگي کنيم؛ نه در رنج و بدبختي يکديگر. ما نمي خواهيم از يکديگر متنفر باشيم و همديگر را تحقير کنيم. در اين دنيا اتاقي براي همه يافت مي شود و زمين نيک غني است و مي تواند براي همه غذا فراهم کند.
شيوه زندگي مي تواند آزاد و زيبا باشد.
اما ما راه را گم کرده ايم.

حرص و آز روح بشر را مسموم کرده است، دنيا را پر از تنفر کرده است، ما را در بدبختي و خون غوطه ور کرده است. ما سرعت را بالا برده ايم ولي خودمان را محبوس کرده ايم. ماشين آلات با توليد انبوه ما را نيازمند کرده است. دانش ما را بدگمان کرده، هوشمان سخت و نامهربان گشته است. ما بسي فکر مي کنيم و بسيار کم احساس. بيش از ماشين آلات ما محتاج انسانيت هستيم. بيش از هوش محتاج مهرباني و ملايمت. بدون اين کيفيات، زندگي خشن مي شود و همه چيز از دست مي رود....

هانا، صداي مرا مي شنوي؟ هرجا هستي نگاه کن هانا: ابرها به حرکت در مي آيند؛ خورشيد مي درخشد. ما از تاريکي به روشنايي مي رويم. ما به جهاني نو وارد مي شويم. دنيايي مهربان تر، جايي که انسان ها بر فراز نفرت خود، حرص خود و ددمنشي خود قرار مي گيرند.

نگاه کن هانا: به روح انسان بال داده شده است و بالاخره او پرواز را آغاز مي کند. به سوي رنگين کمان پرواز مي کند - به سوي نور اميد، به سوي آينده، آينده باشکوه متعلق به توست، به من و همه ما. نگاه کن هانا، نگاه کن (..متن کامل)

ازيکي ازفيلسوفان و مرتاضان هندي پرسيدند: آيا پس ازاين همه دانش و فرزانگي و رياضت هنوزهم به رياضت مشغولي؟
گفت: آري.
گفتند: چگونه؟
گفت: وقتي غذا مي خورم صرفاً غذا مي خورم و وقتي مي خوابم فقط مي خوابم.

اين شايد بزرگ ترين ثمره ي تمرکز است. آيا شما هم هنگام غذا خوردن مي توانيد تمام توجهتان را روي غذا خوردن و لذت و مزه ي غذا معطوف کنيد، يا اينکه معمولاً از افکار مربوط به گذشته و آينده آشفته ايد و چون به خود مي آييد مي بينيد غذايتان تمام شده و جز امتلا و پري معده هيچ نفهميده ايد. تمرکز واقعي يعني اينکه اگرشما درطول روزبه پنج فعاليت مختلف مشغوليد، درهرفعاليت صرفاً به آن فکرکنيد و از افکار مربوط به کارهاي ديگرآسوده باشيد.

کپي رايتش



*۱۲ تير ۸۴

*گفته هاي مشاور آقاي احمدي نژاد درباره ماهواره، مد و باقي قضايا

*خدا نبخشد و نيامرزد استاد درس طراحي سيستم ها را.مگر من از ۳۰ نمره نيم ترم، ۲۸ نگرفتم؟ برگه فاينالم هم به آن خوبي؟ اين ۱۵.۵ از کجا درآمده مردک؟(استاد گرامي؟)

*زهير رو امروز واسه خودم خريدم؛ به عنوان جايزه پاس کردن درس مصالح با نمره ۱۲.۲!!!ايول خودم!

*۱۱ تير ۸۴

*اين قرص هاي اکس، انقدرا هم که ميگن بد نيستن ظاهراً ! من که همينطوريش هم توهم دارم هميشه.ديگه لازم نيست دنبال قرص بگردم:دي شبه و روح و جن و اينا مال يه ثانيه مه! :دي

*۱۰ تير ۸۴

*من نمی دونم چرا این دخترا انقدر ترسوئن؟

[Link] [0 comments]






0 Comments: