Maryam, Me & Myself

يادداشت‌هاي مريم خانوم



About Me



مريم خانوم!
شيفته‌ي صدای محمد اصفهانی، کتاب‌هاي پائولو کوئيلو، ترانه‌هاي اندي و کليه‌ي زبان‌هاي از چپ به راست و برعکس! پروفایل کامل مریمی..



تاريخ تولد بلاگ‌م: ۲۸ دي ۸۲

Maryami_Myself{@}yahoo.com


Previous Posts





Friends





Ping
تبادل لینک
اونایی که بهم لینک دادن
Maryam, Me & Myself*

118
GSM
ويکي‌پديا
No Spam
پائولو کوئیلو
آرش حجازی
محمد اصفهانی
انتشارات کاروان
ميدي‌هاي ايراني
Google Scholar
Song Meanings
وبلاگ پائولو کوئیلو
کتاب‌هاي رايگان فارسي
Open Learning Center
ليست وبلاگ‌هاي به روز شده
لينک دادن، به معناي تائيد مطالب از جانب من نيست.

Google PageRank Checker Tool



Archive


بهمن۸۲
اسفند۸۲
فروردين۸۳
ادامه فروردين۸۳
ارديبهشت۸۳
خرداد۸۳
تير۸۳
مرداد۸۳


Subscribe



ايميل‌تون رو وارد کنين تا مطالب جديد براتون فرستاده بشه.





Sunday, July 17, 2005
مريم و مايکل شوماخر
*۲۸ تير ۸۴

*پشت کاجستان، برف..
برف..يک دسته کلاغ..جاده يعني غربت، باد، آواز، مسافر و کمي ميل به خواب..دلم شعر ميخواد؛ از شعر حفظ کردن خوشم نمياد؛ از روي کتاب خوندن هم! دوست دارم از حفظ بخونم ولي حفظ نکرده باشم.چي کار کنم به نظرت؟

*و خدا درخت را آفريد
و سايه اي در زير آن
و يه باغبونِ ديوونه که ساعتِ يک ظهر
پاي درخت رو گِل کرده!

*دهن ش رُ محکم مي بنده
و واسه م چشمک مي زنه؛
CD رايتر ديوونه!

پ.ن:CD رايتر من ديوونه تره ؛ اگه بلافاصله بعد از رايت شدن، CD رو برندارم ديگه بهم نميده تا وقتي reset کنم!

*گفت: "من آماده ام"!
بيشتر شبيه يه جنگجو شده بود تا يه نوزاد؛ داشت آخرين درس ها رو دوره مي کرد:
براي مبارزه بايد قوي بود..
شکست بهتر است تا عقب نشيني..
در ميان دشمنان، دوست وجود ندارد..
به قسمتِ نکته ها که رسيد، يه کم صبر کرد و ادامه داد:
هوم! مکانِ مبارزه مهم ترين بخش کار است..
چند سطري رو زير لب خوند و بلند ادامه داد:
قانون انتخاب:
هر فردي مي داند چه کسي را به مشاورت برگزيند..
يک انسان نبايد توسط خائنين محاصره شود..
آخرين حرف ها رو چند بار مزه مزه کرد و پرسيد:
"خدا؟ زندگي اين قدر سخته..؟! چرا انسان ها مثلِ آدم زندگي خودشون رو نمي کنن؟"

بعد يادِ اولين دستور افتاد:
زندگي براي آدميان، مبارزه است..مبارزه نه براي بودن و ماندن؛مبارزه براي تنها برتر بودن، حتا اگر تنها نفر باشي..

خُب، ديگه داشت زمانِ تولدش فرا مي رسيد اما قبل از اومدن به جمعِ زمينيان و به عنوانِ خداحافظي، گفت که دوست داره با يه تور ، زمين رو ببينه تا با آمادگي بيشتر بتونه زندگي کنه..

تنها خوبي اين سفر همراهي همه ي فرشته ها بود..دل کندن از اون جا و وارد شدن به جوّ زمين هم بدترينو مشکل ترين قسمت..در نگاه اول، کاملاً جا خورد:
زندگي يعني اين..؟!پس براي همين بود که خدا خوندنِ چنين کتاب هايي رو بهش پيشنهاد داده بود و اضافه کرده بود "لازم ت ميشه".. زندگي با ميدان جنگ فرقي نداشت..


ساعت ها به تماشاي مردم پرداخت..
هيچ فرقي نمي کرد کجا بره، همه شون مثل هم بودن..هر کي رو مي ديد، بدتر از قبلي بود اما همه ي تلاشش رو مي کرد که بگه "خوبم"..همه جا فقط گل مي کاشتن تا له ش کنن..نمي دونست چرا؟ اما هيچ کي رو راست نبود..

براي حفظ جونش، مجبور بود بالاي ابرها بمونه
-اما اون بالا موندن که فايده اي نداره!-
اومد پايين، رو زمين.. تو دشت و صحرا..زير برف و بارون.. کم کم داشت از دنيا خوشش ميومد.بايد چند ثانيه ي ديگه بر مي گشت؛ هر چند به وقت زميني ها مي شد 297 سال..

اوايل فقط خوش مي گذروند، گاهي خودش رو نمايان مي کرد ولي اکثراً تنها و جدا از همه بود..هر چند هميشه کنار آدم ها بود.. هر جا مي رفتن، باهاشون بود؛هر کاري مي کردن تقليد مي کرد..خيلي مضحک بود! بعضي از تقليدهاش رو مي گم..

تقريباً 100 سال گذشته بود که ديگه خودش رو مثلِ آدم ها مي دونست.حتي چند تا دوستِ آدم هم داشت که فکر مي کردن اون آدمه..(دروغ گفته بود، با اين استدلال که بالاخره يه روز آدم مي شه) به زور خودش رو تو اجتماع ها راه داد و سعي کرد هر اتفاقي که مي افته، حضور داشته باشه.."محبوب" بودن براش خيلي لذت بخش بود..هر چند، کم هم دشمن نداشت..

ديگه شده بود يه پا آدم! کلي تجربه کسب کرده بود، کلي کار کرده بود و کلي کارهاي مخصوص زميني ها رو انجام داده بود..ولي يه شب، خواب عجيبي ديد..
يه جاي بزرگ، همه جاش سبز.. يه دنيا عشق..
يه فضا پر از آرامش.. يه دنيا بزرگ تر از اون جا..
خواب ها ادامه داشت..
فکرهاي عجيب.. خواب هاي عجيب تر..

ديشب يادِ 297 سال پيش افتاد.. بعد از خواب عجيب ديشب، فهميد که کي هست و چرا اون جائه .. يادش اومد که بايد برگرده..قراره متولد بشه.. ديگه بايد برگرده..
هر چند هنوز هم شک داره؛ نکنه اين هم يه خواب باشه؟ اما ديگه مصمم شده که بره..
منتظر يه فرصت مي گرده.. تنها بديش، جدا شدن از دوست هاي زميني شه..
و تنها خوبيش، جدا شدن از به ظاهر دوست هاي زميني ش..
شايد خوبي هاي ديگه اي هم داشته باشه..هنوز نمي دونم.. ولي تجربه ش مي کنم..

*دراز مي کشم؛ نگاهم به سقفه ولي هيچ جا رو نمي بينم؛ فکر مي کنم نکنه اينم مث بقيه چيزا عادي شده برام؟ همه چيزاي قشنگ، انگار تا وقتي قشنگن که تازه ن! وقتي عادت کني، ديگه قشنگيش رو نمي بيني.مث غذا خوردن..که ديگه مزه ها رو نمي فهمي.مث خنديدن..مث قدم زدن..مث همه کاراي خوب دنيا..وحتي همه کارايي که همه توي شعارهاشون تقبيحش مي کنن و تو مي دوني همه خوب ياد گرفتن دروغ بگن، نقش بازي کنن و شعار بدن. فکر کن اگه کسي نمي تونست دروغ بگه، دنيا چه ريختي مي شد؟ مطمئناً حرفايي مي شنيدي که شاااخ درمياوردي؛ مجبور مي شدي بگي واقعاً کجا داري ميري و با کي البته! ديگه نمي تونستي تظاهر کنه فلان جا رو به خاطر فلان چيز دوست داري! همه قيمتها عوض ميشد.اوايل تظاهر مي کردي که خوشحالي و کمتر از همه، تو ضرر مي کني ولي چند وقت که مي گذشت، به اين نتيجه مي رسيدي که حاضري بگي غلط کردم و قال قضيه رو بکني.اگه اونم يه دروغ گوئه...چه اهميتي داري؟ چرا فکر مي کني خودت بهتري؟ خوب که فکر کني، همه مون مث هميم.يه مشت بازيگر حرفه اي ولي گيج!


*۲۷ تير ۸۴

*اين اولين تابستونيه که نه منتظر اومدنش بودنم نه مشتاق تموم شدنش؛ کلي کار دارم که حتماً بايد توي اين ۳ ماه -يه ماهش که گذشت- انجام بدم و خب تا اينجا؟ هيچي...بعضي وقتا آدما اينطوري ميشن.مث الان من...دنيا برام کمرنگه.حتي حال ندارم آرزو کنم که همه چيز بشه مث قبل..بديش اينه که هيچي خوشحالت نمي کنه؛ حتي وقتي تلفن زنگ مي زنه و يه دوست قديمي ميخواد باهات حرف بزنه..حتي وقتي براي خودت خريد مي کني..ديگه چک کردن کامنتها و آفلاينها هم برام جالب نيست و خب ۱۰۰۰ سالي ميشه که چک نمي کنم! -خواهشاً از اين آفلاينهاي احمقانه آپديت شد نذارين!- حوصله ندارم بي بي تميز بازي دربيارم و هر روز لباسام رو اتو بزنم؛ من بودم که کفشامو روزي دو بار تميز مي کردم؟ دوست دارم به همه گير بدم...وقتي يکي داره خيلي جدي درباره يه مسئله مهم -به خيال خودش- حرف مي زنه، مسخره ش کنم..دلم ميخواد بگم از اين دنياي کوچيک مسخره ديگه حالم داره به هم مي خوره..خسته شدم بس که نشستم و بيخودي زر زدم...اين چه مدل دعا کردنه؟..آره، من بلد نيستم مث آدم بزرگا!!! ۲۰۰ نفر رو دور خودم جمع کنم و دسته جمعي دعا بخونيم.اصلاً بلدم ولي دلم نميخواد، خوشم نمياد.عربي رو خوب مي فهمم، خيلي هم خوب مي تونم بخونمش ولي دلم نميخواد.مگه تو فقط خداي عربهايي؟ تو فارسي هم بلدي...پس گوش بده..من خسته م..دلم تنگ شده...حتي نمي تونم گريه کنم -ديگه حوصله ش رو ندارم- فرق من با تو اينه که من خدا نيستم ولي تو هستي...دل من تنگ ميشه ولي دل تو نه...من کم ميارم ولي تو نه...پس يه فکري به حال من بکن لطفاً...
---------------------
*۱۰۰ مگابايت فضاي رايگان
*۲۵۰ مگ فضاي رايگان با کلي نام هاي دامنه انتخابي براي ساب دامين شما.
*اينم ۱۵۰ مگا فضاي رايگان
*۲۵۰ مگ فضاي رايگان
*۴۵۰ مگ فضاي رايگان
*۵۰۰ مگابايت فضاي رايگان

---------------------
*اگه بري اينجا و اسم و فاميلي ت رو کامل بنويسي، راجع به شخصيت و خصوصياتت مطالب جالي بهت ميده.به ديدنش ميرزه.
اينجا هم مي توني تاريخ تولدت رو کامل بنويسي و کلي سرگرم شي. (هردوش دوبلو نشده س البته؛ زبان اصليه)

مال مناين شد:


There are 15 letters in your name.
Those 15 letters total to 67
There are 6 vowels and 9 consonants in your name.
Your number is: 4
The characteristics of #4 are: A foundation, order, service, struggle against limits, steady growth.

The expression or destiny for #4:
Order, service, and management are the cornerstones of the number 4 Expression. Your destiny is to express wonderful organization skills with your ever practical, down-to-earth approach. You are the kind of person who is always willing to work those long, hard hours to push a project through to completion. A patience with detail allows you to become expert in fields such as building, engineering, and all forms of craftsmanship. Your abilities to write and teach may lean toward the more technical and detailed. In the arts, music will likely be your choice. Artistic talents may also appear in such fields as horiculture and floral arrangement, as well. Many skilled physicians and especially surgeons have the 4 Expression.

The positive attitudes of the 4 Expression yield responsibility; you are one who no doubt, fulfills obligations, and is highly systematic and orderly. You are serious and sincere, honest and faithful. It is your role to help and you are required to do a good job at everything you undertake.


If there is too much 4 energies present in your makeup, you may express some of the negative attitudes of the number 4. The obligations that you face may tend to create frustration and feelings of limitation or restriction. You may sometimes find yourself nursing negative attitudes in this regard and these can keep you in a rather low mood. Avoid becoming too rigid, stubborn, dogmatic, and fixed in your opinions. You may have a tendency to develop and hold very strong likes and dislikes, and some of these may border on the classification of prejudice. The negative side of 4 often produces dominant and bossy individuals who use disciplinarian to an excess. These tendencies must be avoided. Finally, like nearly all with 4 Expression, you must keep your eye on the big picture and not get overly wrapped up in detail and routine.


Your Soul Urge number is: 1
A Soul Urge number of 1 means:
Your Soul Urge is the number 1. With a Soul Urge number of 1, you want to lead and direct, to work independent of supervision, by yourself or with subordinates. You take pride in you abilities and want to be recognized for them. You may seek opportunities to display your strength and usefulness, wanting to create and originate. In your desire to manage the big picture and the main issues, you may often leave the details to others.

The positive 1 Soul Urge is Ambitious and determined, a leader seeking opportunities. There is a great deal of honesty and loyalty in this character. If you possess positive 1 Soul Urge qualities, you are very attainment oriented and driven to success. You are a loyal friend and strictly fair in your business dealings.
The negative side of the 1 Soul Urge must be avoided. A negative 1 is apt to dominate situations and people; the home, the spouse, the family and the business. Emotions aren't strong in this nature. If you possess an excess of 1 energy, you may, at times, be boastful and egotistic. You must avoid being too critical and impatient of trifles. The great need of the 1 Soul Urge is the development of friendliness, and a sincere interest in people.


Your Inner Dream number is: 4
An Inner Dream number of 4 means:
You dream of being a very solid citizen that people can depend upon. You strive for organization and predictable order. You want to be recognized as a person with a plan and the discipline to make that plan work like clockwork.




*وبلاگ خود را با ۳ وبلاگ ديگه مقايسه کنيد!

اين ابزار در واقع براي مقايسه هر سايتي که خواستيد با هر سايتي که خواستيده؛ يعني مثلاً براي مقايسه وبلاگ خودتون با سايت ياهو.روش کار هم اينطوريه که اول، لينک وبلاگ خودتون و بعد آدرس ۳ تا از رقيبها رو وارد مي کنين و ۳ سوته جوابتون رو مي گيرين مث تعداد لينکهايي که از سايتهاي مختلف بهتون دادن.اينم لينکش...
کپي رايت


*يه ليوان آب چقدر سنگينه؟

سخنران، زماني که مديريت استرس رو براي حضار توضيح مي داد، ليوان آبي رُوبرداشت و پرسيد: «يه ليوان آب چه قدر سنگينه؟»
جواب هايي که داده شد بين بيست تا پونصد گرم بود. سخنران جواب داد: «خودِ وزن مهم نيست، به اين بستگي داره که چه مدت ليوان رُ نگه دارين.اگه براي يه دقيقه در دستم بگيرمش، مشکلي نيست. اگه براي يه ساعت نگه ش دارم، دستِ راستم درد مي گيره. اگه براي مدت يک روز نگه ش دارم، شما مجبور ميشين آمبولانس خبر کنين. در هر مورد، وزن مشابهه، اما هر چي طولاني تر نگه ش دارم، سنگين تر ميشه.

ادامه داد: و اين همون چيزيه که در مديريت استرس هم وجود داره. اگه تمام وقت کارهاي سنگيني رو انجام بديم، دير يا زود، کارها سنگين تر ميشن و شما ديگه نمي تونين ادامه بدين. همون طور که در نگه داشتن ليوان آب هم، بايد اون رو براي مدتي زمين بذارين و استراحت کنين، و دوباره بلندش کنين. وقتي که خستگي در کرديم، مي تونيم به کارها برسيم.

در نتيجه، امشب قبل از اينکه برين خونه، مسئوليت هاي کاري رو زمين بذارين. با خودتون خونه نبرين شون. مي تونين فردا دوباره برشون دارين. هر مشغوليتي که الآن درگيرش هستين رو اگه مي تونين براي لحظه اي کنار بذارين.

آروم بگيرين. بعد از اين که استراحت کردين، دوباره از سر بگيرينشون. زندگي مال شماست، ازش لذت ببرين!

و در ادامه راه هايي رو براي سر و کله زدن با کارهاي روزمره باهاشون در ميون گذاشت:

* قبول کنين که بعضي روزها کبوتر هستين و برخي روزها مجسمه.
* هميشه واژه هاي مهربان و زيبا به کار ببرين، مثل زماني که مي خواين اونا رو بخورين.
* هميشه چيزهايي رو بخونين که اگه وسط خوندنش مُردين، قيافه ي خوبي داشته باشين.
* خيلي ساده، تنها هدف زندگي شما شايد اين باشه که درس عبرتي باشين براي ديگران. (من اينو قبول ندارم البته؛ به من چه؟!)
* هيچ وقت ماشيني رو که خودتون نمي تونين هل ش بدين نخرين.
* کسي اهميت نميده که شما نمي تونين خوب برقصين؛ فقط بلند شو و برقص!
* وقتي همه چيز واسه تون جور ميشه، تو مسير اشتباهي هستين.
* روزهاي تولد واسه تون خوبن. هر چي بيشتر داشته باشين، بيشتر زندگي مي کنين.
* شما مي تونين فقط يه آدم باشين تو کل دنيا، اما همين طور مي تونين يه دنيا باشين واسه يه آدم. (اصل اين جمله از کاستاندا هست)
* شخصي که واقعاً شاده، اونيه که مي تونه از چشم انداز جاده ي انحرافي لذت ببره.



*How heavy is a glass of water . .

A lecturer, when explaining stress management to an audience, raised a glass of water and asked, "how heavy is this glass
of water?" Answers called out ranged from 20g to 500g. The lecturer replied, "The absolute weight doesn't matter.
It depends on how long you try to hold it."

"If I hold it for a minute, that's not a problem. If I hold it for an hour, I'll have an ache in my right arm. If I hold it for a day,
you'll have to call an ambulance. In each case, it's the same weight, but the longer I hold it, the heavier it becomes."

He continued, "And that's the way it is with stress management. If we carry our burdens all the time, sooner or later, as the
burden becomes increasingly heavy, we won't be able to carry on." "As with the glass of water, you have to put it down for a
while and rest before holding it again. When we're refreshed, we can carry on with the burden."
"So, before you return home tonight, put the burden of work down. Don't carry it home. You can pick it up tomorrow.
Whatever burdens you're carrying now, let them down for a moment if you can." "Relax; pick them up later after you've
rested. Life is yours.Enjoy it!

And then he shared some ways of dealing with the burdens of life:

* Accept that some days you're the pigeon, and some days you're the statue.
* Always keep your words soft and sweet, just in case you have to eat them.
* Always read stuff that will make you look good if you die in the middle of it.
* It may be that your sole purpose in life is simply to serve as a warning to others.
* Never buy a car you can't push.
* Nobody cares if you can't dance well. Just get up and dance.
* When everything is coming your way, you're in the wrong lane.
* Birthdays are good for you. The more you have, the longer you live.
* You may be only one person in the world, but you may also be the world to one person.
* A truly happy person is one who can enjoy the scenery on a detour . . .




*۲۶ تير ۸۴

*مث بچه ها نشسته م يه گوشه.ديکشنري روي پامه و دارم دنبال اسم حيوونا مي گردم؛ معلم کلاس زبان خواسته.حوصله کلاس زبان رو ندارم ديگه.بچه ها شورش رو درميارن.به اندازه کافي اسم پيدا مي کنم.کتاب رو مي بندم.معني کلمه ها رو با ديکشنري کامپيوترم چک مي کنم؛ همه ش درسته.يه کتاب ديگه برمي دارم.نوشته هرچي رضايت آدما از کارشون بيشتر باشه، آمار جيم شدن و استعفا و اخراج کمتره.زحمت کشيدي! اسم خودش رو هم گذاشته دکتر.من نمي دونم چرا همه کتابا پر نوشته هاي آشغالن؟ از نويسنده هاي همچين کتابايي بيچاره تر، اونايي هستن که مجبورن اين اراجيف رو بخونن و حفظ کنن.يکيش خود من...۱۰۰ رحمت به بلاگ خودم.لااقل يکي پيدا ميشه بگه آي گفتي!


*۲۵ تير ۸۴

۱*بانک اطلاعات خواص دارويي، خصوصيات اقليمي و نام علمي گياهان دارويي
۲*با فتوشاپ، قيافه ها رو اين شکلي مي کنند.
۳*اين آخر استتار است!
۴*خيلي باحال!!!

۵*تعرفه مکالمات تلفن ثابت و همراه
۶*مصاحبه با مريم گلي
۷*آيين نامه جديد راهنمايي و رانندگي
۸*لينک همه سايتهاي دولتي

۹*مجموعه داستان هاي کوتاه فانکر
۱۰* ببينين حتماً !!!
۱۱*دوست واقعي
۱۲*يک وبلاگ بسيار جالب با موضوع طراحي

۱۳*خالکوبي روي بدن در انواع و اقسام مختلف
۱۴*آموزش تصويري ساختن سايه هاي مختلف با دو دست
۱۵*عجايب هفت گانه بارگاه خسرو پرويز
۱۶*ثبت نام تلفن همراه در اواخر سال

با تشکر از لينکس...


*امروز باز teacher بند کرد به هوم ورک و ورک بوک و اينا؛ من نمي دونم چرا پسرا قسم خوردن کلاس رو خراب کنن.يپشنهاد teacher اين بود که با پولي که براي کلاس ميدن، برن گيم نت که لااقل اين دو ساعت رو کيف کنن!

*رفتم ثبت نام کردم براي کلاس رانندگي! فعلاً فقط آيين نامه رو ميرم؛ چون شهر گرمه و من توي ماشين که مي شينم حالم بد ميشه واقعاً و فکر مي کنم امروز ديگه مي ميرم حتماً! اينه که بايد صبر کنم تا پاييز بشه -فقط به اين دليل مسخره که ميخوام رانندگي ياد بگيرم؟- و اون وقت برم.بابا مايکل شوماخر!


*۲۴ تير ماه ۸۴

*اين ويروس جديدي که دکتراي بي سواد ازش حرف مي زنن، چيزي نيست جز گرما زدگي که باعث دل درد و دل پيچه و تهوع هم مي تونه بشه! غذاهاي سبک بخورين -نه چرب و سنگين- به جاي موز و خرما -اگه مي خواين خودتون رو تقويت کنين مثلاً! - آب ميوه و مايعات بخوريد؛ همينطور ماست و دوغ! تا ببينيم اين مصيبت دماي هوا بالاتر از ۴۶ درجه کي تموم ميشه؟! همه جاي دنيا وقتي دماي هوا بيشتر از ۴۵ درجه بشه، ملت تعطيلن.ما چرا تعطيل نمي کنيم؟

*مثلاً امروز مهمون داشتيم.تمام مدت خوابيده بوديم همه مون! يه عده به خاطر مريضي! -گرمازدگي؟- يه عده به خاطر خستگي! يه عده هم براي فرار از دست اون دو تا مهمون پرحرف! قسم مي خورم صداشون از صبح تا عصر قطع نشد! مگه وقتي که رفتن دستشويي و سر ناهار و موقع ميوه؛ اونم نه همه ش؛ توي فاصله بين دو تا قاشق متوالي هم حرف مي زدن!

*۲۳ تير ۸۴

*چرا خورشيد مي تابه، چرا مي چرخه زمين؟ عشق من بگو چرا! تو فقط بگو، همين! :دي

*۲۲ تير ۸۴

*و من همچنان شديداً اميدوارم به خيلي چيزا و دعا مي کنم اون چيزايي که حس مي کنم قراره اتفاق بيفته، اتفاق بيفته؛ ترجيحاً تا آخر مهر! و خب فعلاً ظاهراً everything is O.K تا بعد!

[Link] [0 comments]






0 Comments: