About Me
مريم خانوم!
شيفتهي صدای محمد اصفهانی، کتابهاي پائولو کوئيلو، ترانههاي اندي و کليهي زبانهاي از چپ به راست و برعکس! پروفایل کامل مریمی.. Maryami_Myself{@}yahoo.com Previous Posts Friends Ping تبادل لینک اونایی که بهم لینک دادن Maryam, Me & Myself* 118 GSM ويکيپديا No Spam پائولو کوئیلو آرش حجازی محمد اصفهانی انتشارات کاروان ميديهاي ايراني Google Scholar Song Meanings وبلاگ پائولو کوئیلو کتابهاي رايگان فارسي Open Learning Center ليست وبلاگهاي به روز شده
لينک دادن، به معناي تائيد مطالب از جانب من نيست.
Archive
● بهمن۸۲ Counter Subscribe
ايميلتون رو وارد کنين تا مطالب جديد براتون فرستاده بشه.
|
Sunday, March 19, 2006
بهار 85
*۲۹ اسفند ۸۴/ اول فروردين ۸۵ *اي بهار آرزو! بر سرم سايه فکن.. *نوشته بود: نوروز را به تو... نه! تو را به نوروز تبريک مي گويم و از خداوند، روح سبز بهار را براي تو مي طلبم و شور و نشاط تو را براي بهار.. *يه سوال: امروز کِي هست؟ نصفش اينوره نصفش اونور! و خب اگه روزي من بتونم درک کنم که چطوري مي فهمن زمان تحويل سال، کِي هست دقيقاً، فکر کنم حتماً معجزه شده.آخه من حتي نمي دونم چرا ساعتها رو هِي جلو عقب مي کشن!! باور کن خيلي فکر کردم ولي نمي تونم استنباط کنم چطوري اين کار باعث صرفه جويي در مصرف برق ميشه! جدي ميگم! هرچند امسال ديگه از اين خبرا نيست.. *خب: سال نو مبارک.. پارسال وقتي سر سفره ي هفت سين کوچولومون نشسته بوديم اصلاً فکر نمي کردم يه سال عجيب غريب در انتظارم باشه؛ با کلي دوستي هاي تازه.. با کلي تجربه هاي تازه.. با کلي ماجرا.. با کلي درس.. به جرات مي تونم بگم توي هيچ سالي مثل امسال -سالي که گذشت منظورمه- انقدر درس نگرفتم؛ خيلي اتفاق ها افتاد و حس مي کنم خيلي بزرگ شدم.از خدا متشکرم به خاطر همه ي چيزهاي خوب، همه ي روزهاي خوب، همه ي همه ي موهبت هايي که به من داد.. نميخوام فکر کنه نمي دونم و نمي فهمم.. متشکرم که خيلي اتفاق ها نيفتاد - و من فکر مي کردم خوبن! - و خيلي اتفاق ها افتاد -و شايد اگه تصميمش با خودم بود، قبول نمي کردم- و خب با همه ي اينها گذشت. به خاطر همه ي دوستي ها، همه ي روزها و شبهاي خوب يا بد، همه ي هديه ها، همه ي غصه ها، همه ي شادي ها، همه ي اشکها، همه ي خنده ها، به خاطر همه چيز ممنونم (: سال نو مبارک.. اميدوارم سال خيلي خيلي خوبي باشه براي همه؛ با کلي درسهاي تازه، با کلي اتفاق هاي خوب، با يه عالم شادي.. سال خوبي داشته باشين.سال نو مبارک..
*کليپ عيد.. با رعايت کپي رايت البته! *۲۸ اسفند ۸۴ *همه ي پولهام رو دادم و به قول مامان، طبق معمول! چرت و پرت خريدم: کتاب و شمع و کارت تبريک و کاغذ کادو و هديه ي تولد بابا و اون هديه اي که مي گفتم جرات ندارم بخرمش! خب تصميمم رو گرفتم؛ جا نزنم خوبه! راستي اين گنج قارون کجاست؟ يه کم ش رو لازم دارم الان. *بعد از کلي گشتن، بالاخره يه شال درست حسابي پيدا کردم.فروشنده ها همه کلي خسته و عصبي بودن بس که مردم هي ميگن اين رو بيار اون رو بيار..البته نميشه نگن که! ولي بعضيا واقعاً فقط براي سرگرم شدن ميرن خريد.نتيجه ش هم ميشه اينکه وقتي کسي واقعاً ميخواد خريد کنه، فروشنده ها ديگه اعصاب ندارن جوابش رو بدن.منم که خوش اخلاق! عمراً بذارم کسي برام ژست بگيره..ولي يه خانومي بود که خيلي خوش اخلاق بود و اينا و وقتي حسابي پيشش غر زدم که همه ي اين شالها نازک و بي ريخت و به درد نخورن، چند تا برام انتخاب کرد، چند تا هم خودم گفتم بياره و بعد گفت برو سرت کن ببين کدوم رو دوست داري.. و خب من مث هميشه اون «آبيه» رو برداشتم.همونجا هم ازش تشکر کردم.هرچند اينجا رو مسلماً نمي خونه ولي ميخوام بگم مرسي که خوش اخلاق بودي (: *هيچوقت نميتونم بفهمم تيمور، قوم مغول ، هيتلر و...براي چي اونهمه آدم رو براي به دست آوردن خاک بيشتر قتل عام کردن؟مگه شبا هرچي هم که گنده باشن از يه تختخواب دونفره بيشتر جا ميخوان؟خيلي هم که شلنگ و تخته بندازن فکر کنم براشون کافي باشه... *بايد يه تلفن بزنم.يه کم خيلي مهمه شايد؛ دلم شور مي زنه.. جوابم چيه يعني؟ پ.ن: جوابم خوب بود.گفت ۸۰٪ خوبه.. (:
*تجربه، معلم سختگيريه چون اول امتحان مي گيره، بعدش بهت درس ميده. *۲۷ اسفند ۸۴ *تخصص من، از زير کار در رفتنه! *رفتيم انقلاب، کتاب خريدم! کلي يادت افتادم(: داستان هاي ۵۵ کلمه اي (براي هديه) / ۲ جلد شازده کوچولو (يکي ش براي هديه؛ هرچند نمي دونم براي کي خريدمش!) / طالع بيني و فال اوراکل (که تا شب سرمون رو گرم کرد حسابي).. پ.ن: در روش جديد! -روش جديدِ چي؟ـ يه چيزي مي خرم..فرق نمي کنه چي..مث شکلات..کتاب جيبي.. چيزاي کوچيک اينطوري.. و نمي دونم براي کي خريمدش.بعد صبر مي کنم خودش پيش بياد.اگه برم بيرون با خودم مي برمش.ممکنه لازمم بشه.. گاهي شکلات مي رسه به يه بچه ي کوچولو توي ايستگاه مترو.. گاهي کتاب مي رسه به يک دوست.. گاهي.. گاهي.. و خوبه که وقتي هديه بخواي بدي و حس ش باشه، يه چيزي، هرچند کوچيک باشه دم دستت.. حالا من چند تا شمع دارم و ۲ تا کتاب.. ببينم مال کي ن! (: *۲۶ اسفند ۸۴ *چند تا پاکت خوشگل بزرگ درست کردم و همه ي کارت تبريک هاي اين سال ها رو گذاشتم اونجا.. يه عالم برگه و يادداشت هم بود که ديگه برام مفهومي نداشت و همه رو پاره کردم ريختم دور.کشو بزرگه رو خيلي خيلي مرتب کردم.. و ديدم خيلي چيزها الان فقط خوبن، ولي نه واسه شون غش مي کنم، نه ناراحتم مي کنن.. آدميزاد! موجود عجيبيه.هيچ وقت توقع ندارم بتونم کسي رو بشناسم چون از کار خودم هم سر در نميارم حتي!! *کاغذ کادوهاي هديه هام رو هميشه نگه مي داشتم.لااقل يه ذره ش رو داشتم لاي دفتر خاطراتم.حالا باهاشون مارکر درست مي کنم.. با اون نارنجيه يه پاکت درست کردم.طولش از پاکت نامه هاي معمولي بيشتره و عرضش کمتر.توش هم کلي مارکرهاي خوشگل هست.. يادآور دوستي ها، خاطره هايي که حالا فقط قسمت هاي خوبش رو يادم مياد، هديه هايي که دادم / بهم دادن، کتاب هايي که خوندم و خيلي چيزهاي خوب.. [Link] [6 comments] 6 Comments:» مریمی جووون مرگ من لینکمو درست کن پلیز مریمی آدرسهته دیگهههههههههه Posted at 8:50 PM » قصد توهين ندارم ، اما يه جورايي كليشهاي مينويسي! Posted at 5:27 PM » به اندازه تکراری بودن این جمله عیدت مبارک Posted at 8:31 PM » salaaaaaaam azizzzzzzzzzzam.sale not mobarak.ishala sale khoobi dashte bashi. Posted at 12:49 AM » مریم جان عیدت مبارک:) Posted at 2:21 AM » sale khobi baraye shoma arezo mikonam. Posted at 11:28 PM |