Maryam, Me & Myself

يادداشت‌هاي مريم خانوم



About Me



مريم خانوم!
شيفته‌ي صدای محمد اصفهانی، کتاب‌هاي پائولو کوئيلو، ترانه‌هاي اندي و کليه‌ي زبان‌هاي از چپ به راست و برعکس! پروفایل کامل مریمی..



تاريخ تولد بلاگ‌م: ۲۸ دي ۸۲

Maryami_Myself{@}yahoo.com


Previous Posts





Friends





Ping
تبادل لینک
اونایی که بهم لینک دادن
Maryam, Me & Myself*

118
GSM
ويکي‌پديا
No Spam
پائولو کوئیلو
آرش حجازی
محمد اصفهانی
انتشارات کاروان
ميدي‌هاي ايراني
Google Scholar
Song Meanings
وبلاگ پائولو کوئیلو
کتاب‌هاي رايگان فارسي
Open Learning Center
ليست وبلاگ‌هاي به روز شده
لينک دادن، به معناي تائيد مطالب از جانب من نيست.

Google PageRank Checker Tool



Archive


بهمن۸۲
اسفند۸۲
فروردين۸۳
ادامه فروردين۸۳
ارديبهشت۸۳
خرداد۸۳
تير۸۳
مرداد۸۳


Subscribe



ايميل‌تون رو وارد کنين تا مطالب جديد براتون فرستاده بشه.





Friday, March 24, 2006
فلافل
*۳ فروردين ۸۴

*نمي دونم چرا هروقت دارم غذا درست مي کنم، يکي از دوستام به سرش مي زنه بهم تلفن بزنه؛ هميشه ازم مي پرسن چي کار داشتي مي کردي.. هميشه ميگم داشتم غذا درست مي کردم.. هميشه ميگن اِ!! باريکلا:دي چي؟ .. هميشه ميگم ماکاروني.. هميشه هردومون مي خنديم که من بالاخره کِي ميخوام يه غذاي ديگه هم ياد بگيرم.البته به همت يکي از دوستان نت، ۲-۱ هفته پيش، فلافل درست کردن رو هم ياد گرفتم و اتفاقاً خيلي هم مورد استقبال واقع شد؛ معجزه اي بود در نوع خودش.از اينجا تا لندن مرسي! :پي

*امسال چک ميل نکرده بودم: ۲۲ تا ميل.مرسي براي همه ي تبريک ها..
پ.ن: اوني که به تو چک ميل ياد داد، کامپوز و ريپلاي رو نشونت نداد؟

*تصميمات جدي مبني بر ايمپروو ِ ليسنينگ و اين حرفا!

*اختلاف کوچکي در مردم وجود دارد که تفاوت بزرگي رو ايجاد مي کنه! اون اختلاف کوچک، در طرز برخوردشونه.تفاوت بزرگ در اينه که اون طرز برخورد، مثبته يا منفي.


*There is a little difference in people, but that little difference makes a big difference.That little difference is attitude.
The big difference is whether it is positive or negative.
W. Clement Stone



*در جستجوي آب

مرد در صحرا مي رفت و دنبال آب مي گشت.وقتي يه چيزي رو از دور ديد، به اميد پيدا کردن آب، به طرف اون تصوير حرکت کرد ولي فقط يه پيرمرد رو ديد که پشت يه ميز کوچيک نشسته بود و يه عالم کراوات گذاشته بود جلوش!

مرد گفت: دارم از تشنگي مي ميرم.ميشه يه کم آب بهم بدي؟
پيرمرد جواب داد: من آب ندارم که بهن بدم ولي چرا يه کراوات نمي خري؟ اين خيلي به لباست مياد!

مرد فرياد زد: من کراوات نميخوام احمق! آب ميخوام!

-باشه؛ کراوات نخر! ولي براي اينکه نشونت بدم چقدر آدم خوبي م، بهت ميگم که حدود ۴ ميال پشت اون تپه هه، يه رستوران خوب هست.برو اونجا/هرچي آب بخواي بهت ميدن.

مرد ازش تشکر کرد، به سمت تپه رفت و از نظر ناپديد شد.

سه ساعت بعد، مرد در حالي که مي خزيد روي زمين، به سمت پيرمرده اومد که پشت ميزش نشسته بود.

-بهت که گفتم؛ حدود ۴ مايل، پشت تپه.پيداش نکردي؟
-پيداش کردم ولي بدون کراوات راهم ندادن!


*Looking for Water
A man was walking through the Sahara desert, desperate for water, when he saw something, far off in the distance.
Hoping to find water, he walked towards the image, only to find a little old man sitting at a card table with a bunch of
neckties laid out on it.

The man asked, "Please, I'm dying of thirst, can I have some water?"

The little old man replied "I don't have any water, but why don't you buy a tie? Here's one that goes nicely with your shirt."

The man shouted, "I don't want a tie, you idiot, I need water!"

"OK, don't buy a tie. But to show you what a nice guy I am, I'll tell you that over that hill there, about four miles, is a nice
restaurant. Walk that way, they'll give you all the water you want."

The man thanked him and walked away towards the hill and eventually disappeared from view. Three hours later the man
came crawling back to where the little old man was sitting behind his card table. He said, "I told you, about four miles over
that hill. Couldn't you find it?"

The man rasped, "I found it alright. They wouldn't let me in without a tie."



*آفلاين دريافتي:


one stone is enough to break a glass...
one sentence is enought to break a heart...
one second is enought to fall in love...
and one friend is enought to live all life...



*شادترين روز

عموي داماد گفت: تبريک ميگم پسرم.مطمئنم که يه روزي برمي گردي به گذشته و امروز رو به عنوان شادترين روز زندگي ت به ياد مياري.
برادرزاده ش گفت: ولي من که فردا ازدواج مي کنم نه امروز!
عمو گفت: مي دونم.منظور من هم دقيقاً همين بود.


Happiest Day
"Congratulations my boy!" said the groom's uncle. "I'm sure you'll look back and remember today as the happiest day of your life."
"But I'm not getting married until tomorrow," protested his nephew.
"I know," replied the uncle. "That's exactly what I mean."



*روان پزشک در حال نصيحت کردن مادر يه بچه ي پردردسر بود: شما خيلي درباره ي پسرتون، ناراحت و نگرانيد.پيشنهاد مي کنم مرتب تمرين آرامش کنيد.

دفعه ي بعد، روانپزشک پرسيد: تمرينها آرومتون کرده؟
مامان بچه هه جواب داد: بله.
روانپزشک پرسيد: پسرتون الان چطوره؟
مامانه جواب داد: چه اهميتي داره؟
پ.ن: ايول! :دي


Upset is Unhealthy
The mother of a problem child was advised by a psychiatrist, "You are far too upset and worried about your son.
I suggest you take tranquilizers regularly."

On her next visit the psychiatrist asked, "Have the tranquilizers calmed you down?"
"Yes," the boy's mother answered.

"And how is your son now?" the psychiatrist asked.
"Who cares?" the mother replied.



*برنده ي يک ميليون دلار

مرد ميليونري عادت داشت تمساح هاي زنده جمع کنه.اونها رو توي استخر پشت خونه ش نگه مي داشت.يه روز تصميم گرفت که يه مهموني بزرگ بده و توي مهموني اعلام کرد...مهمانان عزيز! يه پيشنهاد براتون دارم.يک ميليون دلار به کسي ميدم که بتونه طول استخر پر از تمساح رو شنا کنه و زنده بيرون بياد.

به محض اينکه آخرين کلمه رو گفت، يه صداي شلپ بلند شنيده شد.يکي داشت توي استخر با تمام قوا شنا مي کرد و از ترس، جيغ مي کشيد.جمعيت با داد و هوار تشويقش مي کردن، اونم همه ي سعيش رو مي کرد که زنده بمونه.
آخر سر، با لباس هاي پاره پوره و چند تا جراحت کوچيک رسيد اونور استخر.مرد ميليونر شديداً تحت تاثير قرار گرفته بود: پسرم! باورنکردني بود! خارق العاده بود! فکر نمي کردم ممکن باشه! خب.. بايد سر قول م باشم.

پسره گفت: ببين من پول تو رو نميخوام.کسي رو ميخوام که هل م داد توي استخر.


Win One Million Dollars
Once there was a millionaire, who collected live alligators. He kept them in the pool in back of his mansion.
One day he decides to throw a huge party, and during the party he announces, "My dear guests . . .
I have a proposition to every man here. I will give one million dollars to the man who can swim across this pool full of
alligators and emerge alive!"

As soon as he finished his last word, there was the sound of a large splash!! There was one guy in the pool swimming
with all he could and screaming out of fear. The crowd cheered him on as he kept stroking as though he was running
for his life. Finally, he made it to the other side with only a torn shirt and some minor injuries. The millionaire was impressed.

He said, "My boy that was incredible! Fantastic! I didn't think it could be done! Well I must keep my end of the bargain."

The guy says, "Listen, I don't want your money, I want the person who pushed me in that water!"



*عشق، اتوماتيک نيست؛ احتياج به تمرين آگاهانه داره، دقيقاً مث نواختن پيانو يا گلف بازي کردن.شانس هاي زيادي براي تمرين وجود داره.هر کسي که ملاقات مي کني، مي تونه برات يه تمرين باشه.


Love is not automatic. It takes conscious practice and awareness, just like playing the piano or golf.
However, you have ample opportunities to practice. Everyone you meet can be your practice session.
Hari



*۲ فرورودين ۸۵

*خيلي وقت بود من و مامان، دوتايي نرفته بوديم با هم قدم بزنيم.وقتي راه ميريم خيلي بيشتر با هم تفاهم داريم.يادم باشه براي صحبت کردن درباره ي مسائل مهم، به چند کيلومتر پياده روي اساسي دعوتش کنم.

*از هر چيزي آبي ش خوبه.حالا مي تونه يه کم سفيد يا سورمه اي هم قاطي ش باشه.. در کمد رو باز کن.۸۰٪ لباسهام توي همين مايه هاست.تشخيص وسايل من کلاً آسونه :دي خريد کردن هم برام راحته.هرچي آبي / سورمه اي باشه من دوستش دارم حتي اگه جلد کتاب باشه.خيلي هم متاسفم که کم پيش مياد رنگ خوراکي ها آبي باشه - مگه اسمارتيز و خامه ي کيک و اينا- در کل، از همه چيز، آبي ش خوبه.يکي از دلايل موفقيت اون هم اينه که در ۹۰٪ موارد، لباس هاش آبي، سفيد يا سورمه ايه.دست من که نيست.از هر چيزي آبي ش رو بيشتر دوست دارم.اصلاً بي اختيار ميرم طرف لباساي آبي، کيفهاي سورمه اي، کفش هاي سفيد..از هر چيزي، آبي ش خوشگلترينه!
شاهکار اين دفعه: يه بليز -بلوز!- آبي با آستين هاي سورمه اي.. (آستين کوتاه البته؛ نمي تونم لباس آستين بلند بپوشم من! ديگه زمستون ها استثنائن.. اونم براي اينکه خيلي سرمايي م!)


*۱ فروردين ۸۵

*تو بهاري!
نه..
بهاران از توست؛
از تو مي گيرد وام، هر بهار
اين همه زيبايي را..


*خوبه عيد هست! آدم لااقل ميره فاميل هاي نزديک رو مي بينه! اگه توي کما نباشن البته.نيست حالا من خيلي خوش اخلاقم، تو هم اين ريختي باش.باز صد رحمت به من.بايد بهم مدال داد!

*اين دو تا، خيلي بي تعارف بهم گفتن بي عرضه! :دي مگه نديدين توي کتابه چي نوشته؟ من فقط يه کم (!) سختگير م.همين!
-------------------------
*شخصيت داشته باش عزيزم!

*چرا ۱۰:۰۸؟؟

*God is like...

*سه معماي جالب!.. از دوستانتون بپرسين ببينين چند نفر مي تونن جواب بدن :دي

*خيلي با مزه س: آي لايک يو
مرسي
----------------
*نوروز و تخت جمشید

*جشن های زرتشتیان

*جایگاه ورزش در ایران باستان


[Link] [4 comments]






4 Comments:

» حالا شدیم آفلاین دریافتی؟ انقدر نزدیک و انقدر دور؟ کلی حرف دارم.. فقط همین!

تو بهاري!
نه..
بهاران از توست؛
از تو مي گيرد وام، هر بهار
اين همه زيبايي را..

Posted at 1:02 AM  

» سلام خوبید ؟
سال نو مبارک
خوشحال میشم سر بزنید
منتظروم

Posted at 11:50 AM  

» معلومه که رنگ آّی رو خیلی دوست داری
رنگ قشنگیه :)

Posted at 12:24 PM  

» تصحیح می شود!: آبی

Posted at 12:25 PM