Maryam, Me & Myself

يادداشت‌هاي مريم خانوم



About Me



مريم خانوم!
شيفته‌ي صدای محمد اصفهانی، کتاب‌هاي پائولو کوئيلو، ترانه‌هاي اندي و کليه‌ي زبان‌هاي از چپ به راست و برعکس! پروفایل کامل مریمی..



تاريخ تولد بلاگ‌م: ۲۸ دي ۸۲

Maryami_Myself{@}yahoo.com


Previous Posts





Friends





Ping
تبادل لینک
اونایی که بهم لینک دادن
Maryam, Me & Myself*

118
GSM
ويکي‌پديا
No Spam
پائولو کوئیلو
آرش حجازی
محمد اصفهانی
انتشارات کاروان
ميدي‌هاي ايراني
Google Scholar
Song Meanings
وبلاگ پائولو کوئیلو
کتاب‌هاي رايگان فارسي
Open Learning Center
ليست وبلاگ‌هاي به روز شده
لينک دادن، به معناي تائيد مطالب از جانب من نيست.

Google PageRank Checker Tool



Archive


بهمن۸۲
اسفند۸۲
فروردين۸۳
ادامه فروردين۸۳
ارديبهشت۸۳
خرداد۸۳
تير۸۳
مرداد۸۳


Subscribe



ايميل‌تون رو وارد کنين تا مطالب جديد براتون فرستاده بشه.





Wednesday, December 13, 2006
وصایای دوستانه ی یک عدد همکلاسی
*۲۰ آذر

*لذت‌هايي که مي‌دونم مخصوص اين دنياست..
(:
خنده‌دار نيست؟

*ديروز توي فيلم روز رفتن -من معمولاً کتاب دستم‌ه اما صداي فيلما رو مي‌شنوم- حاج رحيم اومد راستش رو به لاله بگه که مثلاً من رحيم هستم و کريم -دوست‌ت- چند وقت پيش مرده و اينا و خب مي‌خواست طوري بگه که دختره غش نکنه يهو. بعد هي خواست مقدمه بچينه و حرف‌ش رو اينطوري شروع کرد که تو دختر خيلي خوبي هستي -حالا دختره دزده عملاً- لياقت زندگي خيلي خوبي رو داري.. هي گفت و گفت و گفت.. همينطوري لکچر داد واسه خودش. داشتم فکر مي‌کردم هر کي خودش بهتر مي‌دونه خوب‌ه يا بده يا چي‌ه اصلاً! چرا پسرا فکر مي‌کنن اگه بگن تو دختر خوبي هستي، خيلي حرف قشنگي زدن؟ :دي من که تصميم گرفتم کسي بهم گفت خوب‌م، بزنم تو دهن‌ش! به مفهوم متداول کلمه؛ لغتنامه‌ي دهخدا.. تو دختر خوبي هستي هم شده مث دوست‌ت دارم. يه دروغ گنده‌ي بي سر و تهِ تهوع‌آور!

*حرف تقلب بود. داشتم مي‌گفتم اينايي که ادعا مي‌کنن + هستن، از من و امثال من و بدتر از من هم بدترن. بعد دو تا از بچه‌ها رو يادم اومد که دختر مثبت‌ه چطور کلي از روي برگه‌ي يکي از پسرا نوشت و نمره‌ي خيلي خوبي هم گرفت. بعد ياد پسره افتادم که چطور عاشق شخصيت ساختگي يکي از دخترا شده بود. همه‌ي دخترا که مي‌شناختن‌ش، مي‌دونستن چقدر فيلم بازي مي‌کنه جلوي اين پسره که بگه من اين هستم و اون نيستم و از اين کارا.

يه روز حرف گزارش کار بود؛ ازم پرسيد نوشتي؟ گفتم تايپ کردم، صبح هم تحويل دادم. گفت چي نوشتي و اينا.. بعد گفت شما دخترا رو نميشه شناخت. از اينور ميگين استاد احمق‌ه و بي‌سواده و فلان؛ از اونرو گزارش تايپ شده بهش تحويل ميدين اول صبح!
گفتم خب حالا گزارش که اصلاً اهميتي نداره ولي آره؛ دخترا رو نميشه شناخت. يعني خيلي وقتا شما فکر مي‌کنين واقعاً شخصيت و رفتارهاي طرف رو مي‌شناسين چون مثلاً با هم بودين اما اينطوري نيست. دختره درباره‌ي تو بيشتر از ۹۰٪ درست فکر مي‌کنه، مي‌شناسه تو رو اما تو نمي‌توني به اين سادگيا بگي مي‌شناسي‌ش چون بهت قول ميدم چند وقت ديگه -که يه کم بگذره- مي‌فهمي طرف واقعاً چطوري‌ه. حالا نه باز هم ۱۰۰٪ اما تازه مي‌فهمه کي‌ه طرف! اين‌ه که نبايد عجله کرد زياد..

خب منظورم کاملاً به ماجراي دختره بود و سعي کردم تابلو بگم که بفهمه منظور خاصي دارم. گفتم شايد کنايه رو نگيره زياد. به من مربوط نبود؛ اين آدم هيچ ارزش خاصي برام نداشت و نداره اما چون بچه‌ي بدي نبود، دل‌م سوخت براش. خواستم وظيفه‌م رو انجام داده باشم فقط.

لکچرم که تموم شد، داشتم همينطوري روبروم رو نگاه مي‌کردم ولي نگاه‌ش رو روي صورت‌م حس مي‌کردم خب. قيافه‌ش رو بايد مي‌ديدي. من آخه معمولاً جز چهار تا حرف مختصر معمولي، هيچ‌وقت حرفي نداشتم با همکلاسي‌هام. تعجب کرده بود من انقدر حرف مي‌زدم! و خب از محتواي حرفام خيلي بيشتر شوکه شده بود که چي دارم ميگم!

خنده‌م هم گرفته بود از حالت پر از علامت سوال‌ش. گفتم به هر حال حواس‌ت رو جمع کن. من وظيفه‌م بود بگم. گرفتي؟ با سر اشاره کرد آره.. اما خب عملاً نگرفت جريان چي‌ه.. خبر ندارم ازش اما احتمالاً بعداً معني حرفام رو مي‌فهمه. هرچند يه چشمه‌ش رو ديد همون روزا. اصولاً پسرا هميشه اشتباه مي‌کنن! اگه من جاي پسرا بودم، در آخرين لحظه هميشه تصميم‌م رو عوض مي‌کردم تا اشتباه نکرده باشم؛ وقت نه گفتن، مي‌گفتم آره؛ وقت آره گفتن هم مي‌گفتن نه. اونم مث همه. اگه نصيحت کردن جواب مي‌داد که دنيا اين شکلي نبود..

*انقدر نشستم کنار شومينه، کتاب روي پام‌ه و Vocab درميارم، انگار بدن‌م خشک شده! بايد برم فيزيوتراپي فکر کنم! ((: احتمالاً.. آره، ۱۰ روزي ميشه از خونه بيرون نرفتم. همه -دوست و فاميل و هر کسي- يا تلفن زدن يا شرفياب شدن! من ديدم‌شون! ((: اما خودم جايي نرفتم. جايي نبوده که کاري داشته باشم، خريد و همه چيز -بيرون- با بقيه بوده و خب سرده؛ شک ندارم باز مريض ميشم از کار و زندگي ميفتم. فقط بايد يه سر برم انقلاب، کتاب ببينم حال‌م خوب شه. يه سر هم برم امتحان تعيين سطح زبان بدم براي کلاس مکالمه.چه دنياي گندي‌ه! حال‌م از همه چي‌ش به هم مي‌خوره!
مي دونم بي‌ربط بود اما خب.. حس‌م اين‌ه الان. يهو عوض ميشه هِي! :دي

*همين‌م مونده بود کسي -هرکي جز خودم = کسي- بخواد بهم بگه توي بلاگ‌م چي بنويسم. بله؛ با شمام!

*دل‌م ميخواد انقدر بدوم تا از اون دشت‌ه بيام بيرون. گم شم رسماً.. بعد يه تپه پيدا کنم؛ نميگم کوه چون از ارتفاع مي‌ترسم يعني سرم گيج ميره. از تپه‌هه برم بالا، از اون بالا يه دنياي جديد کشف کنم، مث نقاشي‌ها، مث کارتون، پر از رنگ، پر از گل، پر از شعر، پر از آواز و صدا، پر از دوست.. فکر کنم الان ميرم پايين، ميگم من گم شده‌م اما نميخوام پيدا شم. ميشه اينجا بمونم؟ بعد از فرشته‌ها يه دست لباس -پيرهن مي‌پوشن؟- مي‌گيرم، سايزم نرمال‌ه! اندازه‌م ميشه! -اگه اونا بدتيپ نباشن البته.. که نيستن حتماً- کفش هم نميخوام. مال خودم سفيده، خوشگل‌ه خيلي. بعد ميشينم يکي‌شون موهام رو برام درست کنه. وقتي مي‌دويدم نامرتب شده يه ذره. بعد اول ميريم تاب‌بازي، بعد.. بعد.. بعد.. نمي دونم. با يکي دوست ميشم، ازش ميخوام من رو ببره دور و اطراف رو نشون‌م بده. معلوم نيست اصلاً اونجا کي دختره، کي پسر.. فرقي هم نداره براي من. ميخوام چه کار کنم مگه؟ اينجا زردآلو دارن؟ يا اسنک چرخي؟ لواشک چطور؟ اصلاً اينا کارشون چي‌ه؟ احتمالاً هيچي، صبح تا شب توي اين باغ بي سر و ته مي‌چرخن و خوش مي‌گذرونن لابد. به روي خودم نميارم که دو روز نشده، حتماً حوصله‌م از اينجا هم سر ميره. بريم همه‌جا رو نشون‌م بدي؟ دست‌ت رو بده بهم..

ميام جلو که دست‌ت رو بگيرم. انگار زير پام خالي ميشه يهو. جالب‌ه؛ چيزي‌ه که هميشه ازش مي‌ترسيدم. دردش توي سرم مي‌پيچه؛ بعد يهو ساکت ميشه. خيلي خوب ميشه همه چيز انگار. از لامپ‌هاي بالاي سرم خوش‌م نيومد. اينجا بهتره. انگار عصره. خوش‌م نمياد نوري توي چشمام بزنه.

پس.. بقيه کجان؟ از بالاي تپه داشتم مي‌ديدم‌شون. کجا رفتن يهو؟

صبر کن ببينم.. اينجا که.. اينجا اونجا نيست؛ درست ميگم؟ تو هنوز اونجايي؟ يعني.. هستي؟ مي‌شنوي صدا م رو؟

اون نوره چي‌ه اون بالا؟ ميخوام برم ببينم‌ش؛ دل‌م ميخواد بهش نزديک شم. يه‌طوري‌ه. آدم احساسِ.. ممممم... احساسِ... عشق.. آدم، عشق رو احساس مي‌کنه. خوبي‌ش اين‌ه که اينجا کنه سي نق مي‌زنه، نه از حرف بيخود و اين اباطيل خبري هست... ميشه حالا سوال‌هام رو ازت بپرسم؟

من کي بودم؟..


*۱۹ آذر

*مهرباني زباني‌ست که ناشنوا مي‌تواند بشنود و نابينا مي‌‌تواند ببيند.


*Kindness is the language which the deaf can hear and the blind can see.




*Life isn't about finding yourself. Life is about creating yourself.
George Bernard Shaw




*The best things in life aren't things.
Art Buchwald



*يه داستان ترجمه کردم؛ بعد خوش‌م نيومد. پاک‌ش کردم.

*۱۸ آذر

*کلمه‌ها و ترکيب‌هاي تازه:
ملک و اموات = ملک و املاک
منجلاق = منجلاب
موملايي = موميايي
رضاشيب = دزاشيب

*نمي‌دونم چرا تازگيا همه هول‌ن! باشه تا به وقت‌ش!

*مي‌گفت ثبت نام آزمون کارشناسي ارشد آزاد حدود ۳۰ تومن‌ه! ۳۰ تومن؟! چه خبره مگه؟!


*۱۷ آذر

*بي.افِ خواهرِ دوست‌م دانشجوي پزشکي‌ه.يه شب بايد مي‌رفته شرح حال يه مريض بدحال رو مي‌گرفته. بعد هي مي‌بينه خواب‌ش مياد و اينا. به خودش ميگه عيبي نداره؛ الان مي‌خوابم. فردا صبح زود، قبل از اينکه استاد بياد، ميرم مريض‌ه رو بيدار مي‌کنم شرح حال‌ش رو مي‌نويسم.

\\\\/////
( @ @ )
---------o00--------00o------

فردا صبح که بيدار ميشه، مي‌بينه خواب مونده. بخش هم شلوغ‌ه. بچه‌ها و استاد همه جمع شدن بالاي سر طرف؛ مي‌فهمه طرف مرده و خب تازه يادش مياد شرح حال ننوشته. مي‌مونه حالا چطوري از جسد حرف بکشه و خب نکته‌ش اينجا بود که استاد سرش شلوغ شد، يادش رفت ديگه سراغ شرح حال رو بگيره. اين‌م خوشحااااال که طرف لطف کرد، دست‌ش درد نکنه! :دي


*۱۶ آذر

*نمي‌دونم چطوري ميشه house guest شد! نه مي‌تونم، نه حوصله‌م مياد کسي بتونه!

*تا چند سال پيش، يه وقتايي، از خواب که بيدار مي‌شدم دل‌م خيلي مي‌گرفت يهو! انقدر که مي‌نشستم گريه مي‌کردم. بعدها راهي پيدا کردم براي وقتايي که اينطوري ميشه. آدماي لوس به هر حال مجبورن يه راهي پيدا کنن ديگه و خب راه من شايد خيلي خاص بود اما هميشه جواب مي‌داد. امروز بيدار که شدم -عصر- خيلي دل‌م گرفته بود.. همون حال بد.. بعد از چند سال.. اما انگار خيلي آشنا بود.. خيلي قابل لمس.. ياد قطارها افتادم. بليط‌ت رو پاره مي‌کنم. کسي جايي نميره. هيچي نگو.. بيا با هم گوش بديم:
با من از سايه نگو، خورشيد فردا مال ماست.. تو که باورم کني عشق يه دنيا مال ماست..
نشنيدي؟


*۱۵ آذر

*چرا بايد دقيقاً روزي که نغمه براي اولين بار قراره بياد اينجا، همه تلفن بزنن خودشون رو دعوت کنن؟ البته از نظر من زياد اشکالي نداره اگه بچه کوچولوئه بي‌تربيت نشه البته! خودشون سخت‌شون ميشه خب!

يه عالم حرف زديم. کلي خوش گذشت. اصولاً بعضي وقتا آدم معني کلمه‌ي تفاهم رو به وضوح مي‌بينه.

يه کارت بهم داد، روش نوشته: Love is when you find yourself spending every wish on him .. خوب بود همه چيز و خب از اين بخش‌ش خيلي خوش‌م اومد که با اولين تعارف قبول کرد شام بمونه. خودم تعارفي‌م يه کم خيلي اما دوست ندارم بقيه باهام تعارف کنن و خب نمي‌کنن معمولاً (:

دوستي چيز خوبي‌ه...

[Link] [1 comments]






1 Comments:

» ye chizi ham man begam.ye dosti daram ke doctore.migoft ye shab keshik boodam o khabide boodam to bimarestan.parastar pmad bidaram kard o goft doctor ye mariz avordan ke badanesh bad karde.nemishe rag gereft.manam raftam balaye saresh.har kari kardam nashod rag ri peida konam.bikhial shodam o raftam khabidam.farda sobh ke boland shodam didam marize morde!

Posted at 10:42 AM