About Me
مريم خانوم!
شيفتهي صدای محمد اصفهانی، کتابهاي پائولو کوئيلو، ترانههاي اندي و کليهي زبانهاي از چپ به راست و برعکس! پروفایل کامل مریمی.. Maryami_Myself{@}yahoo.com Previous Posts Friends Ping تبادل لینک اونایی که بهم لینک دادن Maryam, Me & Myself* 118 GSM ويکيپديا No Spam پائولو کوئیلو آرش حجازی محمد اصفهانی انتشارات کاروان ميديهاي ايراني Google Scholar Song Meanings وبلاگ پائولو کوئیلو کتابهاي رايگان فارسي Open Learning Center ليست وبلاگهاي به روز شده
لينک دادن، به معناي تائيد مطالب از جانب من نيست.
Archive
● بهمن۸۲ Counter Subscribe
ايميلتون رو وارد کنين تا مطالب جديد براتون فرستاده بشه.
|
Tuesday, December 26, 2006
کریسمس مبارک
*۴ دي *کريسمس مبارک. کاش برف ميومد يه کم.. آفتابه رسماً همهجا. صبح يکي از بچهها رو آنلاين ديدم. لندن زندگي ميکنه؛ گفتم تعريف کن اونجا چه خبره، چطوريه؛ گفت همه در حال ماچ و بوسه هستن همهش! يه جور خاص.. اين شد گزارشش از روز عيد! گفتم يعني چي آخه؟! چطوري؟ - نميشه گفت. - به نظر من که همه چيز رو ميشه گفت. - نميدونم چطوريه. تا حالا تستش نکردم. - آهااااااااااااااااااااان! . . آخرش هم نگفت چه خبره اونجا. اصلاً بيخيال. کريسمس مبارک. هرچي فکر کردم چي آرزو کنم، چيزي به ذهنم نرسيد که ارزش گفتن و خواستن داشته باشه. حتي براي تو هم نميتونم چيزي بخوام؛ حوصلهت رو ندارم راستش.. برف ميخوام فقط.. با يه کاج و کلي تزئين.. تصوير آدماي سالم و خوشبخت و خوشحال.. و يه داناي کل اون گوشهي صحنه.. که برم باهاش حرف بزنم.. همين رو ميخوام امروز.. *يه قالب خوشگل پيدا کردم براي اينجا. يادم نيست از کجا پيداش کردم. هي سرچ کردم تا ديدم هموني رو که ميخواستم. کلي تغييرش دادم. فقط زير لينکها خط ميکشه که من خيلي بدم مياد. فعلاً هم کشف نکردم چطوري بايد بردارمش. حالا ميذارم ببينين. انقدر خوشگله. پ.ن: همهي چيزايي که ميخوايم، قبلاً خلق شدن يعني؟ *۳ دي *گزيدهاي از «عشق ورزیدن به موجود ناکامل» نوشتهي تزوتان تودوروف - ترجمهي علی ملائکه - ع . فخر یاسری جنبههاي منفيِ نوشته: لازم نیست معشوق خوب باشد؛ ضرورت ندارد که زیبا باشد؛ چرا که در هر حال، عاشق فکر می کند که او چنین است. افراد کمی وجود دارند که هنگامی که عشقشان به یکدیگر خاتمه می یابد، از عشق خود شرمنده و خجلت زده نباشند. این خود تخیل ماست که با تحسین و تمجید از کلیه فضایل معشوق، موجب خطا و اشتباه می شود. اگر احتمالاً چیزی آرزو را کنیم، خیالات به آن شاخ و برگ می دهند. ما بسیار بیشتر از آن که عاشق کسی یا چیزی باشیم، دلباختهي خیال و تصوری هستیم که خود ساخته ایم. اگر دقیقاً می توانستیم آنچه را که عاشقش هستیم به چشم ببینیم، آنگاه هیچ عشقی بر رویِ این کرهي خاکی باقی نمی ماند. زمانی که عاشق این احساس اسرار آمیز را داشته باشد که معشوق او نه تنها جذاب ترین فرد برای او نیست، بلکه او خود صفات برتری نسبت به معشوق خود دارد، دیگر می تواند تحت تاثیر هیچ پنداری قرار بگیرد. به همین دلیل است که می گوییم «همیشه دوستت خواهم داشت» -هر چند که اکثراً این پیش بینی نادرست از آب در می آید- دروغ نمی گوییم. این کلمات بازگو کنندهي خواست ما برای وارد کردن امر مطلق است. عاشق هنگامی که کلمات دروغین را بر زبان می آورد ، دروغ نمی گوید. جنبههاي مثبت قضيه: برای عشق ورزیدن بی فایده است که در پی توجیه باشیم. توانایی آراستن معشوق به صفات برتر ، نه تنها نشانگر ضعف انسان نیست ، که بیانگر عظمت احساس است ؛ زیرا اگر فضایل معشوق، خیالی هم باشند، آن کس که عشق را در دل ِ یک عاشق به وجود می آورد ، کاملا واقعی و موجود است. انسان از این توانایی منحصر به فرد برخوردار است که از امر متناهی، امر ِ نامتناهی و از امر گذرا، امر جاودانی بسازد و مواجههای اتفاقی را به ضرورتی برای زندگی تبدیل کند. دوستی به علت تمایلی که به وجود می آورد باعث لذت می شود و نه هرگز به عنوان یک ابزار. از وبلاگ بودن و گفتن پ.ن: نميدونم تين آدم، دانشمنده، فيلسوفه، نويسندهس، کيه ولي فکر کنم خودم بايد بشينم يه مطلب کاملتر بنويسم. اين آدم خيلي هم در جريان امور نيست! *از شب يلدا دوباره ياد حافظ -عليهالرحمه- افتادم. امروز ديدم ديوان حافظ، کنار مداد رنگيهام روي ميزه.. ببين چي نوشته بود: هان مشو نوميد چون واقف نئي ز اسرار غيب / بايد اندر پرده بازيهاي پنهان، غم مخور. . . هواي منزل يار، آب زندگاني ماست / صبا بيار نسيمي ز خاک شيرازم . . هر دم از روي تو نقشي زندم راه خيال / با که گويم که در اين پرده چهها ميبينم هر دم از روي تو هر دم از روي تو از روي تو از روي تو . . چقدر خوشگله شعراش.. *از متدولوژي لجم ميگيره مخصوصاً اباطيل اول کتاب و تاريخچه و ايناش. هرچي رج زدم، ديدم هيچي حاليم نميشه! رفتم وسطاي کتاب، يهجا دربارهي اينکه کلاس بايد چطوري باشه و به بچهها بگين چطوري باشن و اينا بود بحث. نوشته بود با شاگردتون صميمي نشين، دلقک هم نيستين که هِي دنبال حرف خندهدار و مطلب بامزه بگردين توي کتاب. از کسي هم خواهش نکنين که مثلاً تمرينهاش رو انجام بده؛ بگين الان وقت فلان کاره. اين يعني اينکه همه بايد همون کار رو انجام بدن. اگر هم کسي پرروبازي درآورد، اول خصوصي، و در صورت تکرار رفتارهاش، توي جمع -کلاس- بهش تذکر بدين ولي محترمانه که هم پيش بقيه ضايع نشه، همه خودتون احترامتون حفظ بشه، هم همه بدونن اونجوري رفتار کنن، اينجوري باهاشون برخورد ميشه. داشتم فکر ميکردم وقتايي بوده -خيلي- که من تمريني رو بلد بودم واقعاً؛ از خيلي قبل اون مطلب رو مي دونستم. سر کلاس ميگفتم بلدم و نمينوشتم. خيلي وقتا هم حرف همهچيز بود جز درس. دقيقاً همه چيز جز درس! و با اينحال کلاس خيلي خوبي بود براي من و از همه بيشتر هم من ياد ميگرفتم انگار! همونطور که داشتم مقايسه ميکردم، ديدم نوشته اين چيزا خيلي به سن و محيط و اين چيزا بستگي داره.. اما از همهي اينا گذشته، سر و کله زدن با بچه جماعت و همينطور آدمبزرگهاي بيشخصيت خيلي سخته. تئوريش هم آسون نيست حتي. اول بايد ادب و رفتار درست رو ياد بدي، بعد اگه وقت شد درس هم بدي احياناً! *توي اين CD، چند دقيقه هم مرحوم ناصر عبداللهي ميخونه. کلي سلام و عليک ميکنه با حضار و ميگه آرومآروم دست بزنين وقتي دارم ميخونم ولي هيچکس دست نميزنه. همه ساکت، فقط گوش ميدن. کسي نمي دونه الان کجاست.. داره چه کار ميکنه. شايد سالي يکبار هم کارهاش رو گوش نميدادم. بحث اين نيست اصلاً.. ميخوام بگم هيچوقت فکر نميکردم يه روز براي شادي روحش دعا کنم.. ميخوام بگم آدما هرکدوم انگار يه کتابن، يه قصه، يه سرگذشت.. که يه روزي، يه جايي شروع ميشن. خيليا ميان توي قصه، خيليا ميرن و بعضيا ميمونن. شايد خيلي اتفاقها ميفته، شايد هيچچيز اين قصه تصادفي نباشه، هيچکس نميدونه کِي.. اما يه روزي قصه تموم ميشه. مال بعضيا با مقدمهچيني نويسنده به آخرش نزديک ميشه، مال بعضيا هم نه؛ يهو تموم ميشه. هرچي ورق بزني، بقيهش فقط صفحههاس سفيده. اون آدم وارد بعد ديگهاي ميشه و شايد چند وقت بعد از يهجاي ديگه، توي يه کتاب ديگه باز سر و کلهش پيدا ميشه. حتي خودش هم نميدونه کتاب قبليش کجاست.. شايدم نه.. شايد هرکي فقط يه کتاب ميتونه داشته باشه. اين روزا همهش دارم به اين چيزا فکر ميکنم. براي همينه که با کسي حرف نميزنم زياد. ميگفت فکرش ناراحتش ميکنه. ميگفت وقتي مينويسه عشقش، نميدونم منظورش کيه. احساس ميکنم باختهم يا.. همهش شک دارم. از کي حرف ميزنه؟.. ميگم اهميت نده. واقعاً اصلاً اهميتي نداره. اگه قرار باشه اين آدم از کتاب تو بره بيرون، ميره؛ هيچکس هم نميتونه نگهش داره. اگر قرار باشه بمونه هم ميمونه. کسي نميتونه بگه برو. تو فقط نقش خودت رو بازي کن. به کسي اهميت نده. ببين چي ميشه. ميمونه يا ميره. اگه رفت، با خوشحالي براش دست تکون بده. بدون چند ورق جلوتر، کس ديگهاي منتظرت نشسته. حالا بخند.. (: *۲ دي *کتابِ testing ِ فرهادي يه بخش آمار داره که امشب -نصف شب درس ميفهمم فقط- خوندم. بسي حظ بردم که بلد بودم اکثرش رو. خوبه باز اباطيل واحد آمار دانشکده يه جايي به دردم خورد. استادش خيلي خوب درس ميداد. هرچي رحمته توي روحش.. نه! يعني.. يعني خيلي خوب درس ميداد. دستش درد نکنه :دي *۱ دي *هي خواهر گرامي رو سينجيم -مخففِ سوال و جوابه! تازه فهميدم!!- کردم که دانشکده برف اومده؟ چقدر؟ يعني باغچهها چه شکلي شدن؟ يعني فلانجا چطوريه؟.. هي سوال کردم. مامان گفت خب چرا خودت نميري ببيني؟.. هرچي فکر کردم ديدم حسش نيست. ميترسم دلم بگيره.. نميخوام، نميرم (: *مامان و بابا رفته بودن بيرون، توي پيادهرو يه آقاي دستفروش بهشون ميگه ساعت ميخريد؟ بابا هم ميگه نه. ساعت نميخواسته خب! وسط خيابون.. بعد طرف ميگه سنگ هم دارمها! و خب چون من کشتهي اين چيزام، برام يه چيزي گرفتن. اصولاً من چيزاي غير منتظرهي عجيب و غريب رو دوست دارم. ميدونستن اگه اون تنها گردنبنده رو برام نگيرن، هي ميخوام بپرسم طرف کي بود؟ کجا بود؟ چطوري پيداش کنم؟ ميخوام ببينم چيها داشت!.. اصلاً قشنگ نيست گردنبنده ولي جالبه. بلنده خيلي، با يه عالم سنگهاي ريز، هر کدوم يه رنگ. نميدونم چقدر اصلن! اون يکي آبيه که داره رنگش ميره. سنگاش رنگ ميده يعني رنگاش خرد ميشه ميريزه. چند تا از سنگاش هم شکست. منم پرتش کردم ته کشو! :پي حالا ببينم اين کِي خراب ميشه. من اصولاً همه چيز رو تميز نگه ميدارم. خودشون خراب ميشن خب! [Link] [2 comments] 2 Comments:» سلام گفتم يه سری به رفقای قديمی بزنم ! هميشه خوش باشی Posted at 6:22 PM » سلام مریم خانووم! خیلی وقته به ما سر نزدی! البته خودم هم خوب به رووز نبوودم که سر بزنی! ... حالا خوبی؟ ... راستی عوضش پریرووز خووب برف اومد و جبران کرد! Posted at 2:47 PM |