About Me
مريم خانوم!
شيفتهي صدای محمد اصفهانی، کتابهاي پائولو کوئيلو، ترانههاي اندي و کليهي زبانهاي از چپ به راست و برعکس! پروفایل کامل مریمی.. Maryami_Myself{@}yahoo.com Previous Posts Friends Ping تبادل لینک اونایی که بهم لینک دادن Maryam, Me & Myself* 118 GSM ويکيپديا No Spam پائولو کوئیلو آرش حجازی محمد اصفهانی انتشارات کاروان ميديهاي ايراني Google Scholar Song Meanings وبلاگ پائولو کوئیلو کتابهاي رايگان فارسي Open Learning Center ليست وبلاگهاي به روز شده
لينک دادن، به معناي تائيد مطالب از جانب من نيست.
Archive
● بهمن۸۲ Counter Subscribe
ايميلتون رو وارد کنين تا مطالب جديد براتون فرستاده بشه.
|
Saturday, January 27, 2007
محرم امسال
*۴ بهمن *اصولاً هر وقت من و خواهر گرامي با هم ميريم خريد، دقيقاً هيچي نميخريم. ما هيچگونه شباهت ظاهري و باطني و سليقهاي نداريم به هم. من فقط موندم يکي ما رو ببينه، از کجا ميتونه نسبتمون رو بفهمه. جوابش رو ميدونم: کسي چيزي نميفهمه! چون مثلاً توي دانشکده، همه فکر ميکردن ما با هم دوستيم! همسايهها هم که اصلاً ما رو نديدهن. فاميلها هم که ميدونن کي به کيه. مشکلي پيش نمياد :دي *۵ بهمن *به ميمنت و مبارکي، کلهي صبح تشريف بردم خدمت آقاي دندونپزشک.. بعدش باز ميمنت و مبارکي از شر دندون عقلم خلاص شدم. ديگه واقعاً هيچ توقعي نميتونين ازم داشته باشين! بعدترش باز به ميمنت و مبارکي، ۸ تا بخيهنوش جان کردم. الان هم انقدر قرص مسکن خوردم که عملاً گيجم. من مسکن نخورده هم گيج هستم هميشه. الان که ديگه واويلا. همهش دلم ميخواد بخوابم فقط، ولي ميدونم الان زوده، شب خوابم نميبره اون وقت. هرچند من همينطوريش هم زودتر از ساعت يک نميتونم بخوابم =>> من اصولاً آدم مشکلداريم! به بخيه و مسکن هيچ ربطي نداره. *مرمر خنگ! عزيز دلم! بيشعور خودتي گلم! که با اينکه من لينک گذاشتهم برات، باز ميري با نيم ساعت سرچ، وبلاگم رو پيدا ميکني. خب تقصير من چيه اين وسط؟ تازهش هم!!! بيشعور اونيه که موقع لينک دادن، اسم وبلاگ مردم رو هر چي خودش دلش ميخواد ميذاره. بازم فحش ميدي من رو؟! :دي *ايميل: تولد ۳۷ سالگيت مبارک! ايشالا اين يه مقدار کمي هم که مونده، برات با خوشي و شادي و موفقيت همراه باشه... چي بگم آخه به تو؟ ((: *۶ بهمن *تا وقتي تاثير داروي مسکن هست، يه عالم حرف ميزنم -جيغ هم ميتونم بزنم تازه!- کلي همه چيز ميخورم، سخنراني ميکنم، شلوغ ميکنم حسابي ولي همين که اثر داروها ميره، مث بچهها همه چيز رو کوچولو کوچولو ميخورم، حرف هم نميزنم اصلاً، کلي هم اخلاقم وحشتناکتر از هميشه ميشه. به هر حال دست همهي پزشکان زحمتکش اين مرز و بوم و مخترعين و مکتشفين داروهاي بيحسي و بيهوشي و مسکنها را ميبوسيم و برايشان از خداوند بزرگ، عمر باعزت و عاقبت بخيري طلب ميکنيم. هنوز يادمان نرفته که تا همين ديروز داشتيم ميمرديم از درد دندان! پ.ن: اگه موقع کشيدن بخيهها از دارو خبري نباشه، همهي دعاهام رو که پس ميگيرم هيچي، کلي هم... گفته باشم :دي *حالم از خودم به هم ميخوره؛ هيچي حاليم نيست! توي اين چند سال، فکر کنم فقط شب قدر امسال رو فهميدم يه کم. همين و بس! پ.ن: نصفه شبی یک عدد مراسم سخنرانی پیدا کردیم به زبان شیرین انگلیسی! مال شب عاشورای پارسال بود فکر کنم. یه حاج آقای جوون و فوقالعاده باسواد فارسی زبان، انقدر قشنگ و روون انگلیسی صحبت می کرد که من که هیچ وقت خوشم نمیاد از سخنرانی شنیدن، تا آخرش رو نشستم گوش دادم. بسی هم حظ بردم که از اینکه روحانی جماعت انقدر سلیس و روون انگلیسی صحبت میکنه. نه اینکه غریبه پرست باشم ولی این چیزا باعث میشه خیلیا نتونن سواد خیلیای دیگه رو زیر سوال ببرن. حظ بردم حسابی. *۷ بهمن *بس که برادر گرامي نشسته با اين ماوس! بازي کرده -بعضي از بازيها با کيبورد کار نميکنن خب- ديگه مجبورم مشت بکوبم روش تا کليک چپش کار کنه. اومده روي اعصابم شديد! *درد دندونم رو بهونه کردم که مامان پيشنهاد بره کلاس زبان امروز رو تعطيل کنم. مامان، پيشنهاد داد. من هم نعطيلش کردم! عين بچگيهام. ميتونستم خودم نرم ولي دلم ميخواست مامان بگه. خواهر گرامي معتقده من «خيلي» بچه ننهم. يه ذرهش رو قبول دارم ولي خيليش رو.. راستش «خيلي» رو هم قبول دارم! خب مگه آدم چند تا مامان داره؟ *من دلش گرفته؛ خيلي خيلي خيلي دلش گرفته؛ من احساس ميکند دلش براي کسي تنگ شده اما نه.. من دلش گرفته؛ خيلي خيلي دلش گرفته چون کسي را ندارد که برايش دلتنگ شود. من دلش ميخواهد بتواند به شما بگويد چقدر دوستتان دارد. من ميخواهد گاهي به شما بگويد دلش خيلي خيلي براي شما تنگ شده بود. من دلش تنگ شده؛ من خيلي خيلي دلش براي شما تنگ شده... [Link] [2 comments] 2 Comments: » =)) Posted at 10:50 PM » mibbinam ke hanooz linko dorost nakardi:D Posted at 10:49 AM |