Maryam, Me & Myself

يادداشت‌هاي مريم خانوم



About Me



مريم خانوم!
شيفته‌ي صدای محمد اصفهانی، کتاب‌هاي پائولو کوئيلو، ترانه‌هاي اندي و کليه‌ي زبان‌هاي از چپ به راست و برعکس! پروفایل کامل مریمی..



تاريخ تولد بلاگ‌م: ۲۸ دي ۸۲

Maryami_Myself{@}yahoo.com


Previous Posts





Friends





Ping
تبادل لینک
اونایی که بهم لینک دادن
Maryam, Me & Myself*

118
GSM
ويکي‌پديا
No Spam
پائولو کوئیلو
آرش حجازی
محمد اصفهانی
انتشارات کاروان
ميدي‌هاي ايراني
Google Scholar
Song Meanings
وبلاگ پائولو کوئیلو
کتاب‌هاي رايگان فارسي
Open Learning Center
ليست وبلاگ‌هاي به روز شده
لينک دادن، به معناي تائيد مطالب از جانب من نيست.

Google PageRank Checker Tool



Archive


بهمن۸۲
اسفند۸۲
فروردين۸۳
ادامه فروردين۸۳
ارديبهشت۸۳
خرداد۸۳
تير۸۳
مرداد۸۳


Subscribe



ايميل‌تون رو وارد کنين تا مطالب جديد براتون فرستاده بشه.





Sunday, February 11, 2007
مریم و جماعت دروغگو
*۱۷ بهمن

*امسال همه چيز جلو جلوئه. هم تبريکاي تولد، هم هديه‌هاش. به ميمنت و مبارکي، گوشي‌م مبارک باشه!


*۱۸ بهمن

*تجربه نشون داده درصد کثيري از دخترا موبايل‌شون قطع‌ه؛ به دليل عدم پرداخت. مخابرات که عزرائيل هست. شما چرا انقدر حرف مي‌زنين خب؟ مگه تلفنِ خونه رو گرفتن ازتون؟!

*خيلي زشت‌ه آدم انقدر تنگ‌نظر باشه. همه جور متلک ميگن جاي يه کلمه «مبارک باشه». حسود هستي، باش! نه ديگه انقدر تابلو!


*۱۹ بهمن

*انقدرا هم تعجب نداشت! نشناختي هنوز اين جماعت رو؟

*يکي از درايوهاي کامپيوتر گاهاً قاط مي‌زنه؛ همه‌ي فايل‌هاي توش تغيير نام ميدن. ميشن يه سري علامت عجيب و غريب غير قابل خوندن! هيچ کدوم هم باز نميشن. هر چند وقت يک بار اينطوري ميشه. هميشه هم همين درايو هست. ويروسي هم نيست. چِش‌ه يعني؟

*بالاخره سر و کله‌ي veroneeque پيدا شد. کامپيوترش خراب بود؛ فکر مي‌کردم نکنه بلايي سرش اومده.

*sms دوست دارم ولي هيچي offline و e-mail نميشه...

*شديداً احساس بد بودن مي‌کنم. گاهي آدم دل‌ش ميخواد بتونه به کسي بگه چقدر به خاطر زحمات‌ش ازش ممنون‌ه؛ چقدر دوست‌ش داره؛ چقدر دل‌ش تنگ ميشه براش؛ حتي گاهي چقدر از دست‌ش حرص مي‌خوره.. اما نمي‌دونم چر آدم اکثراً چيزي نميگه. خيلي هم بده‌ها.. نمي‌دونم.. شايد آدم رو ش نميشه؛ شايد ميگه نکنه طرف فکر کنه ميخواي پاچه‌خواري کرده باشي؛ نکنه فکر کنه نقشه‌ي چيزي رو کشيدي که اينا رو ميگي.. آدم انقدر فکراي مزخرف مي‌کنه که آخر سر هيچي نميگه.. و اين خيلي بده. آدم گاهي دل‌ش ميخواد حرف بزنه.. اينطوري آدم انگار هيچ وقت نبايد چيزي بگه...

*۲۰ بهمن

*رينگ رينگ... رينگ رينگ... (صداي اين تلفن قديميا رو ميده؛ هر دفعه زنگ مي‌زنه، مامان يه چي بهم ميگه. انقدر بدش مياد از اين زنگ‌ه! :دي)

-بله؟
-ببخشيد شما؟
-من؟ شما زنگ زديد!
-اِ بله! اونجا موبايل آقاي ... هست؟
-نه!
-خب ببخشيد. خداحافظ...
-خداحافظ!

*چند سال پيش يه فيلم سينمايي نشون داد که يه مرد جوون براي ماموريت ميره به يه ايستگاه مخابراتي دور افتاده‌و زمستون رو اونجا تنها بوده تقريباً..
يه جاي خيلي دور، يه پسربچه که عادت داشته با وسايل برقي خونه ور بره، با راديوش موفق ميشه با اون ايستگاه تماس بگيره.
کم کم مرده و پسره با هم دوست ميشن و هي هر روز حرف مي‌زدن و اينا تا اينکه نمي‌دونم چي ميشه -بقيه‌ش رو ديگه زياد يادم نمياد- و پسره يه جايي گير ميفته و تصميم مي‌گيره کمک بخواد. مرده با يه دوربين مي‌تونسته پسره رو ببينه. پسره هرچي حرف مي‌زده، مرده نمي‌فهميده -مث من، استاد لب‌خوني نبوده که!- و پسره همه‌ي حرفاش رو مي‌نوشته و کاغذ رو مي‌گرفته جلوي دوربين. خلاصه مرده با چند تا تلفن، نيروي کمکي مي‌فرسته پسره رو نجات ميده. بعد هم با هم قرار ميذارن همديگه رو ببينن و مادر پسره که از شوهرش جدا شده بود، به پاس زحمات مرد جوون، سعي مي‌کنه آويزون‌ش بشه! :دس

اون زمان که اهل مسج‌باز و اينترنت‌باز نبودن، اين فيلم‌ه خيييييلي جالب بود. الان همه دارن همين کار رو مي‌کنن هر روز.. ولي چقدر شناختن بخش واقعي آدمايي که اينطور يباهاشون دوست هستيم، لازم‌ه؟ چقدر مي‌تونيم با خودِ واقعيِ همديگه کنار بيايم؟ مي‌تونيم خودِ واقعيِ دوستان نت‌مون رو اندازه‌ي IDهاشون دوست داشته باشيم؟

دوستِ دوست‌م -شهرستان درس مي‌خونه- تلفني با يه پسري دوست‌بود -الان ديگه خبر ندارم- بعد هر شب طرف بهش تلفن مي زد يک ساعت حرف مي‌زدن. هيچ وقت همديگه رو نديده بودن و هميشه رابطه‌شون در همين حد بود.

نمي‌دونم از کجا ولي منابع موثق خبر ميدن که طرف، اسم و فاميل‌ش رو دروغ گفته؛ سن‌ش رو هم همينطور چون صداش خيلي جوون‌تر از چهره‌ش هست و زن و بچه هم داره در حالي که به اين دختره گفته بود که مجرده.

دوستاي دختره -فکر کنم پسره رو از شماره تلفن‌ش شناسايي کرده بودن؛ درست يادم نمياد- مونده بودن راست‌ش رو به دختره بگن و نذارن بيشتر از اين، پسره خر فرض‌ش کنه.. يا هيچي نگن و بذارن تنهايي‌ش رو اينجوري پر کنه که اذيت نشه و بتونه خوب درس بخونه... دوست‌م از من پرسيد. من گفتم سخت ميشه براش ولي بهتره حقيقت‌ش رو بدونه؛ اينجوري هم آدما رو مي شناسه و مي‌فهمه نميشه همينطوري به همه اعتماد کرد، هم آينده‌ش رو يا فکر کردن به يه آدم دروغگو خراب نمي‌کنه.. ولي دوست‌م گفت اون اينطوري خوشحال‌ه. ضرري هم براي آينده‌ش نداره. نبايد چيزي بگيم بهش. فکر کنم کسي چيزي نگفت آخر سر.. نمي‌دونم چرا بعضيا عوض درمان مشکلات رواني‌شون، حل کردن مشکلات زندگي‌شون يا پيدا کردن آدم‌ي که مي‌پسندن، با دروغ گفتن زندگي بقيه رو به بازي مي‌گيرن. وجدان ندارن اينا يا نمي‌فهمن يه جورايي غيرعادي‌ن و احتياج به درمان دارن؟

*تند تند کتاب رو مي‌خونم و زير کلمه‌هاش با مداد رنگي خط مي‌کشم. فردا امتحان‌ه. تازه دارم مي‌بينم توي اين کتاب‌ه چي نوشته. چه علاقه‌ي وافري واقعاً.

*۲۱ بهمن

*کله‌ي صبح تغمه زنگ زد -ساعت نزديک ۱۰ بود البته! خب چي کار کنم؟ شب نمي‌تونم زود بخوابم- هِي الو الو و صدا نمياد و اينا. دوباره زنگ زد.
اون نمي‌دونست من کي‌م که مسج مي زنم. من هم شک داشتم شماره‌ش رو درست زده‌م يا نه؟! صداش هم که انقدر بد ميومد که اصلاً قابل تشخيص نبود.
چک کردم؛ شماره درست بود. جواب دادم:
-بله؟
-ببخشيد شما؟
-شما تلفن زديد! من بگم کي‌م؟
-آخه شما به من...
-چي؟ صداتون نمياد.
-ميگم شما به من مسج زده بوديد. کي هستيد؟
-مريم...
-کدوم مريم؟ آهااان.. اِي الهي بگم چي نشي. برو بابا با اين مسج زدن‌ت. الان هم که کلي فيض بردم -براش نوشته بودم نکبت! مي‌ميري دو تا مسج رو جواب بدي؟- ((: کجايي تو؟ خوبي؟ ....

همه ديوانه شده‌ن!


[Link] [1 comments]






1 Comments:

» شايد خيلي بيشتر از حدي که بايد نامردي کردي. اما تولدت مبارک. و موبايل مبارک و بهترين آرزوها..

Posted at 9:02 PM